بابایی
گــاه من بودم دلیـلِ زخمِ تـــو
لیک میرنجم هنوز از اخم تـــو
شاهزاده ی تمام زندگیِ من، عاشقانه به تو تعلق دارم پِـــدَرم
گــاه من بودم دلیـلِ زخمِ تـــو
لیک میرنجم هنوز از اخم تـــو
شاهزاده ی تمام زندگیِ من، عاشقانه به تو تعلق دارم پِـــدَرم
” بـــابـــا “
بابا یعنی قشنگترین کلمه دنیا
که هیچ مترادفی نمیتونی براش پیدا کنی !
موضوع انشاء : خوشبختی
ــــــــــــــــ بـه نام خــــدا ـــــــــــــــــ
خــــوش بختــــی یعنــــی قلــــب پــــدرت بتپــــد………..
ــــــــــــــــــــ پــــایــــان ــــــــــــــــــ
پدرم که خونه نیست
خونه خیلی سوت و کوره .
خدایـــا !!!
به بزرگیـــــت قســـم…..
توعکس های دست جمعی….
جای هیچ پدر و مـــــادری رو خــالی نذار…..
آمیـــــن
وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهمي پير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده ! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه… و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلت ميخواد بميري
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته