روزی مردی خواب عجیبی دید
او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.
هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت.
باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید : شماها چکار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است.
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدایا شکر
..
گروه فرهنگی مشرق - در خصوص ذبیح بودن اسماعیل یا اسحاق در میان مسلمانان و یهودیان اختلاف نظر وجود دارد. و باید گفت که ریشۀ عداوت یهود با مسلمانان به همین مسئله برمیگردد. و همچنین ریشۀ دو عقوبت مهمی که خداوند به یهود رساند (اسارت بابلی در سال 586 قبل از میلاد و پراکندگی آنها در سال 70 میلادی) به تحریف همین حقیقت بازگشت دارد. زیرا علمای یهود یا تغییر نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق میخواستند که برکت پیامبر خاتم را به قوم خود مخصوص کنند.
در این مقال مسئلۀ ذبیح بودن اسماعیل را با نگاهی به تورات کنونی یهود مرور خواهیم کرد و ادلۀ خود برای جعل تورات کنونی در این خصوص را به اختصار خواهیم گفت.
پیامبر آخرین، از نسل ابراهیم(ع) است
در تورات کنونی، خداوند در سه نوبت به حضرت ابراهیم(ع) وعده داده است که «از ذرّیت تو، جمیع امتهای زمین بركت خواهند یافت، زیرا كه قول مرا شنیدی« یا «از تو جمیع قبایل جهان بركت خواهند یافت« (سفر پیدایش 12/ 3 ـ 13/ 16 ـ 22/ 18). این کلام نقلشده از خداوند، به این معنا است که موعود امم یعنی پیامبر خاتم از حضرت ابراهیم(ع) پدید خواهد آمد.
حضرت ابراهیم(ع) و همسرش ساره به دلیل بتشکنی ابراهیم(ع) دیگر نمیتوانستند در بین النهرین بمانند. لذا به هدایت خداوند به زمین مبارکی کوچ کردند که بعدها به «فلسطین» مشهور شد (انبیاء/ 71). مدتی بعد ابراهیم(ع) پی برد که همسرش سارا نازاد است (تورات: پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و لذا ایشان تا حدود نیم قرن فرزندی نیافتند. سپس حضرت ابراهیم(ع) به فرمان خداوند حکیم، با هاجر که کنیز ساره بود ازدواج کرد و اسماعیل(ع) به دنیا آمد.
به فرمان خداوند، مدتی بعد حضرت ابراهیم(ع) مأمور گشت تا هاجر و کودکش را در حجاز بگذارد و خودش به فلسطین بازگردد. آن حضرت نیز چنین کرد و در تورات فعلي در سفر پیدایش 17/ 18، دعاي ابراهيم(ع) خصوصاً براي فرزندش مذكور است كه از خداوند ميخواهد تا اسماعیل را زنده نگه دارد.1 در تورات كنوني ماجراي هاجر و تشنگي اسماعيل با كمي تفاوت با روایات اسلامی در باب 21 از سفر پیدایش مذكور است.
چرا خداوند به ذبح اسماعیل(ع) فرمان داد؟
ابراهيم(ع) به سبب علاقهاش به اسماعیل، برای دیدار او و هاجر مکرراً به بیابان حجاز می¬رفت، و از اينجا بود كه خداوند به او دستور داد که فرزندش را ذبح کند تا از این محبت که باعث اين مشقّات وي شده، به اين سبب نزدیک است که او به خدا مشرك گردد، پاك شود. ابراهیم(ع) پدر توحید است و علاقهاش به اسماعیل(ع) واضحاً بدان سبب بود که او پدر نبی خاتم است. لهذا او پسرش اسماعیل را گرامی میداشت.
و ابراهیم(ع) فرمان خداوند را اطاعت کرد ولی چاقو (به امر خدا) گلوی نازک اسماعیل(ع) را نبرید. خداوند قرباني را از ابراهيم(ع) قبول کرد و در پاداش کار بزرگش، طبق قرآن و تورات، به توسط فرشتگان مقرب خود كه چندی بعد در هيئت سه مرد به منزلش آمدند به او مژده داد که همسرش سارا اصلاح شده فرزندی خواهد آورد.2 سارا که طبق نقل تورات در آن وقت نود ساله و در جوانی نیز نازا بود، همانجا سخن فرشتگان خدا را «مضحکه» کرد و بر آن وعده خندید.3 فرشتگان او را ملامت کردند4 و لذا طبق فرمان خداوند، آن پسر «اسحاق» نام گرفت، که معادل است با «إضحاک» و «مضحکه» در زبان عربی.
مطابق تورات كنوني، اسماعيل(ع) در 86 سالگیِ ابراهیم(ع) تولد شد و اسحاق(ع) در سن صد سالگی او به دنیا آمد. در قرآن مذکور است كه آن فرشتگان بشارت تولد یعقوب(ع) فرزند اسحاق(ع) را نیز به ابراهیم(ع) داده بودند. یعنی او آنقدر عمر خواهد کرد تا نوة خود را نیز ببیند.
ارج و قرب ابراهیم(ع) برای چیست؟
سفر پیدایشِ تورات کنونی، در این خصوص که چرا ابراهیم(ع) در نزد خداوند ارج و قرب دارد و چرا زمین فلسطین به او داده شده سخنی نمیگوید. اما در سفر پنجم تورات از حضرت موسی(ع) در وقتی که قومش را تحذیر میداد نقل است که فرمود: در دل خود گمان مبرید که خداوند به سبب عدالت و نیکویی تو این زمین (فلسطین) را به شما بخشیده است بلکه این امر به دلیل نیکویی پدران تو یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) بوده است (سفر تثنیه 9/ 4 تا 6 ـ 10/ 15).
در تورات مکرراً مذکور است که خداوند تا هزار پشت بر مؤمنان رحمت میفرستد و از کافران و گناهکاران تا پشت چهارم عقوبت میکشد.5 این مطالب جملگی صحیح است چنانکه فرمودهاند که رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد. به همین سبب بود که بنیاسرائیل پس از تبعید به مصر در زمان حضرت یوسف(ع)، بعد از چهار نسل به لطف خداوند و راهنمایی حضرت موسی(ع) به فلسطین بازگشتند تا آن رحمتی را که خداوند به نسل حضرت ابراهیم(ع) مخصوص کرده به ایشان نیز برساند. لهذا بنیاسرائیل طفیل وجود حضرت ابراهیم هستند و حیات طیبة آنها در گرو سلوک در طریق حقّی است که ابراهیم(ع) آن را پیموده و برای پیروانش هموار کرده است. متأسفانه اکثر یهودیان در این راه سلوک نکردند و به پدرشان حضرت ابراهیم اقتدا ننمودند. لهذا به حکم خداوند گرفتار عقوبتهای متعدد شدند و زمین فلسطین نهایتاً در سال 70 میلادی از ایشان گرفته شد.
اینک از یهودیان و محققان تورات میپرسیم که ارج و قرب حضرت ابراهیم(ع) در نزد خداوند به چه علت بوده است و چرا این مسئله در تورات کنونی مذکور نیست؟ اینکه در تورات خداوند به حضرت ابراهیم فرموده است: «من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو» (پیدایش 15/ 1) این «اجر عظیم» خداوند چه بوده و به چه جهت به ابراهیم داده شده است؟
پاسخی که نگارنده یافته این است که پاداش و اجر عظیم حضرت ابراهیم(ع) آن است که خداوند موعود جهان را از نسل او خواهد فرستاد. این پاداش در ازای بتشکنی ابراهیم(ع) به او عطا شده است. در تورات کنونی بت¬شکنی آن حضرت و جدلهاي او با نمرود و قصد آن ملعون برای سوزانیدن ابراهیم(ع) مغفول است. لکن یکی از محاجّههای آن حضرت با نمرود در خصوص نفی پرستش غیرخدا، در تلمود ایشان مذکور است.6 این مسئله، نشان میدهد که علما و کاتبان ایشان، گرچه بتشکنی حضرت ابراهیم(ع) را از تورات حذف کرده اند اما نمیتوانستهاند این حقیقت را بالکل دور انداخته و فراموش کنند و لذا آن را در تلمود آوردهاند. بنابراین اقوال قرآن مجید در اين خصوص صادق آمده و بايست قدر دانسته شود.
وفق قرآن و تورات، خداوند ابراهيم(ع) را بعد از نبوت و آزمونهاي بسيار به دوستي خود برگزيد و او به مقام «خليلالله» بار يافت.7 در قرآن علاوه بر اينها مذكور است كه خداوند وي را «امام» تمام مردم جهان (بقره / 124) و اسوة حسنة ايشان (ممتحنه / 4) قرار داده، و حضرت حق بدين وسیله ابراهیم(ع) را در جهان شهرت بخشيد.
اهمیت ذبیح در چیست؟
اسلام و یهودیت در اين قول متفقند که آن پیامبر خاتم، که روح شريفش اولين مخلوق خداوند است و بزرگترین نبی خدا در زمين، رسالتش جهاني است و دين مباركش تا قيامت باقي، در واقع مقرر گشته تا از نسل حضرت ابراهیم(ع) و پسر ذبیح او به اين جهان بيايد. اما اختلاف نظر اين دو دين در این مسئله است كه آيا آن ذبیح اسماعیل بوده است یا اسحاق؟
اگر قول يهوديان و تورات امروزي را بپذيريم یعنی ذبيح «اسحاق» است و آن نبي خاتم بايد كه از نسل پسر او يعقوب باشد، و از ميان قوم بنياسرائيل به این جهان بیاید. البته حضرت اسحاق پسر ديگري به نام «عيصو» داشت كه از نسل وي قوم اَدوم پديد آمدند، اما اين قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند.8 يهوديان معتقدند كه آن نبي موعود، كه آنها او را ماشيح Messiah)) مينامند، هنوز زاده نشده است و آنها منتظر ظهور وي هستند. در ميان اسباط دوازدهگانة يعقوب، يهودیان بیشتر از همه به نسل حضرت داوود (كه از سبط يهودا بن یعقوب بود) اميد دارند تا خداوند آن نبي را در میان اين نسل برانگيزد. چه اینکه اکنون فقط سه سبط از اسباط یهود بر روی زمین زندگی میکنند یعنی سبط لاوی، یهودا و بنیامین. نُه سبط دیگر به سان اقوام عاد، ثمود و لوط منقرض شدهاند.
اما اگر قول دين اسلام را صادق بدانيم و آن ذبيح اسماعيل باشد، آنگاه حضرت رسولالله(ص) همان پیامبری است كه تمام انبياء وعدة آمدنش دادهاند. چنانكه از خود آن حضرت نيز منقول است كه فرمود: أنَا ٱبنُ ٱبذَّبيحَيْن. از حضرت امام رضا(ع) منقول است که مراد از اين دو ذبيح، حضرات اسماعيل و عبدالله بن عبدالمطلب هستند كه هر دو در معرض ذبح بوده، به فضل خدا نجات يافتهاند.9 بنا بر اين نظر، يهوديان و مسيحيان بايست به حضرت رسولالله(ص) ايمان ميآوردند. و به تبع ميتوان گفت كه تمام ظلمها و جنگهايي كه در زمين رخ داده و ميدهد ريشه در همين عدم پذيرش دارد. به عبارت دیگر اگر یهودیان به جای دشمنی کردن با حضرت رسول اکرم(ص)، به آن حضرت ایمان میآوردند، هم خود در دنیا و آخرت رستگار میشدند و هم صلح و رحمت در جهان گسترش مییافت.
مسيحيان در اين ميانه اعتقاد دارند كه حضرت عيسي(ع) همان ماشيح موعود و آن نبي اعظم و رسول خاتم است. يهوديان نهتنها اين را نميپذيرند بلكه به گزاف، حتي نبوت حضرت عيسي(ع) را قبول ندارند و نعوذاً بالله او را يك نبي كذبه و انسان دروغگو ميشمارند. در خصوص حضرت عیسی(ع) یهودیان تفریط میکنند و مسیحیان افراط. افراط مسیحیان اولاً در این است که حضرت عیسی(ع) را پیامبر موعود و آخرین پیامبر میدانند و ثانیاً او را همان خدای خالق جهان میخوانند. بطلان ادعای دوم برای مسلمانان واضح است. لکن با مسیحیان که علی الرسم به تصلیب عیسی(ع) اعتقاد دارند میتوان اینچنین استدلال کرد که چگونه میتوان خدا را کشت و به مدت سه روز او را دفن کرد؟!
لکن ادعای ماشیح دانستن عیسی(ع) مسئلهای قابل بحث است. مثلاً مواردي در همين اناجيل كنوني وجود دارد كه به خلاف اين اعتقاد مسيحيان شهادت ميدهد. برای نمونه، حضرت عيسي(ع) مطابق انتهاي باب 22 از انجيل متي با كاهنان و كاتبان يهود محاجّه كرده است كه چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اينچنين تعليم ميدهيد كه آن نبي بايست از نسل داوود بيايد؟ آنگاه آن حضرت با استناد به عبارتی از مزامير داوود (مزمور 110/ 1) براي كاهنان يهود استدلال فرمود كه ماشيح از نسل داوود(ع) نخواهد آمد وگرنه داوود اینچنین نمیفرمود. در همانجا مؤکد است که کاهنان نتوانستند پاسخی به او بدهند. لهذا حضرت عيسي(ع) كه از نسل داوود است، به طريق اولي ماشيح نبوده و نيست. چه اينكه آن حضرت مشخصات متعدد ماشيح را که در عهد عتیق (خصوصاً در صحیفه اشعیاء) آمده، دارا نبوده است. مثلاً ماشيح يك نبيِ امّي و درس¬ناخوانده از ذرية ابراهيم(ع) و از نسل ذبيح او است، صاحب شريعت (فقه) است، حكومت تشكيل ميدهد و براي استقرار دين خدا جنگ ميكند، همسر دارد و فرزنداني كه پس از وي جانشينش ميشوند، وحی او شفاهی است (بر خلاف تورات که مکتوب نازل شده است) که در دو مکان مختلف بر او نازل میشود (مکه و مدینه)، و غيره.
ادعای یهود در ذبیح دانستن اسحاق باطل است
یهودیان مطابق باب 22 از سفر پیدایش تورات کنونی، مدعی هستند که ذبیح اسحاق است. اما این سخن موجب تناقضهای عدیدهای شده است. این خود موضوع یک مقالۀ مفصل است و ما در اینجا به اهمّ آن اشاره میکنیم.
1. در سفر پیدایش باب 22 مذکور است که خداوند به ابراهیم فرمود: «پسر یگانۀ خودت یعنی اسحاق را به کوه موریاه ببر و ذبح کن». از آنجا که تورات کنونی به ارشد بودن اسماعیل تأکید دارد پس «یگانه بودن» آن فرزند با «اسحاق» بودن او ناسازگار است. اما از آنجا که «یگانه بودن» آن فرزند دو نوبت دیگر نیز در همین باب مؤکد شده است لذا نتیجه میشود که کلمۀ «یعنی اسحاق را» توسط کاهنان افزوده گشته است.
