بینوایم،نوای من،مهدی است دردمندم،دوای من،مهدی است
من غریبم در این زمان،ولی مونس و آشنای من،مهدی است
گر چه از داغ هجر می سوزم راضیم،چون شفای من مهدی است
گه به یادش ز خواب برخیزم نیمۀ شب دعای من،مهدی است
من نخواهم بهشت،بی مهدی جنّت با صفای من،مهدی است
در دم مرگ بــــــا ولایت او آخرین حرف نای من ،مهدی است
چون قیامت ز خاک برخیزم اندر آنجا ندای من،مهدی است
آن که در روز حشر می بخشد از عنایت خطای من،مهدی است
یا صاحب الزمان …
ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد،
ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت،
ویرانه دل ماست که هر جمعه بیادت صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
چه جمعه ها كه يك به يك غروب شد، نيامدي
چه بغض ها كه در گلو رسوب شد، نيامدي
خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شكن
معشوق ما، دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي
گویند که با یک گل بهار نمیشود
من گویم که با تک گل نرگس ما
دنیا گلستان میشود
با گناهانی که از خود ساختیم
ما ظـــــهورت را عقب انداختیم
اللهم عجل لولیک الفرج
یا مهدی ادرکنی
ویرانه نه …
جانم به لب رسیده جوابم نمی دهی ؟
از جام وصل خویش شرابم نمی دهی ؟
داغ از حرارت جگرم ناله می کند
می سوزم از فراق و تو آبم نمی دهی؟
از نرگس دو چشم تو بیمارم ای طبیب
یک نسخه بهر حال خرابم نمی دهی؟
عشق تو را به نقد جوانی خریده ام
در پیری ام بهای شبابم نمی دهی ؟
من طفل نورسم به دبستان معرفت
آموزگارعشق کتابم نمی دهی؟
آه دل شکسته من ذکر نام توست
پاسخ به آه قلب کبابم نمی دهی ؟
دارم سلام بر لب لعل تو صبح و شام
غنچه دهان ز چیست جوابم نمی دهی؟
شب ها به یاد روی تو در خواب می روم
تصویر روی خویش به خوابم نمی دهی ؟
آموزگار عشق ! کتابم نمی دهی ؟
پاسخ به آه قلب کبابم نمی دهی؟
تصویر روی خویش به خوابم نمی دهی ؟
اگر چه گنهکار عاصیم
دارم یقین ز لطف عذابم نمی دهی
جانم..
الا که راز خدایی خدا کند که بیایی تو نورقبله نمایی خا کند که بیایی
دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته تو مروه ای تو صفایی خدا کند که بیایی
دمی که بی تو برآیدخداکند که نباشد الا که هستی مایی خداکند که بیایی
به گفتگوی تو دنیا به جستجوی تو دلها تو روح صلح و صفایی خدا کند که بیایی
به هر دعا که توانم تو را همیشه بخوانم الا که روح دعایی خدا کند که بیایی
الا
نیا گل نرگس ، جهان كه جای تو نیست / دوصد ترانه به لبها ، یكی برای تو نیست
نیا گل نرگس كـه در زلال دلـی / هـزار آیـنـه نـقـش و یـكـی ز خـال تـو نـیـسـت
نیا گل نرگس ، تو را به خاك بقیع / كه شهر ما نه ، مهیای كـام های تو نیست
نیا گل نرگس ، نـیـا به دعـوت ما / هـزار نـامـه كـوفی ، یكـی بـرای تو نیست
نیا گل نرگس ، به آسمان سوگند / قسم به نام و نهادت ، ولی برای تو نیست
نیا گل نرگس ، ز رنجمان تو مكاه / كسی ز خلق و خلایق فدای راه تو نیست
نیا گل نرگس ، بـدان و آگاه بـاش / كه جـای سـجدهگه ما هنوز مال تو نیست
نیا گل نرگس ، به مادرت زهراء (س) / كسی برای شهادت به كربلای تو نیست
