بخشی از دعای ابوحمزه ثمالی
دعاى ابوحمزه ثمالى
﴿ صفحه 161﴾
(1)
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا اَدْعُو غَيْرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَيْرَهُ لَمْ يَسْتَجِبْ لى دُعائى وَاَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا اَرْجُو غَيْرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَيْرَهُ لاََخْلَفَ رَجائى ؛
سپاس خدايى را كه جز او را نخوانم و اگر غير او را بخوانم دعايم مستجاب نمىگردد، سپاس خدايى را كه به جز او اميد ندارم و اگر به ديگرى اميدوار شوم، اميدم برنيايد.
دعاى ابوحمزه
دعايى كه به نام دعاى «ابوحمزه ثمالى» معروف است و در سحرهاى ماه رمضان خوانده مىشود، از دعاهاى بسيار شريف و پرمحتوايى مىباشد كه از امام على بن الحسين(عليه السلام) نقل شده است.
اين دعا را «ابوحمزه» كه يكى از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) بوده، از امام سجاد(عليه السلام) نقل كرده است. ابوحمزه از بزرگان زمان خود بوده تا جايى كه او را «سلمان زمانه» گفتهاند. خود اين دعاى عظيم الشأن نيز مىتواند بيانگر معرفت و شخصيّت او باشد.1
1ـ مرحوم مجلسى در بحار الانوار (ج 98، ص 82، روايت 2) سند اين دعا را بدين طريق نقل مىكند: ابو محمد هارون بن موسى تلعكبرى به اسناد خود از حسن بن محبوب (كه هر دو از روايان بزرگ مىباشند) از ابى حمزه ثمالى نقل كردهاند كه حضرت على بن الحسين(عليه السلام) در شبهاى ماه رمضان تمام شب را نماز مىخواند و چون سحر فرا مىرسيد اين دعا را مىخواند.
علت اينكه اين دعا به نام ابوحمزه معروف گرديده يا از اين جهت است كه ابوحمزه آن را نقل كرده و يا آنكه امام سجاد(عليه السلام) آن را به ابوحمزه تعليم داده است.
ابوحمزه كيست؟ ابوحمزه، ثابت بن دينار، اهل كوفه و از قبيله ثماله بود. بعضى نيز گفتهاند كه او از قبيله بنى ثعل بوده، لكن چون در بين بنى ثماله منزل داشته به ثمالى معروف گرديده است. ابوحمزه زمان امام سجاد، امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) را درك كرده و از آنان روايت كرده است. به نظر برخى،او خدمت امام كاظم(عليه السلام) نيز رسيده است. از ايشان نقل شده كه او از نيكان صحابه و افراد مورد اعتماد آنان در نقل حديث است. همچنين از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «ابوحمزه در زمان خود مانند سلمان در زمان خود مىباشد.» (نجاشى، رجال، ص 290 ـ 289، چاپ بيروت)
شيخ ابوعمرو كشّى، محمد بن عمر بن عبدالعزيز، كه از مهمترين صاحبان رجال و نويسندگان حالات اصحاب ائمه(عليهم السلام) است در رجال خود آورده كه به خط ابى عبدالله، محمد بن النعيم الشّاذانى، ديدم كه نوشته بود از فضل بن شاذان شنيدم كه گفت از ثقه شنيدم كه حضرت رضا(عليه السلام) فرمود:
«اَبُوحَمْزَةُ فى زَمانِهِ كَلُقْمأنَ فى زَمانِهِ وَ ذلِكَ اَنَّهُ خَدَمَ اَرْبَعَةً مِنّا: عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَ بُرْهَة مِنْ عَصْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَر.»
در رجال مامقانى از داود رقّى از يك نفر خراسانى، كه به زيارت قبر اميرالمؤمنين(عليه السلام) رفته بود، نقل كرده است كه گفت: پس از زيارت قبر اميرالمؤمنين(عليه السلام) ، به كوفه رفته، و جمعى را ديدم كه گرد پيرمردى نشسته و به سخنان او گوش فرا دادهاند. چون نزديك شدم، فهميدم كه از شيعيان مىباشند. پرسيدم اين پيرمرد كيست؟ گفتند: ابوحمزه است. من هم نشستم. در بين سخن گفتن او، عربى آمد و گفت: از مدينه آمده ام و ديدم كه جعفر صادق(عليه السلام) از دنيا رفت. ابوحمزه از شنيدن اين خبر صيحه كشيد و افسوس خورد. سپس پرسيد: آيا وصيتى كرد؟ عرب گفت: در باره پسرش عبدالله و موسى و در باره منصور وصيت كرد. ابوحمزه گفت: سپاس خداى را كه ما را گمراه نكرد و ما را به كوچك راهنمايى نمود و بزرگ را شناسانيد و امر بزرگ را پوشانيد. پس از آن در كنار قبر اميرالمؤمنين(عليه السلام) نماز خواند. مرد خراسانى نقل مىكند كه من پيش رفتم و معناى كلامش را پرسيدم. گفت: بزرگ داراى عيب بدنى است (پس نمىتواند امام باشد) و كوچك را كه نام برده براى اين بوده كه جانشين خود قرار داده است … سپس خراسانى به مدينه رفت و خدمت امام كاظم(عليه السلام) رسيد و قضيه را از او سؤال كرد. آن حضرت فرمود: مگر ابوحمزه در كنار قبر اميرالمؤمنين(عليه السلام) براى شما نگفت؟ مؤمنى كه دل او به نور خدا روشن شده باشد علمش كامل است.
اين احاديث مقام و منزلت ابوحمزه را نشان مىدهد. از اين گذشته، به طور كلّى هر گاه ائمه(عليهم السلام) دستوراتى به بعضى از اصحاب خود مىدادند مطابق ظرفيت و استعداد آنها بود كسى كه به اهميّت و عظمت اين دعا پى ببرد به بزرگى مقام و كمال ابوحمزه آگاهى مىيابد.
ما فقرات اين دعا را از مفاتيح الجنان مرحوم حاج شيخ عباس قمى به نقل از مصباح شيخ نقل مىكنيم.
﴿ صفحه 163﴾
رابطه تكوينى بين خدا و مخلوق
دعاهاى منقوله از ائمّه(عليهم السلام) با اينكه گاهى با بيانى بسيار ساده ذكر شده، مشتمل بر مطالب بسيار بلندى است و جا دارد كه انسان در آنها تأمّل نمايد و از آنها بهره بر گيرد. هر قدر حال انسان مناسبتر باشد و بيشتر دقت كند، مىتواند از اين دعاها بيشتر استفاده كرده و توشه برگيرد. گر چه محتواى بعضى از دعاها، همچنين بعضى از آيات قرآن، مطالبى است كه براى ما به درستى قابل درك و فهم نيست و به اصطلاح، از متشابهات به شمار مىرود، ولى گاهى توجه به همين مضامين نيز مىتواند براى انسان مفيد باشد؛ مثلاً، در دعاى افتتاح مىخوانيم:
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى مِنْ خَشْيَتِهِ تَرْعَدُ السَّمَاءُ وَ سُكّانُها وَ تَرْجُفُ الاَْرْضُ وَ عُمَّارُها وَ تَمُوجُ الْبِحارُ وَ مَنْ يَسْبَحُ فِى غَمَراتِها» ؛
ستايش خدايى را كه آسمان و ساكنانش از خوف او بانگ رعد سر مىدهند و زمين و اهلش از ترس او به خود مىلرزند و درياها و هر كه
﴿ صفحه 164﴾
در اعماق آن شناور است از خشيت وى جوشان و خروشان است.
در قرآن نيز، آمده است:
«يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خيفَتهِ» ؛1
رعد و جميع فرشتگان از خوف خدا به تسبيح او مشغولند.
و در جاى ديگر مىفرمايد:
«يُسَبِحُّ لِلّهِ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الاَْرْضِ» ؛2
هر چه در آسمانها و زمين است، همه به تسبيح خدا مشغولند.
همچنين مىفرمايد:
«اِنْ مِنْ شَى اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» ؛3
موجودى نيست جز آنكه به تسبيح و ستايش او مشغول است ولى شما تسبيح آنها را نمىفهميد.
اينها مواردى است كه ما از درك كامل آنها عاجزيم. مفسّران نيز معمولاً معتقدند كه اين آيات و ادعيه از متشابهاتند. گاهى نيز برخى به قدر فهم خود توجيهاتى مىكنند. اما در هر صورت، اينها از يك واقعيت، كه رابطه بين خدا و مخلوقات است، حكايت دارد. اين رابطه را مىتوان به يك جاذبه قوى تشبيه كرد؛ خدا تكويناً بندگان خويش را به سوى خود مىكشاند و هر موجودى به اندازه شعاع وجودى و به قدر علم و ادراك خود تكويناً رابطه بين خود و خدا را درك مىكند. خداوند در بين همه
1ـ رعد /13.
2ـ جمعه /1؛ تغابن /1.
3ـ اسراء /44.
﴿ صفحه 165﴾
موجودات به انسان امتياز خاصى داده كه مىتواند از اين رابطه تكوينى آگاهى يابد. او مىتواند با اختيار خود، اين رابطه را تقويت نمايد و به سوى او برود.
اشتغالات، مانع از درك رابطه تكوينى
انسانها معمولاً به دليل اشتغالات مادى و دنيوى خويش، به اين رابطه تكوينى، كه در عمق وجود آنها ريشه دارد، توجّهى ندارند. غالباً در طول سال، به دليل گرفتاريها و اشتغالات فردى و اجتماعى، توفيقى نمىيابيم كه به اين رابطه توجه كنيم، ولى ماه مبارك رمضان، كه بيشتر توفيق دعا و مناجات پيدا مىشود، فرصت بسيار مناسبى است كه انسان قدرى از زندگى مادى صرف نظر كند و توجه خود را فقط به خدا معطوف نمايد؛ تا به اندازه صفاى ذاتى اش، جلوه عظمت الهى را بنگرد و اسماء و صفات جمال و كمال او را درك نمايد.
درك صفات جمال و جلال الهى جذابيت خاصى دارد. از جمله اينكه انسان با خدا انس پيدا مىكند، به گونه اى كه دوست ندارد اين حالت از او سلب شود؛ چنان عظمت خدا را درك مىكند كه بى اختيار، به خاك مىافتد و در مقابل حق كرنش مىنمايد. با دست يافتن به اين حالات ـ بر حسب مراتب معرفت ـ چنان سرور و لذّتى انسان را فرا مىگيرد كه همه لذّتهاى مادى و دنيوى در برابر آن هيچ است. افرادى كه از چنين لذايذى برخوردار گرديدهاند در گذشته بسيار بودهاند و اكنون نيز كم نيستند.
وقتى انسان توجه خود را از ماديات به سوى خدا معطوف سازد،
﴿ صفحه 166﴾
كشش و جاذبه اى بين خود و خدا احساس مىكند كه قابل توصيف نيست. در آن حال، خود را به خدا و خدا را به خود نزديك مىبيند. خدا از ما دور نيست. او در قرآن مىفرمايد:
«نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» ؛1
ما از رگ گردن به انسان نزديكتريم.
اما ما با اعمال و كردار ناشايست خويش موجبات دورى خود را از خدا فراهم مىسازيم. اگر انسان از اعمال زشت و آرزوهاى شيطانى و نفسانى خود دست بكشد و هوسهاى دنيوى و غير خدايى را از خود دور سازد به خدا نزديك مىشود.
امام سجاد(عليه السلام) در همين دعاى «ابوحمزه» مىفرمايد:
«وَ اَعْلَمُ اَنَّكَ لاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاعْمَالُ (الآمالُ) دُونَكَ» ؛
خدايا، مىدانم كه تو از بندگانت پنهان نيستى، بلكه آنان با اعمال (و آرزوهاى)شان بين خود و تو حجاب ايجاد مىكنند.
افزايش محبت نسبت به خدا، در اثر توجه به رأفت الهى
شايسته است كه انسان در محتواى اين دعاها دقت كند و پيش خود مجسّم نمايد كه چگونه امام سجاد(عليه السلام) در نيمه هاى شب ماه رمضان، دست به آسمان بلند مىنمود و با خداى خويش چنين راز و نياز مىكرد:
1ـ ق /16.
﴿ صفحه 167﴾
«اَلْحَمْدُ لِِّلهِ الَّذى لا اَدْعُو غَيْرَهُ وَ لَو دَعَوْتُ غَيْرَهُ لَمْ يَسْتَجِبْ لى دُعائى» ؛
ستايش خدايى را كه فقط او را مىخوانم، در حالى كه اگر ديگرى را خوانده بودم جواب مرا نمىداد.
اگر گاهى اميد ما نااميد مىشود به دليل اين است كه به غير خدا اميد بسته ايم. از اين رو،امام سجاد(عليه السلام) مىفرمايد:
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا اَرجُو غَيْرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَيْرَهُ لاََخْلَفَ رَجَائى» ؛
ستايش خدايى را كه جز او به هيچ كس اميدى ندارم و اگر به ديگرى اميد داشتم اميدم را نااميد مىكرد.
و در جاى ديگرى به خدا عرض مىكند:
«كَيْفَ اَرْجُو غَيْرَكَ وَالْخَيْرُ بِيَدِكَ كُلُّهُ» ؛1
چگونه به غير تو اميد داشته باشم در صورتى كه هر خير و نيكويى به دست تو است؟
اين كلمات را بايد از زبان امام سجاد(عليه السلام) بخوانيم. فقط كسى مانند او مىتواند اين چنين با خدا سخن بگويد و چنين ادعايى داشته باشد، وگرنه ما به مرتبه اى نرسيده ايم كه بخواهيم از جانب خودمان اين گونه ادعا كنيم.
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى يَحْلُمُ عَنّى حَتّى كَاَنّى لاذَنْبَ لي» ؛
ستايش خدايى را كه نسبت به من حلم مىورزد و با من چنان رفتار مىكند كه گويى اصلا گناهى مرتكب نشده ام.
البته بايد توجه داشت كه اين همه حلم و گذشت خداوند مخصوص
1ـ مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشره، مناجات چهارم.
﴿ صفحه 168﴾
اين دنياست كه عقوبت اعمال زشت انسان را به تأخير مىاندازد تا شايد باز گردد و از اعمال زشت خود پشيمان شود. لذا، نسبت به انسان گنهكار چنان رأفت و رحمت از خود نشان مىدهد كه وقتى همين انسان گنهكار به سوى او مىرود گويا دوستش به سراغ او آمده است؛ نمىگويد تو بودى كه بارها با من مخالفت كردى و مرتكب معصيت شدى. نه تنها او را طرد نمىكند، بلكه به گونه اى با او رفتار مىكند كه گويا اصلا گناهى مرتكب نشده است.