2. با کمی تأمل دیده میشود که فصول تورات کنونی جابهجا شده است و ماجرای ذبح که قبل از تولد اسحاق بوده به بعد از تولد او منتقل شده است تا بتوانند اسحاق را ذبیح کنند. و این مسئله مشکلاتی را در تورات کنونی پدید آورده است. مثلاً اینکه کوچ کردن هاجر و اسماعیل بعد از تولد اسحاق و قبل از ذبح بوده است. در این وقت حضرت اسماعیل حداقل چهارده سال داشته است. اما در توصیفاتی که در باب 21 سفر پیدایش از تشنگی هاجر و رو به موت بودن اسماعیل آمده معلوم میشود که اسماعیل در این وقت کودکی خردسال بوده که مادرش او را به آغوش حمل میکرده است (پیدایش 21/ 16 تا 18). ترتیب فصول و وقایع باید اینچنین باشد: نازایی سارا، دعای ابراهیم، ازدواج با هاجر، تولد اسماعیل، هجرت اسماعیل و هاجر، فرمان به ذبح، بشارت به فرزندی از سارا در پاداش سربلندی ابراهیم به ذبح اسماعیل، تولد اسحاق. در تورات کنونی تولد اسحاق بلافاصله به بعد از تولد اسماعیل انتقال یافته است در حالیکه فاصلۀ آن دو واقعه چهارده سال بوده است.
3. در دین یهود، فرزند نخست و محصول نخست زمین و احشام، باید برای خداوند تخصیص یابد. لذا ذبح او به دستور خداوند امری معقول و پذیرفتنی است. و فرزند نخست ابراهیم در واقع حضرت اسماعیل بوده است و حتی تورات کنونی نیز بر این شهادت میدهد.
4. باید توجه کرد که نخستزادۀ ابراهیم کیست؟ زیرا در یهود فرزند نخست اهمیت فوق العاده دارد. تورات کنونی اذعان دارد وقتی که اسحاق به دنیا آمد اسماعیل چهارده ساله بود. لکن در کمال تعجب میبینیم که بر خلاف معمول، اصطلاح «نخستزاده» برای اسماعیل(ع) به کار نرفته است. یهودیان ممکن است استدلال کنند که هاجر زن مکروهۀ ابراهیم بود لذا پسر او نخستزاده خوانده نشده است. در جواب باید گفت که این سخن بر خلاف تورات کنونی است. زیرا در سفر تثنیه 21/ 15 تا 17 آمده است که اگر مردی دو زن محبوبه و مکروهه داشته و نخستزادۀ او از زن مکروهه به دنیا بیاید آن مرد نمیتواند حق نخستزادگی را از آن فرزند خلع کند.
5. در تورات کنونی، دو نوبت به نازایی سارا تصریح شده (پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و در موارد دیگر آمده که نازایی به امر خدا است (خروج 23/ 26 ـ تثنیه 7/ 14) و لذا سارا هم به همینطور به ابراهیم میگوید: «پس سارای به ابراهیم گفت اینک خداوند مرا از زائیدن بازداشت. پس به کنیز من درآی شاید از او بنا شوم. و ابراهیم سخن سارای را قبول نمود» (پیدایش 16/ 2). نتیجه میشود که خداوند حضرت سارا را نازا کرده است تا نخستزادۀ ابراهیم(ع) از هاجر به دنیا بیاید. بعد از سربلندی ابراهیم(ع) در ماجرای ذبح، خداوند برای پاداش ابراهیم(ع) همسرش سارا را نیز بارور کرده است.
6. خداوند به توسط سه فرشته که در هیئت سه مرد به خانۀ ابراهیم(ع) آمدند به آن حضرت بشارت داد که سارا فرزندی خواهد آورد. اما سارا باور نکرده سخن آنها را مضحکه نمود و لذا فرشتگان پسر او را «اسحاق» نام نهادند که معادل است با «اضحاک» در زبان عربی (نگا. قاموس کتاب مقدس، مدخل اسحاق و نیز در مقدمۀ کتاب). این واقعه نشان میدهد که حضرت سارا منتظر فرزند نبوده است و وعدۀ خداوند به ابراهیم که در جوانی به او داده شده بود را با تولد اسماعیل(ع) تحقق شده میدانست. اما یهودیان به گزاف مدعی هستند که اسحاق همان پسر وعده است. پولس نیز در نامههای خود اینچنین ادعا میکرده است (نگا. غلاطیان 3/ 19 ـ 4/ 28).
7. دربارۀ کوه موریاه که مکان ذبح دانسته شده اختلاف نظر بسیاری در نسخ مختلف تورات وجود دارد. به این ترتیب، یهودیان نه مکان ذبح را میدانند و نه زمان آن را و نه شخص ذبیح را میشناسند. و ما مسلمانان میدانیم که حضرت اسماعیل(ع) در دهم ماه ذیالحجه در نزدیکی کعبه قربان شد و خداوند آن عمل را از او پذیرفت و این سنت از او باقی ماند تا هر حج کنندهای برای خداوند قربانی تقدیم کند.
بیش از ده مورد دیگر نیز در تورات کنونی وجود دارد که بر ذبیح بودن اسماعیل شهادت میدهد، مواردی که تخصصیتر است و از حوصلۀ این مقال خارج. همچنین در تلمود دیده میشود که علمای یهود ظهور آخرین پیامبر را در قرن پنجم یا ششم میلادی پیشگویی کردهاند (نگا. گنجینهای از تلمود، باب 12)، که واضحاً نشان میدهد که آن پیامبر موعود حضرت رسول الله(ص) است و لهذا ذبیح حضرت اسماعیل(ع) بوده است.
ذبیح بودن اسماعیل(ع) در انجیل برنابا
در انجیل برنابا که انجیل تحریف نشدۀ حضرت عیسی(ع) است در خصوص ذبیح بودن اسماعیل اینچنین آمده است:
فصل چهل و چهارم (1) آن وقت شاگردان گفتند: «ای معلم! در کتاب موسی چنین نوشته شده که عهد با اسحاق بسته شده است.» (۲) یسوع آهی کشیده، جواب داد: «آنچه نوشته شده همین است. (۳) ولیکن نه موسی نوشته و نه یوشع، (۴) بلکه احبار ما نوشتهاند، آنان که نمیترسند از خدای. (۵) حق میگویم به شما، به درستی که هر گاه به کار برید نظر را در سخن فرشته جبرئیل خواهید دانست خباثت کاتبان و فقهای ما را. (۶) زیرا فرشته گفت: “ای ابراهیم! زود است که همۀ جهان بدانند که خدای دوست میدارد تو را. (۷) ولیکن چگونه جهان بداند محبّت تو را به خدای؟ (۸) به راستی واجب است بر تو اینکه بکنی چیزی از برای محبّت خدای.” (۹) ابراهیم پاسخ داد: “همانا اینکه بندۀ خدای آماده است تا بکند هر آنچه را خدای میخواهد.” (۱۰) پس خدای با ابراهیم به سخن درآمده فرمود: “بگیر اولزادۀ خود را و بر کوه برشو تا پیش کنی او را به قربانی.” (۱۱) پس چگونه اسحاق اولزاده میشود؟ و حال آنکه چون او زاده شد، اسماعیل هفت ساله بود؟» (۱۲) پس آن وقت شاگردان گفتند: «به درستی که خدعۀ فقها هرآینه آشکار است. (۱۳) از این رو بگو به ما حق را. زیرا میدانیم که تو فرستاده شده از سوی خدایی.» (۱۴) پس یسوع آن وقت فرمود: «حق میگویم به شما، به درستی که شیطان طلب میکند همیشه باطل نمودن شریعت خدای را. (۱۵) پس از این جهت به تحقیق امروز ناپاک نمودند او و پیروان او و ریاکاران و بدکاران هر چیزی را. (۱۶) پیشینیان به تعلیم دروغ و پسینیان به زندگانی بیباک. (۱۷) حتی اینکه تقریباً نزدیک است که حق یافت نشود. (۱۸) وای بر ریاکاران! زیرا مدح این جهان از آنان، زود است برگردد بر آنها به اهانت و عذاب در دوزخ. (۱۹) بدین جهت به شما میگویم، به درستی که رسول خدای نیکوییای است که مسرور میسازد هر آنچه را که ساخته است خدای تقریباً. (۲۰) زیرا زینت داده شده است به روح دانش و مشورت، (۲۱) روح حکمت و توانایی، (۲۲) روح خوف و محبت، (۲۳) روح اندیشه و میانهروی. (۲۴) زینت داده شده است به روح محبت و رحمت، (۲۵) روح عدل و پرهیزگاری، (۲۶) روح لطف و صبر، که گرفته است آنها را از خدای، سه برابرِ آنچه عطا فرموده به سایر خلق خود. (۲۷) چه با سعادت است زمانی که زود است بیاید در آن زمان به سوی جهان. (۲۸) مرا تصدیق کنید، که دیدم او را و تقدیم کردم برای او احترام را، چنانکه دیده است او را هر پیغمبری. (۲۹) زیرا خدای عطا میکند به ایشان «روح او» را به نبوت. (۳۰) چون دیدم او را، از تسلّی پر شده، گفتم: “ای محمد! خدای با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال نعل تو را باز کنم، (۳۱) زیرا هرگاه به این افتخار برسم، خواهم شد پیغمبری بزرگ و قدوس خدای."» (۳۲) چون یسوع این بفرمود شکر خدای نمود.
در خصوص این سخن حضرت عیسی(ع) که هر پیغامبری در واقع حضرت رسول الله0ص) را دیده است به آیات 81 تا 83 از سورۀ آلعمران مراجعه کنید و پیمان محکمی که خداوند از انبیائش گرفته تا آن حضرت را یاری کنند.
حکمت قربانی از انجیل برنابا
حسن ختام ما باز هم از سخنان حضرت عیسی(ع) خواهد بود که در جواب پرسش یک کاهن، کاتبان و علمای یهود را ملامت میکرد که شما ظاهر دین را گرفته و باطن آن را تهی کردهاید:
فصل شصت و ششم … (15) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان! (۱۶) وای بر شما ای کاهنان و لاویان! زیرا شما فاسد نمودید قربانی پروردگار را. (۱۷) تا حدّی که آنان که آمدند تا قربانی خود را تقدیم کنند، اعتقاد دارند که خدای مانند انسان گوشت پخته میخورد.
فصل شصت و هفتم (1) زیرا شما به ایشان میگویید که حاضر سازید گوسفندان و گاوان و برّههای خود را به هیکل خدای و مخورید همه را، بلکه بدهید بخشی را به خدای خود از آنچه به شما داده است. (۲) لیکن شما خبر نمیدهید ایشان را از اصل قربانی که آن شهادت زندگی است که انعام داده شده بر پسرِ پدرِ ما ابراهیم. (۳) تا فراموش نشود ایمان و طاعت پدر ما ابراهیم با وعدههای استوار به او، از طرف خدای و برکتی که او را بخشیده شده است. (۴) ولیکن خدای بر زبان حزقیال پیغمبر میفرماید: “دور کنید از من این ذبایح خود را، به درستی که قربانیهای شما نزد من مکروهند.” (۵) زیرا که نزدیک میشود وقتی که تمام شود در آن، آنچه تکلّم کرده است از او خدای ما بر زبان هوشع پیغمبر، که فرموده: “به درستی که من قومی که غیرمختار است مختار نمیخوانم. ” (۶) و چنانکه حزقیال پیغمبر میفرماید: “زود باشد که خدای پیمان تازهای به عمل آورد با قوم خود، که نیست مانند پیمانی که به پدران شما عطا فرموده بود. (۷) پس وفا ننمودند به آن. و زود باشد بگیرد از ایشان دلی را که از سنگ است و بدهد به ایشان دل تازهای. (۸) و زود باشد که همۀ این واقع شود، زیرا شما اکنون به موجب شریعت او رفتار نمیکنید، و نزد شماست کلید و باز نمیکنید، بلکه به شایستگی راه را میبندید بر آنان که بر آن رفتار میکنند.» (۹) و آن کاهن خواست برود تا خبر دهد رئیس کهنه را، که در نزدیکی هیکل ایستاده بود به همه چیز. (۱۰) ولیکن یسوع فرمود: «بایست، زیرا جواب میدهم تو را از سؤالت»….
1 . مشابه این دعا در قرآن مجید نیز آمده است، نگا. بقره / 125 تا 128 ـ ابراهیم / 37
2 . قرآن: هود / 71 ـ حجر / 53 ـ عنکبوت / 31 ـ الذاریات / 28 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 10
3 . سفر پیدایش 18/ 20
4 . قرآن: هود / 73 ـ الذاریات / 30 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 13 تا 15
5 . نگا. سفر خروج 20/ 5 و 6 ـ سفر تثنیه 5/ 9 و 10
6 . برشیت ربا 38/ 18. به نقل از دكتر ا. كُهِن، گنجينهاي از تلمود، ترجمۀ امیر فریدون گرکانی، بینا، تهران،1350، ص 28
7 . قرآن: نساء / 125 ـ عهد عتیق: 2تواریخ ایام 20/ 7 ـ اشعیاء 41/ 7 ـ عهد جدید: رساله یعقوب 2/ 23. چون اعطای این لقب مهم از سوی خداوند به حضرت ابراهیم(ع) در زمان خود آن حضرت رخ داده است لهذا میبایست در تورات موسی، مذکور باشد که نیست. و این خود دلیلی است بر تحریف تورات امروزین و حذف بسیاری از مطالب مکتوب در آن.
8 . عهد عتیق: صحیفة عوبدیا 18 ـ صحیفة ملاکی 1/ 3
9 . صدوق بن بابویه قمی، الخصال،ترجمۀ سید احمد فهری زنجانی، انتشارات علمیه اسلامی، تهران، بیتا؛ باب اوصاف دوگانه، حدیث 78؛ ص 65
***امیر اهوارکی
..
بررسي و مقايسه قصه اسماعيل (عليه السلام) در قرآن و توراتمحمّد مهدي فيروزمهراسماعيل ( عليه السلام ) در قرآن و توراتنام اسماعيل ذبيح فرزند ابراهيم ( عليه السلام ) در يازده مورد از قرآن ذكر شده و در هفت سوره از قرآن سخن از ايشان به ميان آمده است . ( 1 )ايشان اوّلين فرزند ابراهيم ( عليه السلام ) و جدّ پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) مي باشند . قرآن وي را چنين توصيف و معرفي مي كند :« او انساني بردبار و حليم بود » . ( 2 )او در سن طفوليت در وادي بي آب و علف ( مكه ) در كنار حرم الهي اسكان داده شد . ( 3 )او در ساخت كعبه همراه و كمك پدرش ابراهيم ( عليه السلام ) بود و از طرف خدا مأمور شده بود كه به همراه پدرش خانه خدا ( كعبه ) را براي طواف كنندگان ، مجاوران ، ركوع كنندگان و سجودكنندگان از بت و آلودگي ها پاك و پاكيزه نمايد . ( 4 )خداوند متعال به پدرش ابراهيم ( عليه السلام ) فرمان داد كه او را ذبح نمايد ، او همانند پدر در برابر فرمان خدا تسليم شد و خود را براي ذبح شدن آماده كرد ، اما خداوند متعال ذبح عظيمي را فداي او گردانيد . ( 5 )او در نزد خدا از برگزيدگان و نيكان است . ( 6 )او از صابران و شايستگان بود و خداوند متعال او را در رحمت ( خاص خود ) وارد ساخت . ( 7 )او از پيامبراني بود كه وحي خدا بر ايشان نازل مي شد . ( 8 )او از پيغمبراني بود كه خداوند ايشان را بر جهانيان به نبوت و هدايت الهي برتري بخشيد . ( 1 )و او برخلاف عقيده يهود و نصارا نه يهودي بود و نه نصراني و بلكه پيغمبر خدا و موحّد و پيرو آيين توحيدي پدرش ابراهيم ( عليه السلام ) بود . ( 2 )اما توراتِ موجود ، راجع به آن حضرت مي گويد پدرش ابراهيم ( عليه السلام ) از خدا خواست كه اسماعيل در حضور او ( خدا ) زيست كند . خداي سبحان در جواب خواسته ابراهيم فرمود : به او ( اسماعيل ) بركت خواهد داد و ( نسل ) او را زياد خواهد كرد و دوازده رييس و امّتي عظيم از او پديد خواهند آمد اما در هرحال تورات مي گويد خدا عهدش را با اسحاق ( عليه السلام ) استوار گردانيد . ( 3 ) و اسماعيل ( عليه السلام ) با اين كه فرزند بكر و بزرگتر است وارث ابراهيم نخواهد بود ونسل و ذريّه ابراهيم ( عليه السلام ) تنها از طريق اسحاق خواهد بود . ( 4 ) اين در حالي است كه مسأله نخست زادگي از مسائل مهم تورات است . بر اساس تعاليم توراتِ كنوني ، فرزند ارشد داراي حق و حقوق خاصي است . تورات مي گويد نخست زادگان پسر ، دوبرابرِ ديگران حق ارث دارند . ( 5 ) و نيز نخست زاده اگر پسر باشد بايستي خدمت گزار خداوند باشد . ( 6 )و همچنين در تورات آمده است : اگر مردي دو همسر داشته باشد و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقه اش نباشد حق ندارد ارث بيشتري به پسر كوچكترش ؛ يعني پسر زني كه وي او را دوست دارد بدهد . او بايد دو سهم به پسر بزرگترش كه نخستين نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگي به او مي رسد ، بدهد ولو اين كه وي پسر همسر مورد علاقه اش نباشد . ( 7 )اما اين قانون در مورد اسماعيل ( عليه السلام ) كه فرزند ارشد ابراهيم ( عليه السلام ) است نقض مي شود ! بلكه تورات نويسانِ نژادپرست ، پا را فراتر نهاده و او ( اسماعيل ) را مردي وحشي و كسي كه دست همه بر ضدّيت او و دست او بر ضدّيت همه كس دراز است معرفي كردند ! ( 8 )قصه اسماعيل ( عليه السلام ) در قرآن و توراتهمان طور كه پيشتر ذكر شد ، در هفت سوره قرآن سخن از اسماعيل ( عليه السلام ) به ميان آمده كه داستان تولد و اسكان ايشان در مكه ، ساخت كعبه توسط وي و پدرش ابراهيم ( عليه السلام ) و ذبح او را مطرح كرده است . و قصه آن حضرت در تورات در سفر پيدايش در فصل هاي 16 ، 17 ، 21 و 25 آمده است كه داستان تولد و اخراج وي به همراه مادرش از خانه پدر و برخي مطالب ديگر را مطرح نمود .قصه اسماعيل ( عليه السلام ) در قرآن و تورات تحت عناوين ذيل مورد بررسي و مقايسه قرار مي گيرد :1 ـ تولد اسماعيل ( عليه السلام ) .2 ـ اسكان اسماعيل ( عليه السلام ) در مكه .3 ـ اسماعيل ( عليه السلام ) و بناي كعبه .4 ـ ذبح اسماعيل ( عليه السلام ) .تولد اسماعيل ( عليه السلام ) ( 1 )قرآن و تورات در اين جهت اتفاق دارند كه سن زيادي از حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) سپري شده بود ، در حالي كه او هيچ فرزندي نداشت . براساس آنچه كه در تورات آمده ، اسماعيل ( عليه السلام ) اولين فرزند آن حضرت در هشتادوشش سالگي اش از « هاجر » متولد شده است . ( 2 ) و قرآن هم بدون اين كه مقدار سن او را ذكر كند از قولش چنين نقل مي كند : « حمد خداي را كه در پيري ، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد » . ( 3 )و نيز در قرآن از قول ابراهيم ( عليه السلام ) نقل مي كند كه او به هنگام هجرت از سرزمين « اور » به « كنعان » عرضه داشت : « پروردگارا ! به من از فرزندان صالح ببخش » . ( 4 )و اين در زماني است كه سن زيادي از او سپري شده بود .و همچنين قرآن و تورات در اين جهت اختلافي ندارند كه اسماعيل ( عليه السلام ) اولين فرزند حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است و بعد از او ( براساس آنچه كه در تورات آمده ، حدود چهارده سال بعد ) ( 5 ) فرزند ديگرش ( حضرت اسحاق ) متولد شد .به هرحال اين مقدار مسلّم است كه تا زماني كه ابراهيم ( عليه السلام ) در « اور » بود هيچ فرزندي نداشت و پس از هجرت به كنعان ، صاحب فرزند شد . قرآن در اين زمينه مي گويد : حضرت ابراهيم به هنگام هجرت از « اور » ضمن دعايي از خداوند متعال خواسته كه به او از فرزندان صالح ببخشد : ( ابراهيم پس از نجات يافتن از آتش نمروديان گفت : ) به سوي پروردگارم او مرا هدايت خواهد كرد .پروردگارا ! به من از صالحان [ = فرزندان صالح ] ببخش . ما او را به نوجواني بردبار و صبور بشارت داديم . ( 1 )و از اين جا به بعد قرآن داستان ذبح اسماعيل ( عليه السلام ) را مطرح مي كند كه در بحث ذبح اسماعيل خواهد آمد .اما تورات دراين زمينه مي گويد :و ساراي زوجه ابراهيم براي وي فرزندي نياورد و او را كنيزي مصري هاجرنام بود .پس ساراي به ابرام گفت : اينك خداوند مرا از زاييدن بازداشت به كنيز من درآي شايد از او بنا شوم و ابرام سخن ساراي را قبول نمود . و چون ده سال از اقامت ابرام در زمين كنعان سپري شد ساراي زوجه ابرام كنيز خود هاجر مصري را برداشته او را به شوهر خود ابرام به زني داد . پس به هاجر درآمد و او حامله شد . . . و هاجر از ابرام پسري زاييد و ابرام پسر خود را كه هاجر زاييد اسماعيل نام نهاد . و ابرام هشتاد و شش ساله بود چون هاجر اسماعيل را براي ابرام بزاد . ( 2 )اسكان اسماعيل ( عليه السلام ) و هاجر در مكهبراساس نقل تورات پس از تولد اسحاق ( عليه السلام ) ابراهيم ( عليه السلام ) از سوي خدا مأمور مي شود كه طبق خواست همسرش « ساره » فرزندش اسماعيل را به همراه مادرش از خانه خود بيرون كند . اين امر گرچه بر ابراهيم خليل گران آمد اما خداوند او را مأمور ساخته كه مطيع همسرش ساره باشد ؛ چرا كه نسل و ذريه ابراهيم از طريق اسحاق خواهد بود ، نه اسماعيل :« آن گاه ساره پسر هاجر مصري را كه از ابراهيم زاييده بود ، ديد كه خنده مي كند پس به ابراهيم گفت اين كنيز را با پسرش بيرون كن ؛ زيرا كه پسر كنيز با پسر من اسحاق وارث نخواهد بود .اما اين امر به نظر ابراهيم درباره پسرش بسيار سخت آمد .خدا به ابراهيم گفت درباره پسر خود و كنيزت به نظرت سخت نيايد بلكه هرآنچه ساره به تو گفته است سخن او را بشنو ؛ زيرا كه ذرّيت تو از اسحاق خوانده خواهد شد .و از پسر كنيز نيز امتي بهوجود آورم ؛ زيرا كه او نسل تو است .بامدادان ابراهيم برخاسته ، نان و مشكي از آب گرفته به هاجر داد و آن ها را بر دوش وي نهاد و او را با پسر روانه كرد . پس رفت و در بيابان بئر شبع مي گشت . و چون آب مشك تمام شد ، پسر را زير بوته گذاشت ( 1 ) و به مسافت تير پرتابي رفته در مقابل وي بنشست ؛ زيرا گفت موت پسر را نبينم و در مقابل او نشسته آواز خود را بلند كرد و بگريست . و خداوند آواز پسر را بشنيد و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا كرده وي را گفت : اي هاجر ، تو را چه شد ؟ ترسان مباش ؛ زيرا خدا آواز پسر را در آن جايي كه او شنيده است برخيز و پسر را برداشته او را به دست خود بگير ؛ زيرا كه از او امتي عظيم بهوجود خواهد آورد .و خدا چشمان او را باز كرد تا چاه آبي ديد ، پس رفته مشك را از آب پر كرد و پسر را نوشانيد .و خدا با آن پسر مي بود و او نموّ كرده ساكن صحرا شد و در تيراندازي بزرگ گرديد .و در صحراي « فاران » ساكن شد و مادرش زني از زمين مصر برايش گرفت . ( 2 )ظاهراً اين داستان همان داستان مهاجرت هاجر و اسماعيل ( عليه السلام ) به سرزمين مكه است البته با تحريف ها و زياده و نقصاني كه در آن رخ داده است .اما داستان اسكان اسماعيل و هاجر در مكه تنها در يك مورد از قرآن ، آن هم بدون پرداختن به جزئيات ـ مطرح شده است . قرآن از قول حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) نقل مي كند كه آن حضرت پس از اسكان اسماعيل و هاجر در مكه فرمود :« پروردگارا ! من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بي آب و علفي در كنار خانه اي كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند ؛ تو دل هاي گروهي از مردم را متوجه آن ها ساز و از ثمرات به آن ها روزي ده ، شايد آنان شكر تو را به جا آورند » . ( 3 )اما در روايات اسلامي كم و بيش جزئيات اين داستان مطرح شده است . و در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه حضرت فرمود :براي ابراهيم ( عليه السلام ) هنگامي كه در صحرايي از سرزمين هاي شام اقامت داشت ، فرزندي از هاجر متولّد گرديد كه اسماعيل نام يافت . ساره همسر ديگر ابراهيم چون داراي فرزندي نبود ، از اين موضوع به شدّت متأثر و ناراحت گرديد و موجبات ناراحتي ابراهيم ( عليه السلام ) را نيز فراهم كرد ، ابراهيم ( عليه السلام ) در اين باره به درگاه خداوند شكايت نمود ، خداوند به وي وحي كرد كه زن مانند دنده كج است اگر آن را به حال خود بگذاري از آن بهره مند شوي ولي راست كردن آن موجب شكسته شدن آن مي گردد .از آن پس ، پروردگار او را امر فرمود كه اسماعيل را با مادرش هاجر از آن سرزمين بيرون ببرد ، ابراهيم ( عليه السلام ) عرض كرد : پروردگارا ! آن ها را كجا ببرم ؟خداوند فرمود ايشان را به « حرم » و محل امن من و نخستين نقطه اي از زمين كه آفريده ام ؛ يعني « مكه » ببر . در آن حال جبرائيل با « براق » به حضور ابراهيم آمد . ابراهيم ، هاجر و اسماعيل را بر براق سوار نموده حركت كردند و در ميان راه به هر نقطه سرسبز و باصفايي كه داراي درخت خرما و غير آن و زراعت بود كه مي رسيدند ، ابراهيم از جبرئيل مي پرسيد آيا مقصد ما اين جا است ؟ جبرائيل در جواب مي گفت نه ، تا اين كه بالأخره به مكه رسيدند ، جبرئيل گفت مقصد اين جا است . ابراهيم ( عليه السلام ) اسماعيل و هاجر را در محل خانه كعبه گذارد و در آن نقطه درختي بود كه هاجر گليمي را به منظور سايبان روي آن انداخت و در زير آن نشست و از طرفي چون ساره از ابراهيم ( عليه السلام ) قول گرفته بود كه در هيچ نقطه اي تا به منزل برگردد پياده نشود ، لذا ابراهيم ( عليه السلام ) بدون توقف قصد مراجعت كرد در اين هنگام هاجر از ابراهيم پرسيد : چرا ما را در اين مكان كه نه انيسي در آن ديده مي شود و نه آب و زراعتي به چشم مي خورد ، مي گذاري ؟ابراهيم گفت : من از جانب خداوند مأمورم كه شما را در اين نقطه بگذارم و بروم .ابراهيم از آن جا به طرف محل اقامت عزيمت كرد و هنگامي كه به « كدي » كه كوهي است در « ذي طوي » رسيد رو به سوي اسماعيل و هاجر برگردانيد و به خداوند گفت :{ رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ }و به راه پيمايي به سوي مقصد خود همچنان ادامه داد . وقتي كه آفتاب بالاتر آمد و هوا گرم تر شد ، اسماعيل سخت تشنه شد . هاجر براي به دست آوردن آب ـ در حالي كه صدا مي زد آيا انيسي در اين وادي نيست ؟ ـ رو به بيابان گذاشت تا به « مسعي » يعني محل سعي ميان صفا و مروه رسيد و در اين حال اسماعيل از نظر او ناپديد شد ، براي ديدن او به بالاي تپه « صفا » درآمد و نگاهي به بيابان انداخت « سرابي » درنظر او در جانب « مروه » ـ پديدار گرديد و چنين گمان كرد كه آن آب است لذا از تپه صفا رو به بيابان فرود آمده براي به دست آوردن آب شتابان در حال حركت بود تا اين كه اسماعيل از نظر وي مجدداً ناپديد شد و براي ديدن او به بالاي تپه مروه رفت ، ضمناً نگاهي به سوي بيابان افكند و « سرابي » در ناحيه صفا درنظر او نمايان شد ، لذا فوراً از مروه به طرف صفا سرازير شد و در بيابان به منظور تحصيل آب شتابان قدم برمي داشت تا اين كه باز اسماعيل از نظر وي غايب گرديد و به بالاي تپه صفا رفت و به اسماعيل نگاه كرد و در اين حال نيز نگاهي به بيابان انداخت و سرابي كه آن را آب پنداشت در جانب « مروه » در نظر او جلوه گر شد و لذا از صفا فوراً به زير آمد و رو به بيابان گذاشت و همچنان براي تحصيل آب پيش رفت تا اسماعيل از چشم او ناپديد گرديد و براي ديدن او به بالاي « مروه » رفت . . . . و همچنين تا هفت مرتبه ميان صفا و مروه آمد و شد كرد . در دفعه هفتم كه در بالاي « مروه » بود ، نگاهي به طرف اسماعيل افكند . ديد ناگهان چشمه آبي از زير پاي او به جوشش درآمده است ، بي درنگ با كمال مسرت به طرف اسماعيل روانه شد و مقداري از شن هاي بيابان را در اطراف آب جمع كرد و مانع روان شدن آن در بيابان گرديد و به همين جهت « زمزم » ناميده شد . ( 1 ) رفته رفته پرندگان و وحوش بيابان بر اطراف آن چشمه گرد آمدند . اجتماع حيوانات در كنار آن چشمه توجه طايفه « جرهم » كه در « ذي اعجاز » ، « عرفات » اقامت داشتند به سوي آن چشمه جلب كرد و به همين علت آنان به سوي آن چشمه آمده زني را با پسري كه از درخت براي خود سايبان ترتيب داده بودند ، در كنار آن ديدند ، افراد قبيله جرهم از هاجر پرسيدند تو كيستي ؟ و به چه مناسبت با فرزندت اين بيابان را محل اقامت خود قرار داده اي ؟ هاجر در جواب گفت : من مملوك ابراهيم خليل الرحمان ( عليه السلام ) هستم و اين كودك هم فرزند او مي باشد و خداوند به آن حضرت امر فرموده است كه ما را در اين زمين اقامت دهد .آنان گفتند : آيا اجازه مي دهي كه ما هم در نزديكي شما ساكن گرديم ؟هاجر گفت : بايد در اين مورد از ابراهيم ( عليه السلام ) اجازه بگيرم . ابراهيم به فاصله سه روز از اين جريان براي ملاقات آن ها آمد . هاجر به او گفت در اين مكان طايفه اي است از « جرهم » تقاضا دارند كه اجازه دهي در نزديكي ما اقامت گزينند . ابراهيم ( عليه السلام ) با اين تقاضا موافقت كرد و هاجر به قبيله جرهم موافقت ابراهيم را اعلام نمود . آنان در جوار اسماعيل و هاجر فرود آمدند و خيمه هاي خود را برافراشتند . هاجر و اسماعيل با آن ها انس گرفتند . پس از مدتي ابراهيم ( عليه السلام ) مجدداً براي ملاقات اسماعيل و هاجر به مكه آمد و چون جمعيت زيادي را در اطراف آن ها ديد بسيار خرسند گرديد . اسماعيل چون بزرگ شد هريك از افراد قبيله « جرهم » يك يا دو گوسفند به او اهدا كردند و به اين ترتيب وسيله معيشت هاجر و فرزندش كاملاً تأمين شد .هنگامي كه اسماعيل به حدّ بلوغ رسيد ، خداوند فرمان تأسيس خانه كعبه را به ابراهيم ( عليه السلام ) صادر كرد . ابراهيم عرض كرد : پروردگارا ! در چه نقطه اي آن را بنا كنم ؟ خداوند فرمود در آن نقطه اي كه قبّه اي براي آدم نازل كرده بودم و آن قبّه تمام « حرم » را روشن كرده بود .حضرت صادق ( عليه السلام ) فرمود : قبه اي كه خداوند متعال براي آدم نازل كرده بود تا زمان نوح ( عليه السلام ) همچنان برپا بود ولي در روزگار طوفان نوح ( عليه السلام ) هنگامي كه آب روي زمين را فراگرفت خداوند آن قبه را به آسمان برد و « مكه » در آن جريان غرق نشد و به همين مناسبت « البيت العتيق » ؛ يعني « سرزمين آزاد شده از غرق » ناميده شد .و وقتي ابراهيم را به تأسيس خانه كعبه مأمور ساخت ، او نمي دانست كه آن را در چه نقطه اي بنا كند تا اين كه خداوند جبرئيل ( عليه السلام ) را مأمور كرد كه موضع خانه كعبه را با خطوطي معين كرد و پايه هاي آن را از بهشت آورد و آن سنگي كه خداوند آن را براي آدم ( عليه السلام ) فرود آورده بود ، در ابتدا از برف سفيدتر بود اما هنگامي كه دست هاي كفّار آن را لمس كرد رنگ آن تغيير كرد و سياه گرديد .ابراهيم ( عليه السلام ) برحسب فرمان الهي براي ساختن خانه كعبه دست به كار شد و اسماعيل سنگ ها را از « ذي طوي » حمل مي كرد و به او مي داد تا اين كه به مقدار 9 ذرع ديوارها را بالا برد از آن پس جبرئيل ( عليه السلام ) ابراهيم ( عليه السلام ) را به مكاني كه « حجرالأسود » در آن بود راهنمايي كرد و او آن را از آن جا بيرون آورد و در موضعي كه هم اكنون در آن قرار دارد نصب كرد و براي آن از دو طرف يكي به طرف مشرق و ديگري به طرف مغرب در قرار داد و آن در كه به طرف مغرب است « مستجار » ناميده مي شود .بعد از آن از گياهان خوشبوي بيابان بر روي آن ريخت و هاجر گليمي را كه با خود داشت و در زير آن به سر مي بردند ، بر در آن آويخت . هنگامي كه ساختمان آن تكميل گرديد و به پايان رسيد ، ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) تصميم گرفتند كه مناسك حج را انجام دهند جبرئيل ( عليه السلام ) روند « ترويه » كه هشت روز از ذي الحجه گذشته بود نازل گشت و به ابراهيم ( عليه السلام ) گفت به همراه خود از مكه آب بردارد ؛ زيرا در مني و عرفات آب وجود نداشت و لذا آن روز « ترويه » يعني « سيراب كردن » ناميده شد پس از انجام اعمال عرفات او ابراهيم را به « منا » آورد و او شب را در آن جا به سر مي برد و اعمالي را كه به آدم ( عليه السلام ) راهنمايي كرده بود به ابراهيم ( عليه السلام ) نيز نشان داد .هنگامي كه ابراهيم ( عليه السلام ) از ساختن كعبه فراغت يافت گفت : { . . . رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ . . . } . ( 1 )اسماعيل ( عليه السلام ) و بناي كعبهاز كارهاي مهم و ماندني حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) در دوران زندگيش تجديد بنا ( يا تأسيس ) خانه خدا ( كعبه ) است كه اين امر مهم به دست او و فرزندش اسماعيل ( عليه السلام ) انجام گرفت . اين بخش از زندگي ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) از لحاظ تاريخي هم جاي هيچ انكاري نيست . داستان اين بخش از زندگي آن دو حضرت در چند سوره قرآن گاهي با تفضيل بيشتر و گاهي به صورت اشاره و گذرا مطرح گرديد .اما در توراتِ موجود هيچ اشاره اي به اين قسمت از تاريخ زندگي حضرت ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) نشده و اصلاً چيزي در زندگي ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) در تورات كنوني به عنوان تجديد يا تأسيس بناي كعبه مطرح نشد . البته ساختن مذابح و تقديم قرباني هاي سوختني در فواصل مختلف زندگي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) آن هم در سرزمين كنعان مطرح و تكرار گرديده كه هيچ ربطي به بناي كعبه توسط آن حضرت ندارد .اين بي اعتنايي نويسندگان تورات نتيجه تعصب نژادي آنان است كه آنان را از گفتن و نوشتن حقايق باز داشته است و لذا وقتي آن ها به فضايل اسماعيل ( عليه السلام ) و آنچه كه مربوط به ايشان است مي رسند با بي تفاوتي و غرضورزي از كنار آن مي گذرند و حتي آن پيامبر خدا را به عنوان مردي وحشي و مطرودِ پدر و همگان معرفي مي نمايند !اما قرآن كه كتابي است صددرصد آسماني و هرگز دست تحريف به سوي آن دراز نشده و از اهداف نزول آن بيان حقايق در مورد پيامبران الهي و تنزيه و تطهير دامن آنان از تهمت و افترا و سخنان نارواي تحريف گران كتب آسماني است ، ابراهيم خليل و اسماعيل ( عليهما السلام ) را به عنوان مجدِّدان بناي كعبه معرفي مي كند .داستان تأسيس يا تجديد بناي كعبه توسط ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) در سوره هاي « آل عمران » ( آيات 96 و 97 ) و « حج » ( آيات 26 و 27 ) به صورت گذرا و اشاره بيان شده است . اما در سوره بقره با تفصيل بيشتر ، آن هم با ذكر نام اسماعيل ( عليه السلام ) در كنار نام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) مطرح گرديده :« و ( به خاطر بياوريد ) هنگامي كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براي مردم قرار داديم و از مقام ابراهيم ، عبادتگاهي براي خود انتخاب كنيد و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه كنيد . »و ( به يادآوريد ) هنگامي را كه ابراهيم عرض كرد : پروردگارا ! اين سرزمين را شهر امن قرار ده ؛ و اهل آن را ـ آن ها كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورند ـ از ثمرات ( گوناگون ) روزي ده . گفت : ( دعاي تو را اجابت كرد و مؤمنان را از انواع بركات بهره مند ساختم ؛ ) اما به آن ها كه كافر شدند بهره كمي خواهم داد ؛ سپس آن ها را به عذاب آتش مي كشانم ؛ و چه بد سرانجامي است !و نيز ( به يادآوريد ) هنگامي را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه ( كعبه ) را بالا مي بردند ؛ ( و مي گفتند : ) پروردگارا ! از ما بپذير ، كه تو شنوا و دانايي .پروردگارا ! ما را تسليم فرمان خود قرار ده ؛ و از دودمان ما امتي كه تسليم فرمانت باشند ( بهوجود آور ) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذير كه تو توبه پذير و مهرباني .پروردگارا ! در ميان آن ها پيامبري از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و آن ها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند ؛ زيرا تو توانا و حكيمي . » ( 1 )ذبح اسماعيل ( عليه السلام )قرآن و توراتِ موجود در اين جهت اتفاق دارند كه ابراهيم خليل ( عليه السلام ) پس از آن كه در سن پيري صاحب فرزند پسري شده است ، از سوي خداوند متعال مأمور گرديده كه فرزند خود را براي خدا ذبح نمايد . و اين در واقع آزموني بس بزرگ و سختي بود كه پدر و پسر مي بايست آن را پشت سر نهند اما چون ابراهيم و اسماعيل ( عليه السلام ) تمام وجودشان توحيد و تسليم پروردگار بود ، از اين آزمون سخت سربلند بيرون آمدند و كامل ترين درجه تسليم دربرابر خالق يكتا را در خارج تحقق بخشيدند .قرآن و تورات در اين جهت هم متفق هستند كه اين فرمان خدا ، فرمان آزمايشي بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجي پيدا نكرده است .اما در اين كه فرمان ذبح در مورد كدام فرزند ابراهيم ( عليه السلام ) بوده ، قرآن با تورات اختلاف دارد ؛ چرا كه از قرآن استفاده مي شود كه اين فرمان در مورد اسماعيل ( عليه السلام ) بوده و او فرزند ذبيح ابراهيم ( عليه السلام ) است ؛ ( 2 ) اما تورات كنوني مي گويد اين فرمان در مورد اسحاق ( عليه السلام ) بود . و ايشان فرزند ذبيح ابراهيم ( عليه السلام ) لقب يافتند . ( 3 )باز اين مورد از مواردي است كه تعصب نژادي تورات نويسان ، آنان را به تناقض گويي واداشته و از بيان حق منصرفشان كرده ؛ چرا كه تورات مي گويد : « و واقع شد بعد از اين وقايع كه خدا ابراهيم را امتحان كرده ، بدو گفت اي ابراهيم ، عرض كرد : لبّيك . گفت : اكنون پسر خود را كه « يگانه » تو است و او را دوست مي داري ؛ يعني اسحاق را بردار و به زمين موريا برو و او را در آن جا بر يكي از كوه هايي كه به تو نشان مي دهيم براي قرباني سوختني بگذران . . . چون بدان مكاني كه خدا بدو ( ابراهيم ) فرموده بود ، رسيدند ابراهيم در آن جا مذبح را بنا نمود و هيزم را برهم نهاد و پسر خود اسحاق را بسته بالاي هيزم بر مذبح گذاشت . و ابراهيم دست خود را دراز كرده كارد را گرفت تا پسر خويش را ذبح نمايد . در حال فرشته خداوند از آسمان وي را ندا درداد و گفت : اي ابراهيم ! اي ابراهيم ! عرض كرد : لبيك . گفت : دست خود را بر پسر دراز مكن و بدو هيچ مكن زيرا كه الآن دانستم كه تو از خدا مي ترسي ، چون كه « پسر يگانه » خود را از من دريغ نداشتي . . . بار ديگر فرشته خدا به ابراهيم از آسمان ندا درداد و گفت : خداوند مي گويد به ذات خود قسم مي خورم چون كه اين كار را كردي و « پسر يگانه » خود را دريغ نداشتي . . . . ( 1 )در متن فوق سه بار واژه « پسر يگانه » تكرار گرديده ، در حالي كه تورات تصريح دارد به اين كه اولين فرزند ابراهيم ( عليه السلام ) اسماعيل ( عليه السلام ) بوده و اسحاق حدود چهارده سال بعد ، متولد شده است . بنابراين اگر فرمان ذبح در مورد اسحاق ( عليه السلام ) باشد چطور با وجود اسماعيل ( عليه السلام ) او يگانه پسر ابراهيم ( عليه السلام ) خواهد بود ؟ ! اين يك تناقض آشكار است .به علاوه براساس تعاليم تورات فعلي خداوند براي نجات بني اسرائيل از دست مصريان ( به عنوان يك معجزه ) تمام پسران ارشد مصري ها و همچنين نخست زاده نر حيوانات آنان را هلاك كرده است ، به همين دليل بني اسرائيل مي بايست نخست زاده نر حيوانات خود را براي خدا وقف و قرباني نمايند و براي نخست زاده پسر عوض بدهند . ( 2 )به طور كلي مسأله نخست زادگي يك اصل مهم در تعاليم يهود است . براساس عقيده آنان نخست زاده اگر پسر باشد ، بايستي خدمت گزار خداوند باشد . ( 3 )بنابراين فرمان ذبح بايد در مورد فرزند ارشد ابراهيم ، اسماعيل ( عليهما السلام ) باشد نه در مورد اسحاق .اما در قرآن ـ همان طور كه اشاره شد ـ اسماعيل ( عليه السلام ) به عنوان فرزند ذبيح ابراهيم ( عليه السلام ) مطرح شده است . قرآن به دنبال بشارت تولد اسماعيل داستان ذبح را مطرح مي كند و پس از اين بشارت تولد اسحاق ( عليه السلام ) را متذكر مي گردد ؛ يعني بشارت تولد اسحاق پس از تولد اسماعيل ( عليه السلام ) و ماجراي ذبح او به ابراهيم ( عليه السلام ) داده شد . همان طور كه مكرر گفته شد از نظر تورات مسلم است كه تولد اسحاق ( عليه السلام ) بعد از حدود چهارده سال از تولد اسماعيل ( عليه السلام ) بوده است . ( 4 ) بنابراين فرمان ذبح اسماعيل ( عليه السلام ) در حدود سيزده ـ چهارده سالگي وي بوده است . ( 5 )به هرحال داستان ذبح فرزند در قرآن تنها در يك مورد در طي نه آيه بيان شده است : « ( ابراهيم گفت : ) « پروردگارا ! به من از صالحان [ = فرزندان صالح ] ببخش . ما او را به نوجواني بردبار و صبور بشارت داديم .هنگامي كه با او به مقام سعي و كوشش رسيد گفت : پسرم ! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مي كنم ، نظر تو چيست ؟ گفت : پدرم هرچه دستور داري اجرا كن به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت .هنگامي كه هردو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را برخاك نهاد . او را ندا داديم كه اي ابراهيم آن رؤيا را تحقق بخشيدي ما اين گونه نيكوكاران را جزا مي دهيم .اين مسلّماً همان امتحان آشكار است .ما ذبح عظيمي را فداي او كرديم . و نام نيك او را در امت هاي بعد باقي نهاديم . سلام بر ابراهيم . اين گونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم . او از بندگان باايمان ماست .ما او را به اسحاق ـ پيامبري از شايستگان ـ بشارت داديم » . ( 1 )قرآن و تورات علاوه بر اختلاف در مورد اين كه فرزند ذبيح اسماعيل ( عليه السلام ) است يا اسحاق ( عليه السلام ) در برخي جزئيات ديگر اين داستان هم اختلاف دارند . براساس آنچه كه در قرآن آمده ، ابراهيم ( عليه السلام ) با صراحت تمام ماجراي خواب و ذبح را با اسماعيل ( عليه السلام ) درميان گذاشت و او هم بدون هيچ دغدغه اي اين فرمان را پذيرفت . اما در تورات مي گويد ابراهيم ( عليه السلام ) تا لحظه آخر اسحاق ( عليه السلام ) را از ماجرا آگاه نكرد و اين در حالي بود كه او مي خواست كه از جريان آگاه شود . ( 2 )به هرصورت داستان با آن صورتي كه در تورات آمده هيچ فضيلتي را براي آن حضرت اثبات نمي كند . اما همين داستان به آن صورتي كه قرآن بيان كرده بيان گر فضيلتي بس بزرگ براي اسماعيل ( عليه السلام ) است .مورد اختلاف ديگر اين است كه براساس آيات قرآن ماجراي ذبح فرزند از سوي ابراهيم ( عليه السلام ) در سرزمين مكه بوده ؛ و اين اسماعيل بوده كه به سرزمين مكه هجرت كرده بود ، اما در مورد اسحاق ( عليه السلام ) تاريخ نقل نكرده كه او به مكه هجرت يا مسافرت كرده باشد .ناگفته نماند كه برخي مفسران اهل سنت معتقدند كه فرزند ذبيح ابراهيم ( عليه السلام ) همان اسحاق ( عليه السلام ) است . ( 3 ) و رواياتي هم در اين زمينه نقل شده است . ( 4 ) و روايتي هم از پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) در اين باره نقل شده است . ( 1 )ولي اين مطلب درست نيست ؛ زيرا اوّلاً : در همين سوره صافات بعد از نقل داستان ذبح فرزند از سوي ابراهيم ( عليه السلام ) در آيه 112 مي خوانيم :{ وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيّاً مِنْ الصَّالِحِينَ } .« ما او را به اسحاق ـ پيامبري از شايستگان ـ بشارت داديم . »اين تعبير نشان مي دهد كه بشارت به تولد اسحاق ( عليه السلام ) بعد از ماجراي ذبح فرزند و به خاطر فداكاري هاي ابراهيم ( عليه السلام ) به ايشان داده شد . بنابراين ، مسأله ذبح ربطي به اسحاق ( عليه السلام ) ندارد .ثانياً : قرآن در موردي ديگر مي گويد : ما به ابراهيم تولد اسحاق و از پس او تولد يعقوب ـ فرزند اسحاق ـ را بشارت داديم . ( 2 )بنابر اين چطور ممكن است خدا ابراهيم ( عليه السلام ) را با فرمان به ذبح اسحاق مورد امتحان قرار دهد در حالي كه قبل از تولد اسحاق ( عليه السلام ) به او خبر داد كه او مي ماند و فرزندي به نام يعقوب ( عليه السلام ) از او متولد مي گردد ؟ !ثالثاً : دربرابر رواياتي كه مي گويد ذبيح اسحاق ( عليه السلام ) است روايات زيادي وجود دارد كه مي گويد ذبيح همان اسماعيل ( عليه السلام ) است . و اين دسته از روايات ، با ظاهر آيات هم موافق هستند . اما روايات دسته اوّل چون مخالف ظاهر قرآن و موافق با متن توراتِ موجود مي باشد ، قاعدتاً بايد از اسرائيليات و محصولات يهود و يا كساني كه تحت تأثير آن ها بودند ، باشد .اينك چند نمونه از رواياتي كه مي گويد ذبيح لقب اسماعيل ( عليه السلام ) است نه اسحاق ( عليه السلام ) :1 ـ از پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده كه فرمود : « اَنَا ابْنُ الذَّبِيحَين ؛ « من فرزند دو ذبيح هستم . » ( 3 )و مراد از دو ذبيح يكي « عبدالله » پدر آن حضرت است كه « عبدالمطلب » ( پدرعبدالله ) نذر كرده بود كه او را در راه خدا قرباني كند اما به فرمان خدا يكصد شتر فداي او قرار داده و او را ذبح نكرد .و ديگر « اسماعيل » چرا كه مسلم است كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) از فرزندان اسماعيل ( عليه السلام ) است نه از فرزندان اسحاق ( عليه السلام ) .2 ـ و در دعايي كه از علي ( عليه السلام ) از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده ، مي خوانيم : « يا مَن فَدا اسماعيل من الذبح » ؛ « اي كسي كه فدايي براي ذبح اسماعيل قراردادي . » ( 1 )3 ـ از امام رضا نقل شده كه فرمود : « لَو عَلِمَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ شَيئاً اَكْرم مِنَ الضّأْن لفدا به اسماعيل » ؛ « اگر حيواني بهتر از گوسفند پيدا مي شد خدا آن را فديه اسماعيل قرار مي داد . » ( 2 )بنابراين فرزند ذبيح ابراهيم ( عليه السلام ) اسماعيل ( عليه السلام ) است نه اسحاق ( عليه السلام ) .رحلت اسماعيل ( عليه السلام )توراتِ موجود كه درواقع يك كتاب تاريخي است و هيچ شباهتي با قرآن ندارد ، در قصص پيامبران بيشتر به جزئيات و چيزهايي كه دانستن يا ندانستن آن چندان تفاوت ندارد مي پردازد . ذكر سلسله نسب ، تاريخ تولد ، ازدواج ، تعداد و نام فرزندان ، مسافرت ها و احياناً نوع شغل و حرفه و تاريخ وفات و . . . بخش مهمي از قصص پيامبران در تورات را تشكيل مي دهد . به همين جهت تورات راجع به حضرت اسماعيل ( عليه السلام ) مي گويد : وي دوازده فرزند داشته و نام تك تك آن ها را ذكر مي كند و مي گويد : آنان از « حَوِيله » تا « شور » كه مقابل مصر به سمت « اشّور » واقع است ، ساكن بودند . و مدت عمر آن حضرت را صد و سي و هفت سال ذكر مي كند . ( 3 )اما قرآن در بيان قصص پيامبران به جزئيات زندگي آن ها و چيزهايي كه در تربيت و هدايت بشر دخيل نيست نمي پردازد و لذا طبيعي است كه چيزي راجع به مدت عمر حضرت اسماعيل ( عليه السلام ) و ديگر پيامبران الهي در قرآن وجود نداشته باشد . اما در منابع اسلامي آمده است كه مدت عمر حضرت اسماعيل صدوسي سال بوده و مدفن ايشان همان منزلش ( حجر اسماعيل ( عليه السلام ) ) مي باشد . ( 4 )* پي نوشتها :1 ـ همان ، ص421 ، ح742 ـ همان ، ص422 ، ح79 و 803 ـ سفر پيدايش 25 : 13 ـ 194 ـ الحج والعمرة في الكتاب و السنة ، ص106 و 1071 ـ در سوره مريم آيه 54 آمده است : « و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن كه او در وعده هايش صادق بود و رسول و پيامبري ( بزرگ ) بود » . اما ميان مفسران اختلاف است كه آيا ايشان اسماعيل فرزند ابراهيم ( عليه السلام ) است يا اسماعيل فرزند « حزقيل » ؟ اكثر مفسّران گفته اند ايشان همان اسماعيل فرزند ابراهيم است ؛ اما برخي ديگر ( مانند علامه طباطبايي ) گفته اند كه ايشان اسماعيل فرزند حزقيل است . به لحاظ اختلافي بودن ، اين مورد را به حساب نياورديم . در اين باره به تفسير الميزان ، ج14 ، ص63 و مجمع البيان ، ج6 ، ص800 مراجعه شود .2 ـ صافات : 101 ؛ در ميان همه پيامبران الهي تنها اسماعيل ( عليه السلام ) و پدرش ابراهيم ( عليه السلام ) ( توبه : 114 و هود : 75 ) در قرآن از سوي خداي سبحان به وصف « حليم » ياد شدند .3 ـ ابراهيم : 374 ـ بقره : 127 ـ 1255 ـ صافات : 107 ـ 1016 ـ ص : 487 ـ انبياء : 85 و 868 ـ بقره : 136 ، آل عمران : 84 و نساء : 1631 ـ انعام : 862 ـ آل عمران : 673 ـ سفر پيدايش 17 : 21 ـ 184 ـ همان 21 : 10 ـ 125 ـ سفر تثنيه 216 ـ قاموس كتاب مقدس ( واژه نخست زاده ) .7 ـ سفر تثنيه 21 : 15 ـ 178 ـ سفر پيدايش 16 : 121 ـ اسماعيل در لغت به معناي « مسموع از خدا » است . ( قاموس كتاب مقدس ) .2 ـ سفر پيدايش 16 : 163 ـ ابراهيم : 394 ـ صافات : 1005 ـ سفر پيدايش 16 : 16 و 21 : 51 ـ صافات : 101 ـ 992 ـ سفر پيدايش 16 : 16 ـ 1 ، تورات داستاني راجع به دوران حاملگي هاجر به اسماعيل مطرح مي كند كه در قرآن وجود ندارد و خلاصه آن اين است كه هاجر پس از حامله شدن ، ساراي درنظرش حقير شد و اين مسأله بر ساراي گران آمد و به نزد ابراهيم ( عليه السلام ) شكايت كرد ، حضرت فرمود : هاجر كنيز تو است هرچه خواستي باوي رفتار كن . بدين ترتيب با سخت گيري ساراي هاجر از نزد وي به بيابان فرار مي كند و فرشته خدا او را نزد چشمه آب مي بيند ، ضمن اين كه او را به بازگشت به نزد ساراي ترغيب مي كند ، به او مي گويد : نسل تو بسيار فراوان خواهند شد و تو به پسري حامله هستي كه متولّد شد اسماعيل نام خواهي نهاد . فرشته به هاجر مي گويد و او ( اسماعيل ) مردي وحشي خواهد بود ، دست وي به ضدّ هركس و دست هركس به ضد او و پيش روي همه برادران خود ساكن خواهد بود ؟ ! ( سفر پيدايش 16 : 5 ـ 16 ) . اين قبيل سخنان در مورد پيامبري همانند اسماعيل ( عليه السلام ) نتيجه تعصب نژادي نويسندگان تورات است . چهره نژادپرستي نويسندگان تورات در قصه اسماعيل ( عليه السلام ) كاملاً قابل لمس و مشاهده است .1 ـ اين بخش از تورات با بخش ديگر آن ( باب 16 فقره 16 و باب 21 فقره 5 ) متناقض است ؛ زيرا آنچه كه از آن بخش ها استفاده مي شود ، اين است كه در وقت اخراج اسماعيل و هاجر از خانه ابراهيم ، اسماعيل سنش بيش از چهارده سال بوده است . اما از اين بخش ها استفاده مي شود كه اسماعيل در اين زمان كودكي بيش نبوده است . در ترجمه هاي عربي كتاب مقدس ، به جاي واژه « پسر » واژه « صبي » به چشم مي خورد . در منابع اسلامي هم آمده كه اسماعيل در همان اوان طفوليت در مكه اسكان داده شد .2 ـ سفر پيدايش 21 : 21 ـ 9 ، براساس آنچه كه در منابع اسلامي آمده است اسماعيل ( عليه السلام ) زني از ميان قبيله جُرهم كه ساكن مكه شده بودند برگزيد . و فاران همان مكه است . در اين زمينه مراجعه شود به ترجمه ، شرح و نقد سفر پيدايش تورات از علي قلي جديدالاسلام ، ص374 و 3853 ـ ابراهيم : 37 ، در اين كه اين دعاي ابراهيم ( عليه السلام ) در قبل از بناي كعبه بوده يا بعد از بناي آن ، بين مفسّران اختلاف است . مراجعه شود به الميزان و مجمع البيان ( ذيل آيه ) .1 ـ چون كلمه « زم » در لغت عرب به معناي بستن آمده است .1 ـ ترجمه تفسير مجمع البيان ، ج2 ، صص57 ـ 5 . اصل اين روايت در تفسير قمي ( ج1 ، صص71 ـ 69 ) آمده است .1 ـ بقره : 129 ـ 1252 ـ صافات : 107 ـ 1013 ـ سفر پيدايش 22 : 1 ـ 171 ـ سفر پيدايش 22 : 1 ـ 162 ـ سفر خروج 13 : 10 ـ 163 ـ قاموس كتاب مقدس ( واژه نخست زاده ) .4 ـ تورات مي گويد : ابراهيم ( عليه السلام ) هشتاد و شش ساله بود كه اسماعيل ( عليه السلام ) متولد شد . ( سفر پيدايش 16 : 16 ) و در نودونه سالگي بشارت تولد اسحاق ( عليه السلام ) به او داده شد . ( سفر پيدايش 17 : 1 و 16 ) و در صدسالگيِ ابراهيم ( عليه السلام ) اسحاق ( عليه السلام ) متولد شد . ( سفر پيدايش 21 : 5 ) .5 ـ در برخي روايات فاصله بين بشارت به تولد اسماعيل ( عليه السلام ) و بشارت به تولد اسحاق پنج سال ذكر شده است ؛ نورالثقلين ، ج4 ، ص421 ، حديث 761 ـ صافات : 112 ـ 1002 ـ سفر پيدايش 22 : 6 ـ 103 ـ تفسير طبري ( جامع البيان ) ، ج10 ، ص507 و نيز تاريخ طبري ، ج1 ، ص2634 ـ نورالثقلين ، ج4 ، ص422 ، ح82 و تفسير طبري ، ج10 ، ص5101 ـ تفسير طبري ، ج10 ، ص5102 ـ هود : 713 ـ نورالثقلين ، ج4 ، ص419 ، ح67
امتحان دیروز و آثار امروز
یکى از بخش هاى مهمّ زندگانى ابراهیم خلیل(علیه السلام) ـ که بسیار پر رمزو رازست ـ داستان قربانى و سر بریدن فرزندش اسماعیل(علیه السلام) است که خداوند متعال در ضمن آیات 101-108 سوره صافّات به آن پرداخته است. توجّه فرمایید:«(فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَم حَلِیم); ما او ]= ابراهیم[ را به نوجوانى بردبار (و صبور) بشارت دادیم».از آنجا که خداوند مى خواهد داستان ذبح اسماعیل(علیه السلام) را بیان کند، و آن حضرت در این امتحان حلم و بردبارى کرد، خداوند به این صفت او اشاره کرده است.«(فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ یَا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِینَ); هنگامى که او به مقام سعى و کوشش (و حدّ رشد) رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مى کنم، پس بنگر رأى تو چیست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت».اوّل اینکه، از جمله «افعل ما تؤمر» استفاده مى شود که حضرت ابراهیم(علیه السلام)تنها صحنه ذبح اسماعیل(علیه السلام) را در خواب مشاهده نکرد، بلکه در عالم خواب به وى دستور داده شد که فرزندش اسماعیل را ذبح کند. دوم اینکه، خواب انبیا با خواب هاى مردم تفاوت دارد; خواب انبیا حجّت است، امّا خواب هاى مردم حجّیت ندارد. این که فلان کس خواب مى بیند در فلان مکان امامزاده اى دفن شده، و روح آن امامزاده به او دستور داده که به مردم بگوید براى او گنبد و بارگاهى بسازند اعتبارى ندارد. تفاوتى نمى کند که واقعاً چنین خوابى دیده باشد، و یا به اهداف و اغراض مالى و به دست آوردن درآمد و مانند آن، خوابى دروغین ساخته باشد، که از هر دو نمونه کم نیست. در هر حال هیچ یک از خواب هاى مردم حجّت نیست، و منشأ عمل واقع نمى شود. امّا خواب انبیا و پیامبران(علیهم السلام) چنین نیست. خوابى که حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مورد ذبح اسماعیل(علیه السلام) مى بیند، خوابى که حضرت یوسف(علیه السلام)مى بیند،(1) خوابى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در مورد فتح مکّه مى بیند،(2) و خواب دیگر انبیا همه حجّت است. و در حقیقت یکى از مجارى وحى انبیا خواب است، زیرا همان گونه که فرشته در بیدارى بر پیامبران نازل مى شود، در خواب هم نازل مى گردد.سوم اینکه، طبق آنچه در روایات آمده، خواب حضرت ابراهیم(علیه السلام) چند بار تکرار شد.(3) اوّلین بار در صحراى عرفات بود، بار دیگر در صحراى مشعر الحرام خواب دید، سپس در منى همان خواب تکرار شد، تا این که ابراهیم(علیه السلام) مطمئن شد که این یک خواب معمولى نیست، بلکه مأموریّتى الهى است که باید انجام دهد.چهارم اینکه، ابراهیم(علیه السلام) با ذبح اسماعیل(علیه السلام) نهایت ایثار را از خود بروز داد. چون خداوند این فرزند را در سنّ پیرى به او داده، و مدّت ها (حدود 13 سال) از وى دور بوده، و به فرمان خدا با مادرش به تنهایى در صحراى گرم و سوزان مکّه زندگى کرده است. از این طور تمام دلبستگى ابراهیم(علیه السلام) در این دنیا ـ به حسب ظاهر ـ به اسماعیل(علیه السلام) است. امّا اکنون مأموریّت یافته که با دستان خویش سر از بدنش جدا کند. آیا بالاتر از این ایثار تصوّر مى شود؟!پنجم اینکه، نه تنها! ابراهیم خلیل(علیه السلام) تسلیم محض فرمان خدا بود، که همسرش هاجر و فرزند سیزده ساله اش اسماعیل(علیه السلام) نیز آماده پذیرش فرمان الهى بودند. بنابراین وقتى که حضرت ابراهیم(علیه السلام)نظر اسماعیل را در مورد این مأموریّت پرسید، در پاسخ گفت: «هر چه دستور خداست اجرا کن، به خواست خدا صبر خواهم کرد» و هنگامى که اسماعیل(علیه السلام) مأموریّت پدر را براى مادرش بیان کرد، هاجر خطاب به شوهرش گفت: «اى پیامبر خدا! هر چند اسماعیل حاصل تمام عمر من است، ولى در برابر فرمان خدا راهى جز اطاعت و تسلیم نیست. بنابراین، مأموریّتت را انجام بده». بدینسان هر سه نفر آماده انجام فرمان پروردگار شدند.ششم اینکه، ابراهیم خلیل(علیه السلام) دست فرزند دلبندش را گرفت و با هم به سوى قربانگاه حرکت کردند. به جمره اولى (اوّلین ستونى که حجّاج در مناسک حج آن را رمى کنند) که رسیدند شیطان ظاهر شد و شروع به وسوسه حضرت ابراهیم(علیه السلام) کرد و گفت: «این چه کار غیر عاقلانه اى است که مى خواهى انجام دهى؟ این خواب، وحى نبود، بلکه از وسوسه هاى شیطان است». ابراهیم(علیه السلام)هفت سنگ برداشت و به سوى شیطان نشانه گرفت. شیطان دور شد. ابراهیم و اسماعیل مقدارى حرکت کردند. در محلّ جمره دوم، دوباره شیطان ظاهر شد و گفت: «ابراهیم! فردا جواب ملامت ها و سرزنش هاى مردم را چه خواهى داد؟» حضرت دوباره با هفت سنگریزه شیطان را دور کرد، و به حرکت خود ادامه داد. شیطان براى بار سوم در محلّ جمره سوم ظاهر گشت، و گفت: «ابراهیم! تو مى خواهى عمرى را با هاجر زندگى کنى. پس از ذبح اسماعیل چگونه مى توانى به صورت هاجر نگاه کنى؟» حضرت براى بار سوم هفت سنگریزه دیگر به سوى شیطان پرتاب کرد، و هنگامى که شیطان دید وسوسه هاى او در عزم راسخ ابراهیم(علیه السلام)هیچ خللى وارد نمى کند، او را رها کرد و رفت.ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) به قربانگاه رسیده، آماده انجام فرمان خداوند شدند. امّا هر دو مانند ابر بهار اشک مى ریختند. ابراهیم(علیه السلام) پدر است و عاطفه پدرى دارد، و اسماعیل نوجوان فرزند اوست و محبّت و علاقه فرزندى دارد. و عاطفه و محبّت پدرى و فرزندى منافاتى با انجام فرمان خدا ندارد. دستور خدا را انجام مى دهد، امّا گریه اش را هم مى کند.هفتم اینکه، اسماعیل 13 ساله که تسلیم فرمان پروردگار و آماده انجام مأموریّت پدر شده، خطاب به پدر مى گوید: «پدرجان! ابتدا صورتم را بر روى خاک بگذار، تا چشمانت به چشمانم نیفتد، و عواطف پدرانه ات تحریک نشود; زیرا ممکن است مانع انجام فرمان پروردگار شود. سپس دست هایم را محکم ببند، تا مبادا از خود بى خود گشته و مانع انجام مأموریّتت گردم».(4)همه چیز آماده شده، و تمام مقدّمات فراهم گردیده، و اینک ابراهیم خلیل قصد دارد فرزندش اسماعیل را به خاطر انجام فرمان الهى ذبح کند. بدین منظور، کارد را بر گلوى اسماعیل مى گذارد. امّا هر چه فشار مى دهد، نمى برد! نکند کارد تیز نیست، آن را امتحان مى کند، بسیار تیز و برّان است. دوباره کارد را بر گلوى اسماعیل مى گذارد، ولى این بار هم نمى برد. حضرت خطاب به کارد مى گوید: چرا نمى گذارى فرمان پروردگارم را انجام دهم؟ کارد مى گوید: «الخلیل یأمرنى والجلیل ینهانى; ابراهیم خلیل مرا امر به بریدن مى کند، و خداى ابراهیم از این کار مَنعم مى کند».(5) اینجا بود که فرشته وحى بر حضرت ابراهیم(علیه السلام) نازل شد. توجّه کنید:«(فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِینَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاَءُ الْمُبِینُ * وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْح عَظِیم * وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الاْخِرِینَ); هنگامى که هر دو تسلیم (فرمان الهى) شدند و ابراهیم پیشانى او را بر خاک نهاد، او را ندا دادیم که: اى ابراهیم! آن رؤیا را تحقّق بخشیدى (و آماده قربانى فرزند شدى) ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم. به یقین این همان امتحان آشکار است. ما قربانى عظیمى را فداى او کردیم، و نام نیک او را در امّت هاى بعد باقى نهادیم».1. سوره یوسف، آیه 4. 2. سوره فتح، آیه 27.3. تفسیر نمونه، ج 19، ص 111.4. تفسیر المیزان، ج 22، ص 155. 5. اطیب البیان، ج 10، ص 231 و ج 11، ص 56 و 178 ; و تفسیر اثنى عشرى، ج 11، ص 143
به (از نظر مسلمان ها عید) قربان نزدیک می شیم من نمی دونم چرا باید تو یه جشن موجودی رو کشت؟ بعضی وقتا به این مساله فکر می کنم که اسلام مانع یک فرهنگ شهرنشینی مطلوب و پیشرفته هست…فرض کنیم مردم سوئد مسلمان بودند اونوقت به جای این کریسمس زیبا و قشنگ(که یه جور جشن تولده)عید قربان رو داشتند و تو جشنشون گوسفند سر می بریدند با اینکار تو روز عید هم بی رحمی بشر رو ثابت می کردند هم خیابونا و کوچه ها می کشوندند….
حکمت و راز بسیاری از عبادت ها برای انجام دهندگان آن ها پوشیده نیست مثلاً نماز ذکر هایی دارد که معنای آن روشن است. رکوع و سجودی که بزرگداشت خدا را تفهیم می کند. تشهد که همراه با اعتراف به وحدانیت حق و رسالت رسول اکرم (ص) است. لیکن از آن جا که حج توحید ناب است، پی بردن به راز مناسک حج دشوار است و اسرار بسیاری از آن ها با عقل بشری قابل تبیین نیست. از این رو تعبد در حج بیش از سایر دستورهای دینی است. چنان که از رسول خدا(ص) نقل شده است که به هنگام لبیک گفتن، به خدا عرض کرد: با رقیت و عبودیت محض لبیک می گویم و مناسک حج را انجام می دهم. ((لبیک بحجه حقا تعبدا ورقا )(1 )
حج آزمایشگاه اخلاص و یک دوره تعبد محض و امتحان صرف است. محرمات حج برای تطهیر قوایی است که گرفتار عصیان و تباهی می شوند.
در مورد مصرف گوشت قربانی قرآن می فرماید:
«فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع و المعتر (2)؛ چون (قربانی ) پهلویش به زمین افتد، از گوشت آن بخورید و به فقیر و درخواست کننده هم بدهید».
در بیانات حضرات معصومین (ع)آمده است:
راز قربانی در تقرب به خدای متعال و بریدن گلوی طمع است و درس ایثار و از خود گذشتگی است. (3)
همينطور در مورد حكمتهاي ديگر اين عمل عبادي در حديث وارد شده است كه: حضرت امام صادق عليه السلام از آباء گرامش عليهم السلام نقل فرمودند: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند:
خداوند متعال اين قربانى را تشريع فرمود تا مساكين شما از ناحيه گوشت در فراخى قرار بگيرند، پس ايشان را اطعام نماييد.(4)
بنابراين براي قرباني حج، به صورت كلي دو نوع حكمت مي توان در نظر گرفت :- هدف مادي و رفع نيازهاي مادي و اقتصادي جامعه اسلامي 2- هدف معنوي كه عبارت است از نماد بودن اين عمل براي ايثار و قرباني كردن تمام خواهش هاي نفساني در برابر خواست و اراده حق متعال.
همانگونه كه اگر به ريشه اين تشريع ملاحظه كنيم، دستور قرباني حضرت اسماعيل عليه السلام براي حضرت ابراهيم عليه السلام، براي اين منظور بود و هيچ وقت خداي متعال نمي خواست كه اسماعيل در عمل قرباني شود. بلكه هدف، تنها آزمايش و امتحان حضرت ابراهيم و بريدن او از تعلقات مادي و دنيوي بود. بنابراين به محض اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام به اين امر اقدام كرد، نه كارد بريد و نه اسماعيل عليه السلام قرباني شد. براي اينكه اين مساله به صورت نمادين باقي بماند و همه آيندگان با دست زدن به اين عمل نشان دهند كه آنها نيز مانند حضرت ابراهيم عليه السلام از هر خواهش نفساني، در برابر اراده حق تعالي خواهند گذشت، خداي متعال اين عمل را به صورت سنت در دين اسلام تشريع فرمود.
بنابراين در مناسك حج به صورت عمده و در عمل قرباني خصوصا، نبايد صرفا به جنبه مادي و ظاهري آن توجه كرد كه گوسفندي كشته مي شود و خوني ريخته مي شود. اگر به معناي حقيقي اين عمل دقت شود، اين عمل از بهترين عبادات خواهد بود چرا كه انسان با اين عمل در حقيقت به خدا مي گويد كه خدايا آمدم و با تمام وجود هم آمدم و از تمام خواهشهاي خود و از همه نفسانيات خود در برابر تو و اراده تو مي گذرم.
بله افرادي كه روح ايمان در آنها نفوذ نكرده است كشته شدن گوسفند را مي بينند ولي كشته شدن شيطان نفس حاجي را نمي بينند و به تعبير قرآن « صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُون »هستند. ترجمه : “. اين كافران، در واقع) كر و لال و نابينا هستند از اين رو چيزى نمىفهمند. ” (5)
اما تشبيه عيد كريسمس مسيحيان، به عيد قربان كه داراي مفهوم و معنائي عرفاني انساني است از اساس باطل است.
هيچ يك از مراسمات مسيحيان در روز كريسمس (از درخت تزيين كردن تا بابا نوئل با گوزن شاخدارش ) نه مبناي الهي دارد( كه در كتاب مقدس به آن توصيه شده باشد) و نه وجه عقلي. يعني نمي توان حكمتي الهي يا عقلي براي آن پيدا كرد. اينگونه اعمال تنها يك سري اعمال من درآوردي است كه هيچ ارتباطي با اصل دين مسيحيت هم ندارد.
در حاليكه عيد قربان يك عيد عبادي، اجتماعي، اقتصادي است و ريشه قرآني و الهي دارد و هر مسلماني مي داند كه چرا و به چه هدف اين عيد را برگزار مي كند. در عيد قربان شيطان نفس انسان قرباني مي شود و علاوه بر آن، از اين طريق فقرا و مسكينان و گرسنگان سير مي شوند. عيد قربان هم عبادت است و هم فعاليتي اجتماعي. عيد قربان هم خدا را به انسان ياد مي دهد و هم به او متذكر مي شود كه اي انسان تو در برابر همنوعان خودت مسئوليت داري. نه مسئوليت ريش بستن و لباس قرمز پوشيدن و گاري با گوزن شاخدار راه انداختن كه افسانه اي بيش نيست و نه مسئوليت تزيينات رنگارنگ به خود و درخت بستن، در حاليكه همسايه ات گرسنه است و حتي لقمه براي سير شدن ندارد، بلكه مسئوليت حقيقي و واقعي. مسووليت ديدن گرسنگان و به داد آن ها رسيدن را داري.
نكته ديگر اينكه بيشترين كشتار را در تاريخ، مسيحيان داراي كريسمس به همراه بابانوئل در جنگهاي صليبي و جهاني اول و دوم و استمعار كشورهاي دنيا در سيصد سال اخير و ماجراي انداختن دو بمب اتمي به نام خدا بر سر مردم بيچاره ژاپن، انجام داده اند نه مسلماناني كه هميشه در طرف مظلوم و دفاع از مظلوم بوده اند نه ظالم.
اگر مسلمان گوسفند مي كشد تا نفس خودش را بكشد و با گوشت آن انسانها را سير كند، برپاكنندگان جشن كريسمس، انسانها را مي كشند تا به وسيله آنها كشورهاي خود را آبادتر و نفس خود را فربه تر سازند و اداي موجودات ناز و مهربان را بازي كنند. ( البته ما عمل مسيحيان با خدا را كه از اين كار ها متنفرند، از اين دست اقدامات جدا مي دانيم، لكن اگر صرف برپا كردن يك جشن در انسانتر شدن انسان كمك مي كرد، نبايد اين فجايع به اسم خدا و مسيحيت رخ مي داد در حاليكه همگي آنها جشن كريسمس هم مي گرفتند.)
نكته ديگر اينكه، همه انسانها از مسيحي گرفته تا مسلمان و يهودي و غير اينها، هم گوسفند مي كشند و هم از گوشت آن استفاده مي كنند و اين امر اختصاص به مسلمين ندارد. اگر مدافعين حقوق گوسفند در دلسوزي خود صادقند، اقدامي در جهت تعطيلي تمام كشتارگاه هاي كشورهاي دنيا كنند. ( كه البته اگر اقدام به اين كار كنند در نظر جهانيان به كاري مضحك دست زده اند.)
نكته آخر اينكه كشتن گوسفند و قرباني هاي ديگر در كوچه و خانه، هيچ ربطي به اسلام ندارد. اسلام دستور داده است كه قرباني انجام شود ولي دستور نداده است كه حتما بايد در خانه يا كوچه و يا خيابان باشد. مي توان براي اين كار مكانهاي خاص در نظر گرفت كه بهداشت كار هم رعايت شود. اگر نشده است تقصير اسلام نيست كساني كه بايد رعايت كنند، رعايت نكرده اند.
برای اطلاعات بیشتر در مورد اسرار حج می توانید به کتاب صهبای حج از دانشمند گرانسنگ آیت الله جوادی آملی مراجعه کنید
پینوشتها :
1. فيض كاشاني، محجة البیضاء، تهران، مركز نشر اسلامي، 1417 هـ. ق، ج2، ص197.
2. حج(22)، آیه 36.
3. فيض كاشاني، پيشين.
4. شيخ صدوق، علل الشرايع، ترجمه سيد محمد جواي ذهني تهراني، قم، انتشارات مومنين، 1380هـ. ش، ج 2، ص 406.
5. بقره(2)، آيه 171.
..
BalatarinCloobGoogle PlusFacebookTwitterLinkedin
ارسال به دوستان نسخه چاپی
پایگاه فرهنگی تبلیغی رسالات:
فلسفه قربانی در عید قربان چیست؟
اگر مردم میدانستند قربانی در روز عید چه اجری دارد وام میگرفتند و قربانی میکردند چرا که با اولین خون آن صاحب قربانی آمرزیده میگردد.
قربانی در واقع به معنی پیشکش آوردن و هدیه دادن است. چیزی که در این هدیه دادن و پیشکش آوردن بسیار مهم است آن است که این عمل با خلوص نیت انجام پذیرد.
قربانی کردن در واقع ریشه در ایران باستان دارد. انسانها در ادوار گذشته برای به دست آوردن ترحم خدایان، موفقیت در جنگها، دور کردن خود از معرض امراض و شکرگذاری به قربانی کردن حیوانات و یا انسانها مبادرت میکردند.
در پارهای از موارد در امر قربانی افراط صورت میگرفت و به این علت در برخی ادیان و ملل منسوخ گردیده است. به طوری که در دوران آریایی زردشت به دلیل خروج آریاییان از حد اعتدال در قربانی کردن با این آیین مبارزه سختی کرده و آن را حذف میکند.
قربانی در اسلام روز ذبح اسماعیل است به دست ابراهیم خلیل الله
خداوند که پس از سالهای طولانی اسماعیل را به ابراهیم هدیه کرده بود او را در معرض آزمایشی بسیار سخت قرار میدهد و خواهان قربانی اسماعیل میشود. ابراهیم (ع) که در تمام دوره نبوت خویش از فرمان الهی سرپیچی نکرده است این بار هم تسلیم پیام حق میشود و فرزند خود را قربانی میکند.
امر قربانی اسماعیل به خواست خدا انجام نمیپذیرد اما ابراهیم خلیل الله به خوبی از آزمایش الهی سربلند میشود و علاقه خود را به پروردگار اثبات میکند. حجاج به پاس بزرگداشت این روز در منی گرد هم میآیند و آیین قربانی را انجام میدهند.
در خصوص منشاء تشریع قربانی باید گفت: آن طو که در قرآن ذکر شده است خداوند در سوره حج پیرامون این موضوع میفرماید: “والبدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیرا، فاذکرو ااسم الله علیها صراف فاذا وجبت جنوبها فکلوامنها واطعمو القانع والمعتر کذلک سخرناها لکم لعلکم تشکرون”
“شتران تنومند را برای شما از شعائر الهی قرار دادیم، در این شتران برای شما خیر است پس هنگامی که آنها برای نهر ردیف شدند نام خدا را بر آنها ذکر کنید، پس چون پهلوی آنها فرو افتاد از آنها بخورید و به درماندگان آبرومند و فقیرانی که در معرض هستند بخورانید ما این شتران را برای شما رام و مسخر گرداندیم تا شکر ایزد تعالی را به جا آورید.”
همان طور که از سخن پروردگار مشاهده میگردد قربانی یکی از شعائر الهی است که اجرای آن تقوا ایجاد میکند و در صورتی که با خلوص نیت و برای رضای حق انجام پذیرد انسان را به قرب الهی نزدیکتر میکند.
در حقیقت مراد از قربانی کردن یاری رساندن به مستمندان و گرسنگان است. زیرا اگر خون حیوان بدون دلیل و استفاده خاصی باشد در اسلام منع میگردد تا آنجا که پیامبر اکرم (ص)فرمودند: به قتل مرسان گوسفند یا شتری را مگر برای خوردن.
در اسلام برخلاف ایران باستان آیین قربانی کردن به صورت هدفمند انجام میپذیرد. زیرا گفته میشود گوشت قربانی باید برای برقراری عدالت اقتصادی در جامعه اسلامی به اهل استحقاق برسد.
عید قربان در شریعت اسلام به قدری مورد تاکید قرار گرفته است که امیرالمومنین علی (ع) در خصوص آن فرمودهاند: “اگر مردم میدانستند قربانی در روز عید چه اجری دارد وام میگرفتند و قربانی میکردند چرا که با اولین خون آن صاحب قربانی آمرزیده میگردد.”
—
قربانی
قربانی، از دو قسمت «قربان» و «ی» تشکیل شده که ترجمه فارسی آنها می شود «نزدیک کننده» «من». در فرهنگ دینی به هر چیزی که سبب قرب و نزدیکی انسان به خدا شود واژه قربان بر آن اطلاق می گردد. در روایت می خوانیم: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِی»؛ نماز نزدیک کننده متقیان به خداوند متعال است.(کافی3/265)
امّ سلمه نزد پیمبر آمد و گفت: یا رسول اللّه عید أضحى فرا می رسد و من بهاى قربانى ندارم، پس آیا اجازه دارم قرض بگیرم و قربانى كنم؟ حضرت فرمود: قرض بگیر و قربانی كن؛ زیرا آن قرضی است اداشدنى (یعنى این قرض را خداوند سبحان ادا مىكند چون در جهت رضاى اوست)
در روایتی که در روضه کافی آمده است هابیل گوسفندی از دامهای خود را برای تقرب به درگاه خدا آورد و قابیل مقداری از محصول زراعت خود را در نهایت فَتُقُبِّلَ قُرْبَانُ هَابِیلَ وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ قُرْبَانُ قَابِیلَ قربان هابیل پذیرفته شد و قربان قابیل نه.(1) در همین روایت است که عبارت «قربانی» آمده است و دقیقا همان معنایی را دارد که ما در ابتدا برای آن ارائه کردیم.
قربانی در عید قربان
قربانی در عید قربان به آن حیوانی گفته می شود که برای قرب و نزدیکی به خداوند متعال ذبح یا نحر می شود.(2) باید توجه داشت که خداوند متعال نیازی به گوشت این حیوانات ندارد؛ آنچه که در این جریان اثرگذار است و همان موجب قرب الی الله می شود تقوا، اطاعت پذیری و حرکت برای انجام دستور خداست که از این قربانی در جان قربانی کننده می ماند.
خداوند متعال می فرماید:
لَن یَنَالَ اللَّهَ لحُومُهَا وَ لَا دِمَاؤُهَا وَ لَاكِن یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ(37/حج)؛ هرگز گوشتها و خونهایشان به خدا نمىرسد؛ بلكه تقواى شما به او مىرسد.
قربانی واجب و مستحب
بر کسانی که مشغول اعمال حج هستند واجب است تا در روز دهم ذی الحجه یا همان عید قربان؛ شتر، گاو، بز و یا گوسفندی را در منا ذبح کنند.
اما کسانی که در حج نیستند:
امام صادق علیه السّلام فرمود: در یوم النحر (یعنى روز عید قربان) هیچ عملى بهتر از آن نیست كه خونى به رسم قربانى ریخته شود یا در مسیر احسان به والدین یا خویشاوندى كه قطع رحم مىكند گامى برداشته شود و آنكه حاجی درباره آن خویشاوند، تفضّل بیشترى مبذول دارد و در گفتن سلام سبقت جوید یا از قسمت مرغوب گوشت قربانى اطعام كند و پس از آن بقیّه همسایگان خود را از یتیمان گرفته تا مسكینان و بردگان را به استفاده از آن فراخواند و اسیران را تفقّد كند.
در روایات است که امامان معصوم علیهم السلام یک سوم قربانی را به همسایگان، یک سوم آن را به نیازمندانی که درخواست داشتند می دادند و یک سوم باقی مانده را برای خانواده خود نگه می داشتند از این رو مستحب است كه قربانى سه قسمت شود: یك سوم آن را خودش بخورد و یك سومش را صدقه بدهد و یك سومش را هدیه نماید و احتیاط آن است كه چیزى از آن بخورد اگر چه واجب نیست
شیخ صدوق(ره) در شرح این فراز می نویسد: «بزرگان برآنند كه این اعمال در روز عید قربان بطور مطلق مطلوب است اگر چه در مِنا نباشد و ما اضافه مىكنیم اگر چه قربانى در روز عید قربان نباشد؛ لكن در منا و روز عید قربان ثوابش بیشتر خواهد بود.»
عید قربان
امّ سلمه نزد پیمبر آمد و گفت: یا رسول اللّه عید أضحى فرا می رسد و من بهاى قربانى ندارم، پس آیا اجازه دارم قرض بگیرم و قربانى كنم؟ حضرت فرمود: قرض بگیر و قربانی كن؛ زیرا آن قرضی است اداشدنى (یعنى این قرض را خداوند سبحان ادا مىكند چون در جهت رضاى اوست).(3)
بنابراین بر دیگرانی که در احرام نیستند مستحب است در روز عید قربان یکی از این حیوانات را بنا بر سنت الهی قربانی نمایند؛ در این مورد لازم نیست که حتما قربانی کننده قبلا حج رفته و حاجی شده باشد. این عمل مانند نمازی که در این روز خوانده می شود یکی از اعمال بسیار سفارش شده است که عمل به آن احیای شعار الهی در جامعه است که یقینا اگر مردم به آن اقبال کنند و نشانه های آن در کوی برزن جلوه گری کند اسباب عنایت و ریزش رحمت الهی را در پی خواهد داشت که این وعده خداوند در قرآن کریم است که «اگر اهل شهرها و آبادىها ایمان مىآوردند و پرهیزكارى پیشه مىكردند، یقیناً [درهاىِ] بركاتى از آسمان و زمین را بر آنان مىگشودیم.»(4)
خوردن از گوشتی که خود فرد قربانی کرده است
در روایت است که امام باقر علیه السّلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السّلام را معمول چنین بود كه روز عید قربان غذایى نمىخورد تا از گوشت قربانى خود غذائى تناول كند.(5) و نیز آن حضرت فرمود: در روز عید قربان چیزى نخور مگر از گوشت قربانى خود و اگر قدرت تمكن مالى براى قربانى كردن ندارى در این صورت معذورى.(6)
از این روایات به دست می آید اگر برای انسان مقدور بود در روز عید، قربانی کرد اولین چیزی که در آن روز می خورد از گوشت همان قربانی باشد.
امیرالمومنین علیه السلام می فرمود: چون مراسم قربانى را برگزار كردید از گوشت قربانى بخورید و هدیّه بدهید و خدا را به پاس این نعمت كه گوشت شتران و گاوان و گوسفندان را روزى شما ساخته؛ سپاسگزارى كنید.(7)
کیفیت تقسیم قربانی
در روایات است که امامان معصوم علیهم السلام یک سوم قربانی را به همسایگان، یک سوم آن را به نیازمندانی که درخواست داشتند می دادند و یک سوم باقی مانده را برای خانواده خود نگه می داشتند(8) از این رو مستحب است كه قربانى سه قسمت شود: یك سوم آن را خودش بخورد و یك سومش را صدقه بدهد و یك سومش را هدیه نماید و احتیاط آن است كه چیزى از آن بخورد اگر چه واجب نیست.(9)
بنابراین اگر کسی علاقه مند بود تمام گوشت قربانی را برای خود نگه دارد منعی نخواهد داشت.
پی نوشت ها:
1. وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ (آیه27- سوره مائده)
2. حیواناتی مانند گوسفند و بز و گاو به صورت ذبح کشته می شوند ولی شتر به صورت نحر.
3. من لا یحضره الفقیه - ترجمه؛ ج3، ص: 41-45
4. سوره اعراف آیه 96
5. من لا یحضره الفقیه - ترجمه، ج2، ص: 214
6. همان ص213
7. همان ص233
8. همان ج3، ص: 381
9. تحریرالوسیلة - ترجمه؛ ج2، ص: 259
…
غروب آفتاب دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك ميريخت … تا بالاخره بخشيده شد…
نهم ذيحجه (در ايران، فردا پنجشنبه) روز عرفه است. خداوند متعال در اين روز به سه مکان و سه گروه از انسانها، توجه ويژه دارد:
1. كربلا و زائران امام حسين (ع).
2. صحراي عرفات (در نزديكي مكه) و حجاج بيت الله.
3 . هر جا از دنيا كه دستي به سوي او بلند شود و دلي بشكند.
چرا «عرفه»؟
ـ آنگاه که جبرئيل (ع) مناسك حج را به حضرت ابراهيم (ع) ميآموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت : «عرفت؟» يعني «ياد گرفتي؟» و او پاسخ داد آري. لذا به اين نام خوانده شد.
ـ وجه ديگر اينكه مردم از اين جايگاه و در اين سرزمين به گناه خود اعتراف ميكنند.
ـ بعضي ديگر هم آن را جهت تحمل صبر و رنجي ميدانند كه براي رسيدن به آن بايد متحمل شد ؛ چرا كه يكي از معاني «عرف» صبر و شكيبايي و تحمل است. (1)
حضرت آدم (ع) در عرفات
مطابق روايتي از امام صادق(ع)، وقتي جد اعلاي ما حضرت آدم (ع) از باغ بهشتي به زمين فرود آمد، چهل روز هر بامداد بر فراز كوه صفا با چشم گريان در حال سجده بود. جبرئيل (ع)، فرود آمد و پرسيد:
ـ چرا مي گريي، اي آدم؟
ـ چرا نگريم در حاليكه از جوار خداوند به اين دنيا فرود آمده ام؟
ـ به درگاه خدا توبه كن و بسوي او بازگرد.
