بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبائی ؛ فرمود :
کربن معتقد بود که در دنیا یگانه مذهب زنده و اصیل که نمرده است مذهب شیعه است .
روزی به هانری کربن گفتم : در دین مقدّس اسلام تمام زمینها و مکانها بدون استثناء محل عبادت است ، اگر فردی بخواهد نماز یا قرآن بخواند یا سجده کند یا دعا کند در هر جا می تواند ، بنابراین اگر فردی از مسیحیان در وقتی از اوقات حالی پیدا کرد مثلاً در نیمه شب در خوابگاه منزل خود است و خواست خدا را بخواند چه می کند ؟ او باید صبر کند تا روز یکشنبه ، کلیسا را باز کنند ، این معنی قطع رابطه بنده است با خدا .
در پاسخ گفت : بلی این اشکال در مذهب مسیحیت هست .
همچنین روزی به کربن گفتم : اگر در دین مقدس اسلام ، انسان حاجتمند حالی پیدا کند ، طبق همان حال و حاجت خدا را می خواند امّا در دین مسیح ، خدا اسماء حسنی ندارد اگر شما مثلاً حالی پیدا کردید چه خواهید کرد ؟ ! در پاسخ گفت : من در مناجاتهای خود صحیفه مهدّویه علیه السّلام را می خوانم . کربن کراراً صحیفه سجّادیه را می خواند و گریه می کرد.1
{هانری کربن (Henry.Corbin در چهارم آوریل 1903م . در شهر پاریس دیده به جهان گشود . در دوران کودکی آموزش های مذهب کاتولیک را آموخت . سپس به مدرسه علوم مسیحی رفت و به نهضت پروتستان علاقه مند شد . وی برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربن رفت و در سال 1925م . لیسانس گرفت . یک سال بعد، گواهی نامه عالی فلسفه و در سال 1928م . دیپلم تتبعات عالی دانشگاه پاریس و سرانجام در سال 1929م . دیپلم مدرسه السنه شرقی پاریس را اخذ نمود . در همین سال ها با زبان های عربی، فارسی و پهلوی آشنا شد}2
1- مهر تابان ، ص48
2-کربن در فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی، ترجمه سیدجواد طباطبایی، مقدمه
…
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
حدود سال 1238 هجری قمری در اثر بارندگی زیاد و جریان سیل، قبر مرحوم شیخ صدوق در شهر ری که در میان سردابی بود خراب شد احتیاج به تعمیر پیدا کرد، موقعی که قبر را برای تعمیر شکافتند، روی لحد باز شد و جسد آن مرحوم نمودار شد، دیدند بدن همانطور مانند روزهای اول دفن تازه و بدون هیچ تغییری مانده، فقط کفن پوسیده شده و شبیه فتیله فتیله به اطراف بدن ریخته بود.
مردم همه از علما و مومنین می رفتند آن بدن پاک را در آن سرداب زیارت و مشاهده می کردند که برای تمامی اهالی شهر هیچ گونه شکی نماند حتی برای آنهائی که نمی توانستند بروند هم از کثرت شهرت، یقین حاصل شد. وقتی که این خبر به سلطان وقت فتحعلی شاه رسید، با عده ای از درباریان در آن مکان شریف حاضر شد وبرای همه این کرامت واضح و روشن گردید، آن وقت شاه دستور داد قبر را تعمیر نموده و قبه ای با کمال استحکام و با تمام زینت روی آن بنا نمودند که هم اکنون محل زیارت مومنین و شیعیان می باشد.
با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل
…?
شهید مصطفی چمران
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
موسسه جبل عامل در لبنان مخصوص پسر ها ومدینه الزهرا مخصوص دختر های یتیم شیعه بود، از چند ساله تا 16 - 17 ساله. مجتمعی بود فرهنگی که هم مدرسه بود وهم خوابگاه . دکتر چمران محبوبیّت خاصی در بین آنها داشت.
یک بار با بی سیم خبر دادند که دکتر دارد برای دیدنتان با ماشین به مدینه الزهرا می آید . به محض شنیدن این مطلب بچه ها ومسئولان مجتمع رفتند و با اسلحه اتوبانی را که از بیروت به سمت دریا می رفت رو بستند .
دکتر که از دور آمد و دید راه بسته است تعجب کرد و پرسید : مگه اتفاقی تو مدینه الزهرا افتاده ؟! چرا ماشین های مردم معطلند؟! او بلا فاصله خود را به افراد مسلح رساند وگفت : چرا اتوبان را بستین؟! کی قراره به این جا بیاد؟ وقتی جواب شنید به احترام شما اتوبان را بستیم ، هر دو دستش را بلند کرد و بر سر خود زد و گفت : وای بر من وای بر من ! اگر مردم حلالمون نکنن چی؟ بچه ها با تعجب پرسیند :مگه اشتباهی از ما سر زده ؟ دکتر گفت: برای همین چند دقیقه ای که به خاطر من از عمرشون تلف شده فردا باید جوابگو باشیم وبعد دوباره گفت :وای برتو مصطفی باید از تک تکشون حلالیّت بطلبیم او به سراغ ماشین ها رفت سرش را از شیشه تک تک ماشین ها داخل می کرد ومی گفت آقا منو حلال کنید؛این بچه های منو حلال کنید ، نفهمیدن اشتباه کردن ؛
[ خاطراتی از شهید دکتر مصطفی چمران ، سیده هیام عطفی ، کتاب چمران مظلوم بود به کوشش علی اکبری ، چاپ هفتم ،زمستان 93 ، ص 11 ]
..