وقتى انسان به اين حقايق توجه كند جاذبه اى كه بين او و خدا وجود دارد تقويت مىشود و محبتش نسبت به خدا بيشتر مىگردد. لذا، دوست دارد كه بيشتر با خدا حرف بزند و با او انس بگيرد و آماده مىشود كه از كارهاى زشت خويش دست بكشد و از تعلقاتى كه به امور مادى و دنيوى دارد، صرف نظر نمايد؛ چرا كه مىفهمد تنها كسى كه با او رابطه حقيقى دارد خداست و بس. تنها كسى كه مىتواند اميدها را تحقق بخشد خداست و تنها او مىتواند حاجات انسان را برآورد. توجه به اين معانى لطيف موجب مىشود كه به تدريج، پرده هايى كه بين انسان و خدا وجود دارد از ميان برداشته شود و به قدر ظرفيت خويش، احساس كند كه به خدا نزديك است. خداوند نيز صداى او را مىشنود و آماده است كه به خواسته هاى او پاسخ مثبت دهد. در دعاى افتتاح، در توصيف خداوند مىفرمايد:
«…اَلْباسِطِ بِالْجُودِ يَدَهُ» ؛
آنكه دست عنايتش به جود و بخشش بر خلق گشاده است.
﴿ صفحه 169﴾
بنابر اين، خداوند خوان عنايت خويش را براى خلق گسترده است؛ اين ما هستيم كه بايد با اعمال اختيارى، در خود حالى ايجاد كنيم كه بتوانيم از فيوضات الهى بهره مند شويم، و گرنه او نسبت به بندگان خود بخل نمىورزد. ما با گرفتاريها، سرگرميها و آلودگيهايى كه براى خود ايجاد كرده ايم فرصت توجه به اين مسائل را نمىيابيم، در صورتى كه خدا در همه جا و همه وقت حاضر است و اگر او را بخوانيم صداى ما را مىشنود و جواب مىدهد، بلكه بالاتر از آن، در روايت قدسى، نقل شده كه خداوند مىفرمايد:
«اُناجِيهِ في ظُلَمِ الْلَّيْلِ وَ نُورِ النَّهارِ» ؛1
در تاريكى شب و روشنى روز، من با او (آدمى) نجوا مىكنم.
يعنى به جاى آنكه بنده با خدا حرف بزند، خداوند با او صحبت مىكند. وقتى بنده دوست خدا شود، اگر از خدا غفلت كند او خودش ياد خويش را به دل بنده مىاندازد. الطاف آشكار و پنهان خداوند نسبت به بندگانش به قدرى فراوان است كه قابل بيان نيست. و ما در پرتو وجود ائمه اطهار(عليهم السلام) از چنين حالات و عناياتى آگاهى يافته ايم. و براى آنكه از خرمن فيوضات الهى خوشه اى برگيريم دعايى مىخوانيم و مطلبى اظهار مىداريم تا شايد مشمول عنايت او واقع شويم و آلودگى هاى ما را پاك كند، و گرنه ما به قدرى به دست و پاى خويش بند زده ايم كه اگر چشم اميدى به خدا و اولياى او نباشد، نمىتوانيم خود را نجات دهيم. اگر
1ـ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 24، روايت 6.
﴿ صفحه 170﴾
انسان اين گونه حالات معنوى را در يابد و حلاوت آنها را بچشد به چيزهاى ديگر اعتنايى نخواهد كرد. اولياى خدا كه اين حلاوت را دريافته اند چنين مىگويند:
اِلهى ما اَلَذَّ خَواطِرَ الاِْلْهامِ بِذِكْرِكَ عَلَى الْقُلُوبِ وَ ما اَحْلَى الْمَسيرَ اِلَيْكَ بِالاَْوْهامِ فِى مَسالِكِ الْغُيُوبِ وَ ما اَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ وَ ما اَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ» ؛1
اى خداى من، چقدر ياد تو كه با الهام خطور كند بر دلها، لذتبخش است! و چه اندازه فكر و انديشه ها كه در پرده هاى غيب به سوى تو سير مىكنند، شيرين است! چقدر طعم محبّتت خوش و شربت قربت گوارا است!
بنابر اين، بايد دعا كنيم و اگر هم نمىتوانيم ـ كه نمىتوانيم ـ دست كم، از دعا كنندگان حقيقى تقليد كنيم؛ يعنى مانند كسانى كه حقيقتاً مناجات مىكنند، عمل كنيم تا شايد خداوند ما را نيز مورد عنايت خويش قرار دهد. گاهى خدا كسانى را كه مانند بندگانش عمل مىكنند دوست دارد. در روايتى، آمده است كه در دربار فرعون، دلقكى بود كه گاهى براى خنداندن فرعون از حضرت موسى تقليد مىكرد، لباس پشمينه اى مىپوشيد، چوبى به دست مىگرفت و مقابل فرعون مىايستاد و مىگفت: من پيغمبرم، از سوى خدا، آمده ام، يا ايمان بياور يا چنين و چنان مىكنم. بر حسب روايت، وقتى خدا فرعون و فرعونيان را غرق كرد اين دلقك را
1ـ مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشره، مناجات دوازدهم.
﴿ صفحه 171﴾
غرق نكرد، فرمود: او كسى است كه شبيه بنده و دوست ما مىشد؛ از اينجهت او را غرق نكردم.