ـ چگونه ؟
جبرئيل در روز هشتم ذيحجه آدم را به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند و صبحگاهان عازم صحراي عرفات شد. جبرئيل هنگام خروج از مكه، احرام بستن و لبيك گفتن را به او آموخت و چون عصر روز عرفه فرا رسيد، آدم را به غسل فرا خواند و پس از نماز عصر، او را به وقوف در عرفات دعوت کرد و كلماتي را كه از پروردگار دريافت كرده بود به وي تعليم داد، اين كلمات عبارت بودند از:
سبحانك اللهم و بحمدك
لا اله الا انت
علمت و ظلمت نفسي
واعترفت بذنبي
اغفر لي انك انت الغفور الرحيم
يعني:
جز تو خدايي نيست
كار بدي كردم و بر خود ظلم نمودم
اينك به گناه خود اعتراف ميكنم
مرا ببخش كه تو بخشنده و مهرباني.
آدم (ع) تا غروب آفتاب همچنان دعا ميکرد و با تضرع اشك ميريخت. وقتي كه آفتاب غروب كرد همراه جبرئيل روانه مشعر شد و شب را آنجا گذراند. صبحگاهان در مشعر بپاخاست و به دعا پرداخت… تا اينكه سرانجام بخشيده شد …
حضرت ابراهيم (ع) در عرفات
جبرئيل(ع) در صحراي عرفات، مناسك حج را به حضرت ابراهيم (ع) آموخت و حضرت ابراهيم (ع) در برابر او مي فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).
پيامبر خاتم (ص) در عرفات
دامنه كوه عرفات در زمان صدر اسلام، كلاس صحرايي پيامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته برخي مفسرين آخرين سوره قرآن در صحراي عرفات بر پيغمبر (ص) نازل شد و پيغمبر آنرا به مردم و شاگردانش تعليم فرمود.
رسول گرامي اسلام (ص) در چنين روزي سخنان تاريخي خود را در اجتماع عظيم و با شكوه حجاج بيان داشت:
… اي مردم سخنان مرا بشنويد! شايد ديگر شما را در اين مکان ملاقات نكنم. شما به زودي بسوي خدا باز مي گرديد. در آن جهان به اعمال نيك و بد شما رسيدگي مي شود. به شما توصيه مي كنم هركس امانتي نزد اوست به صاحبش برگرداند.
اي مردم بدانيد ربا در آئين اسلام ، حرام است. از پيروي شيطان بپرهيزيد. به شما سفارش مي كنم كه به زنان نيكي كنيد زيرا آنها امانتهاي الهي در دست شما هستند و با قوانين الهي بر شما حلال شده اند.
… من در ميان شما دو چيز به يادگار مي گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد گمراه نمي شويد، يكي كتاب خدا و ديگري سنت و (عترت) من است.
هر مسلماني با مسلمان ديگر برادر است و همه مسلمانان جهان با يكديگر برادرند و چيزي از اموال مسلمانان بر مسلماني حلال نيست مگر اينكه آنرا به رضايت به دست آورده باشد…
تسبيحات حضرت رسول (ص) در روز عرفه :
سُبْحانَ الَّذى فِى السَّمآءِ عَرْشُهُ سُبْحانَ الَّذى فِى الاَْرْضِ حُكْمُهُ
منزه است خدايى كه عرش او در آسمان و فرمان و حكمش در زمين است
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقُبوُرِ قَضآؤُهُ سُبْحانَ الَّذى فِى الْبَحْرِ سَبيلُهُ
منزه است خدايى كه در گورها قضا و فرمانش جارى است منزه است خدايى كه در دريا راه دارد
سُبْحانَ الَّذى فِى النّارِ سُلْطانُهُ سُبْحانَ الَّذى فِى الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ
منزه است خدايى كه در آتش دوزخ سلطنتش موجود است منزه است خدايى كه در بهشت رحمت او است
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقِيمَةِ عَدْلُهُ سُبْحانَ الَّذى رَفَعَ السَّمآءَ
منزه است خدايى كه در قيامت عدل و دادش برپا است منزه است خدايى كه آسمان را بالا برد
سُبْحانَ الَّذى بَسَطَ الاْرْضَ سُبْحانَ الَّذى لا مَلْجَاَ وَلا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَيْهِ
منزه است خدايى كه زمين را گسترد منزه است خدايى كه ملجا و پناهى از او نيست جز بسوى خودش
پس بگو
سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ صد مرتبه
منزه است خدا و حمد از آن خدا است و معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگتر از توصيف است
و بخوان توحيد صد مرتبه و آية الكرسى صد مرتبه و صلوات بر محمّد و آل محمّد صد مرتبه و بگو
لااِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيى وَيُميتُ
معبودى جز خدا نيست يگانه اى كه شريك ندارد پادشاهى خاص او است و از آن او است حمد زنده كند و بميراند
وَيُميتُ وَيُحْيى وَهُوَ حَىُّ لا يَموُتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ
و بميراند و زنده كند و او است زنده اى كه نميرد هرچه خير است بدست او است و او بر هر چيز
قَديرٌ ده مرتبه اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ وَاَتوُبُ اِلَيْهِ ده مرتبه
توانا است آمرزش خواهم از خدايى كه معبود بحقى جز او نيست كه زنده و پاينده است و بسويش توبه كنم
يا اَللّهُ ده مرتبه يا رَحْمنُ ده مرتبه يا رَحيمُ ده مرتبه يا بَديعَ السَّمواتِ وَالاْرْضِ يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ ده مرتبه يا حَىُّ يا قَيُّومُ ده مرتبه يا حَنّانُ يا مَنّانُ ده مرتبه يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ ده مرتبه آمينَ ده مرتبه
برخي از اعمال شب و روز عرفه:
1.احيا و نماز و عبادت در شب عرفه
2. دعا در شب عرفه (كه گفته شده است مستجاب ميگردد) .
3. زيارت امام حسين (ع) در شب عرفه.
4. غسل.
5. روزه روز عرفه (اگر سبب ضعف و مانع از دعا و مناجات نشود) .
6. قرائت دعاي عرفه امام حسين عليه السلام (كه بهتر است بعد از نماز عصر باشد) .
7. قرائت دعاي عرفه امام سجاد عليه السلام (كه در صحيفه سجاديه موجود است).
8. زيارت امام حسين (ع) در روز عرفه.
9. زيارت حضرت اباالفضل العباس (س) در روز عرفه .
10. اعتراف و اقرار به گناهان.
11. دو رکعت نماز که در رکعت اوّل بعد از حمد، سوره توحيد و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره کافرون خوانده ميشود. سپس چهار رکعت نماز که در هر رکعت بعد از حمد،پنجاه مرتبه سوره توحيد (اين نماز در واقع همان نماز حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است) .
تذکر : از مشاهده فهرست بالا نترسيد. هر كدام را كه حال و حوصله داريد انجام دهيد. انجام غسل كارساده اي است که جزو كارهاي روزمره ماست؛ فقط بايد نيت غسل عرفه كرد. دو ركعت نماز و بعد خلوت با خدا بيش از 10 دقيقه وقت نميگيرد ولي به دلهاي ما صفا و جلا ميدهد. فقط بدانيم كه: خداوند بزرگ و كريم است. كيفيت هم معمولا از كميت مهمتر است.
صحراي عرفات همايش شناخت و خودسازي امام حسين (ع)
حضرت سيدالشهدا، امام حسين (ع) نيز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهي از اصحاب از خيمه هاي خود در صحراي عرفات بيرون آمدند و رو به دامن «كوه رحمت» نهادند و در سمت چپ كوه رو به كعبه همايشي تشكيل دادند كه موضوع آن شناخت و سازندگي بود. اين همايش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلكه شناخت توأم با عمل و سازندگي و تزكيه و خودسازي بود. فهرست مطالب آن عبارت بود از:
1ـ شناخت خدا و صفات الهي.
2ـ شناخت خود يا خودشناسي.
3ـ شناخت جهان.
4ـ شناخت آخرت.
5ـ شناخت پيامبران.
6ـ خودسازي با صفات الهي.
7ـ پرورش نفس با كمالات الهي.
8ـ توبه و بازگشت به خداي مهربان.
9ـ دور كردن صفات نكوهيده از خود با تسبيح پروردگار.
10ـ فراگيري راه تعليم و تربيت از خدا.
11ـ شناخت و درخواست بهترين مسئلت ها.
12ـ تبديل خود پرستي نفس به خدا پرستي.
13ـ تبديل خود برتر بيني نفس به تواضع و فروتني.
14ـ تبديل خودخواهي نفس به ايثار و غير خواهي.
15ـ تعليم مفاهيم و ادبيات قرآن.
رهيافتهايي از دعاي عرفه امام حسين (ع)
1ـ ستايش حق تعالي:
ستايش سزاوار خداوندي است كه كس نتواند از فرمان قضايش سرپيچد و مانعي نيست كه وي را از اعطاي عطايا، باز دارد. و صنعت هيچ صنعتگري بپاي صنعت او نرسد. بخشنده بيدريغ است. اوست كه بدايع خلقت را بسرشت و صنايع گوناگون وجود را با حكمت خويش استوار ساخت…….
2ـ تجديد عهد و ميثاق با خدا:
پروردگارا بسوي تو روي آورم. و به ربوبيت تو گواهي دهم. و اعتراف كنم كه تو تربيت كننده و پرورنده مني. و بازگشتم بسوي توست. مرا با نعمت آغاز فرمودي قبل از اينكه چيز قابل ذكري باشم…….
3ـ خود شناسي:
و قبل از هدايت مرا با صنع زيبايت مورد رأفت و نعمتهاي بيكرانت قرار دادي. آفرينشم را از قطره آبي روان پديد آوردي. و در تاريكيهاي سه گانه جنيني سكونتم دادي: ميان خون و گوشت و پوست. و مرا شاهد آفرينش خويش نگرداندي و هيچيك از امورم را بخودم وا نگذاشتي……..
4ـ راز آفرينش انسان:
ولي مرا براي هدفي عالي يعني هدايت (و رسيدن به كمال) موجودي كامل و سالم بدنيا آوردي. و در آن هنگام كه كودكي خردسال در گهواره بودم، از حوادث حفظ كردي. و مرا از شير شيرين و گوارا تغذيه نمودي. و دلهاي پرستاران را بجانب من معطوف داشتي. و با محبت مادران به من گرمي و فروغ بخشيدي……..
5ـ تربيت انسان در دانشگاه الهي:
تا اينكه با گوهر سخن مرا ناطق و گويا ساختي. و نعمتهاي بيكرانت را بر من تمام كردي. و سال به سال بر رشد و تربيت من افزودي. تا اينكه فطرت و سرنوشتم، به كمال انساني رسيد. و از نظر توان اعتدال يافت. حجتت را بر من تمام كردي كه معرفت و شناختت را به من الهام فرمودي…….
6ـ نعمتهاي خداوند:
آري اين لطف تو بود كه از خاك پاك عنصر مرا بيافريدي. و راضي نشدي اي خدايم كه نعمتي را از من دريغ داري. بلكه مرا از انواع وسائل زندگي برخوردار ساختي. با اقدام عظيم و مرحمت بيكرانت بر من. و باحسان عميم خود نسبت به من، تا اينكه همه نعماتت را درباره من تكميل فرمودي……
7ـ شهادت به بيكراني نعمت هاي الهي:
الهي! من به حقيقت ايمانم، گواهي دهم. و نيز به تصميمات متيقن خود و به توحيد صريح و خالصم
و به باطن ناديدني نهادم. و پيوستهاي جريان نور ديده ام. و خطوط ترسيم شده بر صفحه پيشاني ام، و روزنه هاي تنفسي ام، و نرمه هاي تيغه بيني ام. و آوازگيرهاي پرده گوشم و آنچه در درون لبهاي من پنهان است……
8ـ ناتواني بشر از بجا آوردن شكر الهي:
گواهي مي دهم اي پروردگار كه اگر در طول قرون و اعصار زنده بمانم و بكوشم تا شكر يكي از نعمات تو بجا آورم، نتوانم مگر باز هم توفيق تو رفيقم شود، كه آن خود مزيد نعمت و مستوجب شكر ديگر، و ستايش جديد و ريشه دار باشد………..
9ـ ستايش خداي يگانه:
معهذا من با تمام جد و جهد و توش و توانم تا آنجا. كه وسعم مي رسد با ايمان و يقين قلبي گواهي مي دهم. و اظهار مي دارم:
حمد و ستايش خدايي را كه فرزندي ندارد تا ميراث برش باشد. و در فرمانروايي نه شريكي دارد تا با وي در آفرينش بر ضديت برخيزد و نه دستياري دارد تا در ساختن جهان به وي كمك دهد…..
10ـ خواسته هاي يك انسان متعالي:
خداوندا، چنان كن كه از تو بيم داشته باشم، آنچنان كه گويي تو را مي بينم و مرا با تقوايت رستگار كن! اما بخاطر گناهانم مرا به شقاوت دچار مساز! مقدر كن كه سرنوشت من به خير و صلاح من باشد. و در تقديراتت خير و بركت بمن عطا فرما!
11ـ سپاس به تربيت هاي الهي:
خداوندا! ستايش از آن تست كه مرا آفريدي. و مرا شنوا و بينا گرداندي! و ستايش سزاوار تست كه مرا بيافريدي و خلقتم را نيكو بياراستي. بخاطر لطفي كه به من داشتي والا……
12ـ نيازهاي تربيتي از خدا:
و مرا بر مشكلات روزگار، و كشمكش شبها و روزها ياري فرماي! و مرا از رنجهاي اين جهان و محنتهاي آن جهان نجات بده و از شر بديهايي كه ستمكاران در زمين مي كنند نگاه بدار………….
13ـ شكايت به پيشگاه خداوند:
خدايا! مرا به كه وا مي گذاري؟ آيا به خويشاوندي كه پيوند خويشاوندي را خواهد گسست؟ يا به بيگانه كه بر من بر آشفتد؟ يا به كسانيكه مرا به استضعاف و استثمار كشانند؟ در صورتيكه تو پروردگار من و مالك سرنوشت مني؟
14ـ اي مربي پيامبران و فرستنده كتب آسماني:
اي خداي من و اي خداي پدران من! ابراهيم، اسماعيل، اسحق و يعقوب، و اي پروردگار جبرئيل، مكائيل و اسرائيل. و اي تربيت كننده محمد، خاتم پيامبران و فرزندان برگزيده اش. اي فرو فرستنده تورات، انجيل زبور و فرقان……
15ـ تو پناهگاه مني:
تو پناهگاه مني، بهنگامي كه راهها با همه وسعت، بر من صعب و دشوار شوند و فراخناي زمين بر من تنگ گردد. و اگر رحمت تو نبود من اكنون جزء هلاك شدگان بودم. و تو مرا از خطاهايم باز مي داري. و اگر پرده پوشي تو نبود از رسوايان بودم.
1- فرهنگ دهخدا / ج 10 جديد / ص 15818
منبع: دعاي عرفه عبدالكريم بي آزار شيرازي
..