ما آیههای عصر خسرانیم
معجونی از تردید و ایمانیم
عهد الست از یادمان رفتهست
ما اهل نسیانیم، انسانیم
تبعیدمان کردهست اقیانوس
امواج سرگردان طغیانیم
عالم همه آیات توحید است
با اینهمه، ما بندۀ نانیم
هم همچنان دلتنگ فردوسیم
هم در صف گندم، فراوانیم
ما آتشیم و عمر ما هیزم
از خاطرات خود گریزانیم
ای آه! اگر سوی خدا رفتی
با او بگو که ما پشیمانیم
..
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم
نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز بجائی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه ببخشی
من بیچاره چه سازم که ندارم پر کاهی
سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم
به بهشتم ندهم گر بدهی شعلۀ آهی
سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی
اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی
چو بدوزخ زدهان شعله صفت سر بدر آرد
این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی
چون پسندی که فرود آوری اش در دل آتش
این جبینی که به خاک تو فرود آمده گاهی
سخن از وسعت عفوت نتوان گفت که فردا
جرم کونین به پیش کرمت نیست گناهی
دست «میثم» تو بگیر از کرم خویش که باشد
همچو کوری که نشسته است به غفلت سر چاهی
…
اگر بناست رحمت کسی به ما کمک کند
خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند
ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود
کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند
من اشتباه کرده ام ولی مرا رها نکن
بجز تو کیست که به این، بی سر و پا کمک کند
گناه کردنم به آبروی من لگد زده
به این بدون آبرو کسی چرا کمک کند ؟
اگر هوار میزنم ،اگر که جار میزنم
میان راه مانده ام یکی مرا کمک کند
نگو که تحبس الدعا شدم نگو رها شدم
بگو چه حربه ای به من بجز دعا کمک کند
برای من که قبح غفلت و گناه ریخته
حیاست بهترین دوا ، به من حیا کمک کند
بیا مرا درست کن بیا ضرر نمیکنی
نمیشود خدا همش به خوبها کمک کند
به هر کجا که میروم ضمانتم نمی کنند
به طوس میروم مگر امام رضا کمک کند
اگر که خورده کار من گره ؛گره گشا که هست
به عاشقان ، رقیه ی گره گشا کمک کند
چقدر تا دم سحر سر بریده ی پدر
به دخترسه ساله روی نیزه ها کمک کند
ز ناقه زجر لعنتی مرا ز مو بلند کرد
به دختر تو عمه زیر چکمه ها کمک کند
…
خبر ز آمدنت داده اند ای آقا!
تمام لشگرت آماده اند ای آقا!
جهان پر است ز یا یابن الحسن!، کجایی پس
و مردمان به صف ایستاده اند ای آقا!
چقدر ساده ام آقا، خیال کردم که
به شوق روی تو دل داده اند ای آقا
عجب حکایت تلخی ست، شیعیان شما
به دام معصیت افتاده اند ای آقا
به یک اشاره ی شیطان گناه آماده ست
خلاصه امت تو ساده اند ای آقا
میان شهر، پی پا رکاب می گردی
ولی همه سر سجاده اند ای آقا
تو از حسین و علی هم غریب تر هستی
نبین که نامه فرستاده اند ای آقا
مرا بخر به غلامی ات ای گل زهرا
آخر مرا برای شما زاده اند ای آقا
…
مخلوق خدا قیمت اگر میگیرد
از آه شب و اشک سحر میگیرد
در آتش عشق، ما گلستان دیدیم
از بین شرر خدا شجر میگیرد
در مسلک ما سوختگان هجران
پروانه چو سوخت تازه پر میگیرد
شیرینى عشق آن چنان است که نخل
از میثم تمار اثر می گیرد
در وقت شهادت بغلش میگیرند
آنکه غم یار را به بر میگیرد
بر سر نگذاشت هر کسى تربت دوست
فردا که شود، خاک به سر میگیرد
در اصل به معشوق خیانت کرده
دستى که ز دست غیر زر میگیرد
مرغ ملکوت خاکدان شانش نیست
از خاک فقط زاد سفر میگیرد
دنیا بخدا مزرعه آخرت است
زین مزرعه هر کسى ثمر میگیرد
گر سختى آخرت به باور برسد
دنیاطلبى را ز بشر میگیرد
آن آخرتى که آنچنان ملتهب است -
- فرزند تقاص از پدر میگیرد
روزى که به فاطمه همه محتاجند
- حتما همه را مد نظر میگیرد -
همسایه من ! حال مرا نیز بپرس
همسایه ز همسایه خبر میگیرد
ما زنده از آنیم که فرزند خلیل
میاید و بر دست تبر میگیرد
میاید و انتقام مظلومان را
با سیصد و سیزده نفر میگیرد
…
علی - عليهالسلام - هنگامی كه به سوی كوفه میآمد ، وارد شهر انبار شد كه مردمش ايرانی بودند.كدخدايان و كشاورزان ايرانی خرسند بودند كه خليفه محبوبشان از شهر آنها عبور میكند ، به استقبالش شتافتند ، هنگامی كه مركب علی به راه افتاد،آنها در جلو مركب علی ( ع ) شروع كردند به دويدن .
علی(ع) آنها را طلبيد و پرسيد :«چرا میدويد ، اين چه كاری است كه میكنيد ؟!»
- اين يك نوعی احترام است كه ما نسبت به امرا و افراد مورد احترام خود میكنيم . اين سنت و يك نوع ادبی است كه در ميان ما معمول بوده است .
- اينكار شمارا در دنيا به رنج میاندازد ، و در آخرت به شقاوت میكشاند . هميشه از اين گونه كارها كه شما را پست و خوار میكند خودداری كنيد . بعلاوه اين كارها چه فايدهای به حال آن افراد دارد ؟
نهج البلاغه.کلمات قصار.شماره ی
…
دم كه نفس كشیدم از هجرانت
شرمنده شدم از تو و از ایمانت
آه اى گل سرخ خیمه ى فاطمیون!
دیباچه دشت خون شده چشمانت
***
وقتى كه زمین دستخوش پاییز است
از ناله عاشقان،زمان لبریز است
در فصل وداع “فاطمیون” ،افسوس
این عرض ارادت دلم ناچیز است
***
در بزم فلك، دوباره اختر داریم
پیوند شقایق و صنوبر داریم
در شام و حلب همنفس “فاطمیون”
خون نامه ى لاله هاى پرپر داریم
***
در دشت شقایقى كه قربانگاه است
از هر نفس لاله ،زمان آگاه است
در معركه ى عاشقى “فاطمیون”
لبخند رضایت رسول الله است
…