بنابر اين، ما هم خودمان را شبيه دوستان خدا مىسازيم، جملاتى را كه آنها خواندهاند، مىخوانيم تا شايد خدا ما را، از اينرو كه خود را شبيه دوستان او ساخته ايم1، مورد عنايت و لطف خود قرار دهد.
«اِلهى اِنْ كانَ قَلَّ زادُنا فِى الْمَسيرِ اِلَيْكَ فَلَقَدْ حَسُنَ ظَنُّنا بِالتَّوَكُّلِ عَلَيْكَ وَ اِنْ كانَ جُرْمُنا قَدْ اَخافَنا مِنْ عُقُوبَتِكَ فَاِنَّ رَجائَنا قَدْ اَشْعَرَنا بِالاَْمْنِ مِنْ نِقْمَتِكَ»؛ 2
معبودا، اگر توشه ما در سفر به سوى تو اندك است، ولى حسن ظنمان به اعتماد بر تو بسيار است و اگر گناهانمان ما را از عقوبتت مىترساند، اميدمان به كرمت ما را نويد ايمنى از انتقامت مىبخشد.
1ـ من تشبّه بقوم فهو منهم، بحارالانوار ج 11 ص 174 روايت 19. على(عليه السلام) نيز فرمود: من تشبه بقوم الا او شك ان يكون منهم نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 19 ص 27.
2ـ مفاتيح الجنان، مأخوذ از مناجات خمسة عشر امام سجاد(عليه السلام) ، مناجات الراغبين.
﴿ صفحه 172﴾
( 2)
…اَدْعُوكَ يا سَيِّدى بِلِسان قَدْ اَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ، رَبِّ اُناجيكَ بِقَلْب قَدْ اَوْبَقَهُ جُرْمُهُ، اَدْعُوكَ يا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِياً خائِفاً، اِذا رَأَيْتُ مَوْلاىَ ذُنُوبى فَزِعْتُ وَ اِذا رَأَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ، فَاِنْ عَفَوْتَ فَخَيْرُ راحِم وَ اِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرٌ ظالِم .
اى آقا و سيد من، تو را مىخوانم با زبانى كه گناهش آن را لال كرده؛ پروردگارا، با تو راز و نياز مىكنم با دلى كه جرمش آن را هلاك كرده؛ پروردگارا، تو را مىخوانم با دلى ترسان و شوقمند و اميدوار و هراسان. اى مولاى من، چون به گناهم بنگرم زار بنالم و چون به كرم تو نظر افكنم طمع بسته، اميدوار مىگردم، پس اگر مرا ببخشى تو بهترين مهربانانى و اگر عذاب كنى ستم نكرده اى!
توجه به صفات خدا در دعا
دعا در واقع، توجهى است از سوى انسان به خدا و تقويتى است براى رابطه بندگى. در اين رابطه، يك طرف خداى متعال و طرف ديگر بنده گنهكار قرار دارد. وقتى بنده به گناهان خود توجه مىكند حالت شرمندگى
﴿ صفحه 173﴾
و خجالت در او پيدا مىشود و وقتى به رحمت واسعه الهى توجه پيدا مىكند اميدوار مىگردد. اين حالت خوف و رجا بايد هميشه در انسان وجود داشته باشد.
در دعاهاى شريفه، به اين نكته بسيار توجه داده شده است. كه دعا كننده همواره خود را بين خوف و رجا ببيند؛ از يك سو، وقتى گناهان خويش را مىنگرد زبانش بسته مىشود، اظهار پشيمانى مىكند و از سوى ديگر، وقتى به رحمت واسعه الهى توجه مىنمايد اميدوار مىشود، مستغرق تماشاى صفات جمال الهى مىگردد، حالت انبساط پيدا كرده زبانش باز مىشود، لب به سخن مىگشايد و رحمت خدا را درخواست مىكند. از اين رو، امام سجاد(عليه السلام) به پيشگاه خدا عرض مىكند:
«اَدْعُوكَ يا سَيِّدي بِلِسان قَدْ اَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ اُنَاجيكَ بِقَلْب قَدْ اَوْبَقَهُ جُرْمُهُ» ؛
سرورم، تو را مىخوانم با زبانى كه گناهان آن را لال كرده است؟ (وقتى به گناهان خود توجه مىكنم از شدّت شرمندگى نمىتوانم با تو حرف بزنم.) خداى من، با تو مناجات مىكنم با دلى كه جرم و گناه آن را هلاك كرده (و روزنه اميدى در آن باقى نگذاشته) است.
و همين مضمون را در مناجات خمس عشره مىگويد:
«اِلهى اِرْحَمْ عَبْدَكَ الَّذَليلَ ذااللِّسانِ الْكَليلْ» ؛
اى خدا، بر بنده ذليلت كه زبانش از شرم بسته است، ترحّم كن.