/شهید رجایی
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
در روزهای اول نخست وزیری، آقای رجایی مرا خواست و حكمی به من داد كه طبق آن باید كلیه ی اموال مازاد دولت را شناسایی و از سطح مراكز دولتی جمع آوری می كردم. با حكمی كه از او داشتم به تك تك وزارتخانه ها می رفتم و اموال مازاد و تشریفاتی را جمع می كردم؛ فقط از وزارت خارجه 7 كامیون فرش خارج كردیم.
كلیه این اموال را می فروختیم و به حساب 100 امام – كه مخصوص خانه سازی برای محرومین بود – واریز می كردیم. ایشان حتی به من گفت: لوستر بزرگ وسط مجلس را هم جمع كن و بفروش. اتفاق جالبی كه افتاد این بود كه وقتی به سراغ اطاق آقای وزیر خارجه رفتیم، در اطاق بسته بود. بعد از دو سه بار مراجعه، مسئول دفترش گفت: نمی شود، شما می خواهید فرش اطاق آقای وزیر را هم جمع كنید! وقتی مطلب را به آقای رجایی گفتم، شخصاً به آقای وزیر تلفن كرد و گفت: آقای وزیر تو تازه آمده ای وزیر شده ای، به این زودی به فرش علاقه پیدا كرده ای! او هم گفت: نه، من وزارتخانه نبودم، بگویید بیایند و جمع كنند. ما هم رفتیم و فرش اطاق وزیر را جمع كردیم و بردیم. ایشان می گفت: اول از خود نخست وزیری شروع كنید. در زیرزمین های نخست وزیری تمام جام های نقره سازمان تربیت بدنی و دهنه اسب شاه – كه 43 تكه طلا روی آن بود – را جمع كردیم و فروختیم و به حساب 100 امام واریز كردیم.
[برگرفته از كتاب خواندنی هایی از زندگی یك رئیس جمهور-محمد عابدی]
…
شهید حسن آقاسی زاده شعرباف
بسم الله الرحیم الرحیم
نگذاشت تالار بگیریم ،ما هم تمام مجالس را در منزل گرفتیم.
خا نمها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم ،داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایا ی خانواده ها تقدیمشان شود.
گفتم:مادر جان !عروسی است همه منتظر هستند چرا نمی آیی؟ اگر نییایی فکر می کنند عیبی داری !!
گفت : نه هر فکری می خواهند بکنند از نظر اسلام درست نیست جایی بروم که این همه خانم آنجا جمع هستند.
کنترل نگاه ها در این شرایط سخت است سخت!!!
منبع:. شهاب ص۶۷
امام على علیه السلام :
مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ؛
هر كس چشم خود را [از نامحرم] فرو بندد، قلبش راحت مى شود.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 260 ، ح 5555
….
کرامت حضرت معصومه (علیها السلام)نسبت به جوان نخجوانی
حضرت آیت الله مكارم شیرازی میفرمود: «بعد از فروپاشی شوروی و آزاد شدن جمهوریهای مسلمان نشین، مردم شیعه نخجوان تقاضا كردند كه عدهای از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند تا برای تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند.
مقدمات كار فراهم شد و استقبال عجیبی از این امر به عمل آمد. از بین سیصد نفر داوطلب، پنجاه نفری كه معدل بالایی داشتند و جامعترین آنها بودند برای اعزام به حوزه علمیه انتخاب شدند. در این میان جوانی كه با داشتن معدل بالا، به سبب اشكالی كه در یكی از چشمانش وجود داشت، انتخاب نشده بود، با اصرار فراوان پدر ایشان، مسؤول مربوطه ناچار از قبول ایشان شد. ولی هنگام فیلمبرداری از مراسم بدرقه از كاروان علمی، مسؤول فیلمبرداری دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمركز كرده و تصویر برجستهای از آن را به نمایش میگذارد. جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دل شكسته میشود. وقتی كاروان به قم رسید و در مدرسه مربوطه ساكن شدند، این جوان به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام متوسل به حضرت میشود و در همان حال خوابش میبرد. در خواب عوالمی را مشاهده كرده و بعد از بیداری میبیند چشمش سالم و بی عیب است.
او بعد از شفا گرفتن به مدرسه بر میگردد. دوستان او با مشاهده این كرامت و امر معجزه آسا، دسته جمعی به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شده و ساعتها مشغول دعا و توسل میشوند. وقتی این خبر به نخجوان میرسد، آنها مصرانه خواهان این میشوند كه این جوان بعد از شفا یافتن و سلامتی چشمش به آن جا برگردد كه باعث بیداری و هدایت دیگران و استحكام عقیده مسلمین گردد.»
فروغی از كوثر، ص 57.
..
کوه باشی، سیل یا باران … چه فرقی میکند؟
سرو باشی، باد یا توفان … چه فرقی میکند؟
مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان
آسمانِ شام یا ایران چه فرقی میکند؟
قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم
حصرِ الزهرا و آبادان چه فرقی میکند؟
مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی میکند؟
هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند؟
شعله در شعله تن ققنوس میسوزد ولی
لحظۀ آغاز با پایان چه فرقی میکند؟
…