ابراهیم بهرامی لمجیری
04 مرداد 1395 توسط آشنا
سالها می گذرد باز گرفتار خودم
با همین حال به دنبال دل یار خودم
در به در در پی یک نسخه شفا بودم لیک
من بیچاره یک عمر است که بیمار خودم
کار دنیا به خودش برده و مشغولم کرد
بی وفا بوده ام ، اینجور پی کار خودم
به همین رنگ ریائی دل خود خوش کردم
غافل از خون جگر خوردن دلدار خودم
روز و شب گریه ولی معرفتی نیست که من
بسته و سوخته ی این تن تبدار خودم
من و دلبستگی اینجور به دنیا ، ای وای
سالها می گذرد باز گرفتار خودم