نیا گل نرگس ، سـقیفه هـا برپاست / ردای سبز خلافت ولی برای تو نیست
نیا گل نرگس ، فـدا شـوی مولاء / برای عـصر عجیبی كه خـواستار تو نیست
نیا گل نرگس كه چون علی (ع) تنها / به صبح فجر ظهورت كسی كنار تو نیست
نیا گل نرگس ، به جان تشنه عشق / دعا دعای ظهور است ، ولی برای تو نیست
نیا گل نرگس به مجـلس نـدبـه / كه نـدبـه نـدبـه خـرقـه اسـت و پایگاه تو نیست
نیا گل نرگس ، دعـای عـهد كجاست؟ / نه! این نماز جماعت به اقتدای تو نیست
نیا گل نرگس ، كه حرف من «میعاد» / فقط بیان سرابی است كه انتظار تو نیست
سراینده:مهدی قاسمی
نیا
باز هم روح الامین دارد غزل می آورد / صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر / واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است / واژه ی نابی که در چندین محل می آورد
چیست آن واژه که همراه ادایش جبرییل / جمله ی «حیّ علی خیرالعمل» می آورد
در میان شعرهای شاعران اهل بیت / دائماً این بیت را ضرب المثل می آورد:
یوسف مصری کجا و یوسف زهرا کجا؟!
جلوه ی قطره کجا و جلوه ی دریا کجا؟!
کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید / عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید
آمده نور دل انگیزی به سمت سامرا / باید امشب کوچه ها را خوب نورانی کنید
طبق رسم فصل حج، مثل تمام حاجیان / جان ما را پیش پای یار، قربانی کنید
از خَم ابروی او صدها خُم می، می چکد / باید امشب خلق را انگور مهمانی کنید
دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست / باید اوّل خوب از این مُلک، دربانی کنید
هر که باشد نوکر تو زود آقا می شود
خود به خود با یک نگاه تو مسیحا می شود
یوسف زهرا تویی حُسن ختام اهل بیت / نام تو زیباست ای مرد قیام اهل بیت
السّلام ای حُجّةَ الله ای امامَ منتظَر / لحظه لحظه می رسد بر تو سلام اهل بیت
از پیمبر تا امام عسگری، در عصر خود / نقل کردند این که هستی التیام اهل بیت
می رسد آن روز که با ذوالفقار مرتضی / می رسی تا که بگیری انتقام اهل بیت
مرتضی، زهرا، حسن، خون خدا، پیغمبری
می بری با جلوه ات دل از امام عسگری
نیمه ی شعبان که می گردد عیان، صاحب زمان / می کند گل بر لب پیر و جوان، صاحب زمان
اشهَد انّ که هستی تو امام آخرین / می وزد از هر مناره این اذان، صاحب زمان
تشنه هستم تشنه ی یک جرعه ی دیدار تو / وعده گاه ما شبی در جمکران، صاحب زمان
می رسی یک روز ای خورشید پشت ابرها / می کنی پیدا مزار بی نشان، صاحب زمان
با ظهورت می شود خوشحال زهرا مادرت
پیش مرگت می شود آن لحظه آقا نوکرت
العجل آقا! بیا چشم انتظاری ها بس است / در فراقت اشک ها و بی قراری ها بس است
اشک ها ی ما که یک لحظه به درد تو نخورد / ناله ها و ضجّه ها و گریه زاری ها بس است
تا به کی جمعه به جمعه ذکر ندبه سر دهیم / ندبه و خون دل و شب زنده داری ها بس است
معصیت، پاکی دوران جوانی را گرفت / ما جوان ها را کمک کن، شرمساری ها بس است
باید آقا درد غربت را فقط فریاد کرد / گوشه گیری های ما و راز داری بس است
با ظهور خود بیا و مادرت را شاد کن
قلب ویران مرا با مقدمت آباد کن
ای