سپس عرض مىكند:
«…اِذَا رَأيْتُ مَولاىَ ذُنُوبي فَزِعْتُ وَ اِذَا رَأيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ» ؛
﴿ صفحه 174﴾
اى مولاى من، چون به گناهان خود مىنگرم زار مىنالم و چون به عفو و كرم تو نظر مىكنم به رحمتت طمع مىبندم (و زبانم باز مىشود.)
مشابه اين مطلب را امام حسين(عليه السلام) در دعاى عرفه بيان مىكند:
«اِلهى كُلَّما اَخْرَسَنى لُؤُمى اَنطَقَنى كَرَمُكَ وَ كُلَّما آيَسَتْنى اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُكَ» ؛
اى خدا هر چند خوارىِ من زبانم را لال مىكند كرم و بزرگوارىِ تو نطقم را گويا مىكند و هر چند اوصاف (ناشايسته) من مرا مأيوس مىكند احسان (بى پايان) تو مرا به طمع مىاندازد!
قبض و بسط يا تجلّى اسماء جمال و جلال الهى
همچنان كه ذكر شد، بين انسان و خدا رابطه اى تكوينى وجود دارد. وقتى خدا لطف مىكند و درى به روى انسان باز مىشود او مىتواند اوج بگيرد، با خدا مناجات كند و با او مأنوس شود. براى تقريب به ذهن، كودكى را فرض كنيد كه مرتكب خطايى در حق مادرش شده، ولى پناهى جز مادر ندارد. لذا هر چند هم كه خطاكار باشد پناهى غير از مادر خود نمىجويد. بنده نيز وقتى به نياز خود به خداوند توجه مىكند با اينكه گنهكار است، چاره اى جز اين نمىبيند كه خود را در دامان رحمت الهى بيندازد. دراين حالت، گاهى عظمت و جلال الهى برايش ظهور مىكند و گاهى عفو و رحمت و صفات جماليه او. به طور كلى، حالاتى كه اولياى خدا با محبوب خود دارند دو گونه است: گاهى به صفات و اسماى جلال الهى توجه مىكنند و آنقدر غرق عظمت الهى مىشوند كه خود را در نهايت پستى و
﴿ صفحه 175﴾
حقارت مىبينند و مرعوب قدرت الهى شده، ترس و خشيت الهى سراسر وجود آنها را فرا مىگيرد، در اين حالت كه اصطلاحاً به آن «قبض» مىگويند، زبان بنده بسته مىشود، احساس مىكند دلش گرفته و پرده اى بر آن افكنده شده است. ولى گاهى به صفات و اسماى جمال الهى توجه مىكنند، غرق تماشاى صفات جماليه الهى مىشوند، حالت «انبساط» پيدا مىكنند، دوست دارند كه با خدا حرف بزنند و با او درد دل كنند. در اين حالت زبان بنده باز مىشود و از سخن گفتن با خدا بسيار لذّت مىبرند، اين حالت را اصطلاحاً «دَلال» مىگويند، يعنى نوعى ناز و عشوه؛ حالتى كه در آن زبان بنده باز مىشود به گونه اى با خدا سخن مىگويد كه گويا با سخنان و در تصور خود خدا را تهديد مىكند ـ العياذ بالله ـ امام سجاد(عليهما السلام) در همين دعاى ابوحمزه به خدا عرض مىكند:
«لَئِنْ اَدْخَلْتَنى الَنّارَ لاَُخْبِرَنَّ اَهْلَ النَّارِ بِحُبّى اِيّاكَ» (لَكَ)
خدايا، اگر مرا به دوزخ ببرى به اهل آن (و دشمنانت) خواهم گفت كه من تو را دوست دارم!
و در جاى ديگرى مىگويد:
«اِلهى اِنْ اَدْخَلْتَنى اَلنّارَ فَفى ذلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ اِنْ اَدْخَلْتَنى الْجَنَّةَ فَفى ذلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ وَ اَنَا وَاللّهِ اَعْلَمُ اَنَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ اَحَبُّ اِلَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّكَ» ؛
خدايا، اگر مرا به بهشت ببرى پيغمبر تو مسرور مىشود، ولى اگر به جهنّم ببرى دشمن تو (شيطان) شادمان مىگردد و به خدا سوگند، من مىدانم كه نزد تو شادى پيامبرت محبوب تر از شادى دشمنت مىباشد.
﴿ صفحه 176﴾
يعنى من مطمئنم كه چون تو شادى پيامبرت را به خوشحالى دشمنت ترجيح مىدهى مرا به دوزخ نخواهى برد.
لسان داعى در اين دو حالت كاملا متفاوت است؛ در حالت «بسط» زبان حالت ناز و عشوه دارد، ولى در حالت «قبض» خوف و خشيت تمام وجود داعى را فرا مىگيرد و قدرت بر تكلّم ندارد، چه رسد به اينكه با ناز و كرشمه سخن گويد. در اين حالت، حتى گاهى حالت غش و از خود بى خود شدن، به آنان كه معرفت كاملى دارند، دست مىدهد. در حالات حضرت على و امام سجاد(عليهما السلام) از اين قبيل مطالب بسيار نقل شده است. در دعاهايى كه از اين بزرگواران نقل شده نيز آثار اين دو حالت را كاملا مىتوان دريافت. بويژه در دعاهاى «ابوحمزه»، «كميل»، «صباح»، «دعاى عرفه امام حيسن(عليه السلام) »، «مناجات خمس عشره» و دعاهاى زياد ديگرى كه در صحيفه سجاديه و ساير كتب ادعيه وجود دارد مىتوان آثار اين دو حالت «قبض» و «بسط» را به خوبى مشاهده كرد.
امام سجاد(عليه السلام) در قسمتى از دعاى ابوحمزه مىگويد:
«فَمَنْ يَكُونُ اَسْوَءُ حالا مِنّى اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى اِلى قَبْرى» ؛
اگر در چنين حالى مرا به قبر ببرند، چه كسى از من بدحال تر است؟
و در جاى ديگر مىگويد:
اگر مرا به دوزخ ببرى به دشمنانت خواهم گفت من دوست خدا بوده ام!
گويا مىخواهد به خدا بگويد: به همه خواهم گفت كه خدا دوستش را به دوزخ برده است! البته اين نوع سخن گفتن ما را نشايد، بلكه فقط آنان كه به معرفت كامل رسيدهاند مىتوانند از سر دلال و ناز چنين كلماتى را بگويند.
﴿ صفحه 177﴾
اينها نمونه هايى از حالت «دلال» است كه بر اثر مشاهده صفات جمال الهى، به اولياء الله دست مىدهد.
از تقارنى كه بين اين مضامين وجود دارد، مىآموزيم كه در هيچ حال، نبايد از رحمت خدا مأيوس شد، در عين حال نبايد خود را از مكر الهى ايمن دانست، بلكه انسان بايد همواره بين خوف و رجا باشد؛ از يك سو متوجه باشد كه اگر خداوند او را عذاب كند، مستحق عذاب است و از سوى ديگر، بداند كه اگر خدا تمام گناهان او را هم بيامرزد چيزى از او كاسته نمىشود:
«فَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظَالِم وَ اِنْ عَفَوتَ فَخَيْرُ راحِم» ؛
اگر گناه مرا عفو كنى، تو بهترين عفو كننده هستى و اگر گناهان مرا نيامرزى و مرا عقوبتى كنى، باز هم به من ستم نكرده اى.
بنده مؤمن بايد با تكرار اين مطالب، خود را بسازد و همواره بين خوف و رجا باشد تا نه مبتلا به غرور شود و از مكر خدا غافل گردد و نه از رحمت الهى مأيوس شود؛ چرا كه هر دو از گناهان كبيره است.
بندگان شايسته خدا، حتى اوليا و پيغمبران(عليهم السلام) كه معصوم نيز بودهاند، وقتى حالت خوف در آنها ظهور مىكرد چنان بر خود مىلرزيدند كه قابل وصف نبود. اميرالمؤمنين يا امام سجاد(عليهما السلام) همچنين ساير ائمه(عليهم السلام) در مناجاتها، حالات خوف عجيبى برايشان پيدا مىشد كه گاهى از شدت آن غش مىكردند. از سوى ديگر، وقتى به فضل و رحمت خدا توجه مىكردند آن گونه حالت انبساط پيدا مىكردند؛ همچون بچه اى كه در آغوش مادر خود ناز مىكند. اين دو حالت نبايد با هم منافات داشته
﴿ صفحه 178﴾
باشد، انسان نبايد به گونه اى باشد كه اگر به رحمت و فضل الهى توجه كرد، گناهان، خردى و پستى خويش را فراموش كند. لازمه وجود رابطه بين خدا و عبد وجود اين دو حالت است.
ما نيز، همان گونه كه ائمه عليهم السلام در دعاها و مناجاتهاى خود به ما آموختهاند، بايد خود را اين گونه تربيت كنيم: هم به پستى و خطاى خود توجه داشته باشيم و هم به رحمت و وسعت لطف و عفو پروردگار.
اعتراف به گناه، موجب تقرّب به خدا
خدا دوست دارد كه بندگان او به گناهان خود اعتراف كنند. اين اعتراف براى خدا هيچ نفعى در بر ندارد. بنده چه به گناهان خود اعتراف كند و چه نكند چيزى بر ملك و جبروت الهى افزوده يا از آن كاسته نمىشود. اما اينكه خدا دوست دارد، بنده به گناهش اعتراف كند، به اين دليل است كه بنده به ذلت و خوارى و گناهان خود آگاهى پيدا كند و عفو خدا را بيشتر احساس نمايد.
در واقع، انسان با اعتراف به خردى و حقارت و خطاى خود، لذت عفو الهى را مىچشد. تا انسان پستى خويش را درك نكند، نمىتواند طعم عفو الهى را بچشد؛ زيرا هر قدر انسان بيشتر به گناهان خود توجه نمايد و پستى خود را درك كند عفو خدا براى او لذت بخش تر مىشود و رحمت او را بيشتر درك مىكند.
در بعضى از دعاها، با عبارات گوناگون، بياناتى وارد شده كه به اصطلاح مىتوان گفت رحمت الهى را به جوشش در مىآورد؛ نه اينكه
﴿ صفحه 179﴾
انسان در خدا اثر بگذارد، بلكه انسان، خود حالى پيدا مىكند كه استحقاق دريافت رحمت الهى را پيدا مىنمايد؛ مثلاً، در يكى از اين دعاها آمده است كه خدايا، چگونه بنده اى را كه اين همه در حق او لطف كرده اى عقاب خواهى كرد؟ از همان ابتدا كه او را آفريده اى و حتى پيش از تولّدش وسايل مورد نياز او را فراهم كردى، او را با انواع نعمتهاى خود پرورش دادى و در عين حال كه معصيت مىكرد نويد عفو و بخشش و مغفرت به او دادى و او را به توبه و استغفار دعوت نمودى تا به لطف و رحمت تو اميدوار باشد، دعوتش نمودى و در دلش محبت خود را قرار دادى تا آنجا كه به سوى عبادتگاههاى تو مىشتافت. به رحمت تو نظر داشت و از خوف تو گريه مىكرد.
اين دعاها در واقع، دل انسان را متوجه خدا مىسازد و در انسان، استعداد درك رحمت الهى را ايجاد مىكند و به تعبير ديگر، رحمت خدا را به جوشش در مىآورد.
بنابر اين، بسيار مناسب است كه گاهى كه فرصتى پيش مىآيد انسان گناهان خود را شماره كند و نيز به الطاف بيكران الهى توجه كند. بدين وسيله، به ياد مىآورد كه از ابتداى عمر خود، چقدر گناه كرده و چقدر با خواست خدا مخالفت نموده است؛ آن هم گناهانى كه براى هر يك از آنها كافى است كه سالها به عقوبت مبتلا شود، لكن خداوند همه آنها را ناديده گرفته و حتى همواره رحمت خود را در باره او جارى داشته است.
اين اعترافات موجب مىشود كه استعداد درك رحمت خدا در انسان پديد آيد؛ زيرا انسان هر چه فقر و بيچارگى خود را بيشتر درك كند در
﴿ صفحه 180﴾
مقابل خداوند بيشتر سر تعظيم فرود مىآورد و بيشتر مورد لطف و فضل الهى واقع مىشود.
«اِلهى اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَقْري اِلَيْكَ» ؛1
خدايا، من با اعتراف به فقر و بيچاره گى ام به درگاهت متوسل مىشوم.
آرى، آنچه بين ما و خدا حايل است انانيّت و غرور ماست. اگر انسان اين پرده ها را بدرد و خود را آن گونه كه هست ببيند به بيچارگى و ذلت خود واقف گردد، مشمول رحمت واسعه الهى واقع مىشود و به نعمتهاى عظيم ترى نايل مىگردد.
قرآن مىفرمايد هنگامى كه حضرت يونس(عليه السلام) به خطاى خود اعتراف كرد، مورد توجّه و رحمت خدا قرار گرفت:
وَذَاالنُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ.» 2
وذاالنون (يونس) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت و چنين مىپنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؛ (اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمتها صدا زد: (خداوندا) جز تو معبوى نيست منزهى تو، من از ستمكاران بودم.
در اين هنگام خداوند دعاى او را اجابت فرمود:
فَاْسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنينَ» 3؛
1ـ مفاتيح الجنان، دعاى عرفه امام حسين(عليه السلام) .
2ـ انبياء /87.
3ـ انبياء /88.
﴿ صفحه 181﴾
پس ما دعاى او را به اجابت رسانديم و از اندوه نجاتش داديم و اين گونه مؤمنان را نجات مىدهيم.
بنابراين، اظهار ذلت و اعتراف به گناه در پيشگاه الهى براى خدا، نفعى ندارد و به اين وسيله، چيزى براى خدا حاصل نمىشود كه قبلا ـ العياذ بالله ـ فاقد آن بوده است. انسان كوچكتر از آن است كه بتواند با اعمال خود در خدا اثرى ايجاد كند. ما هر چه گناه كنيم يا هر چه او را اطاعت نماييم در خدا تأثيرى ايجاد نمىشود، بلكه اگر او را عبادت كنيم او با فيّاضيت خود، ايمان و معرفت ما را بيشتر مىكند و موجب مىشود ما حالاتى معنوى پيدا كنيم. اين همين كه توفيق پيدا كرده ايم تا به گناهان خود اعتراف كنيم تفضّلى است كه خدا عطا فرموده و لطفى از سوى اوست.
امام حسين(عليه السلام) در دعاى عرفه به خداوند عرض مىكند:
«اِلهي تقدَّس رِضاكَ اَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّى» ؛1
خدايا، شأن تو اجلّ از آن است كه علتى ايجاد كرده باشى كه موجب رضايت و خشنودى تو گردد، چه رسد به اينكه من كارى كنم كه به وسيله آن رضايت تو را جلب نمايم.
خدا بلند مرتبه تر از آن است كه تحت تأثير فعل بندگانش قرار گيرد. در واقع، ما با اعتراف به گناهان خود و انجام كارهايى كه مورد پسند خداست خود را مستعد رحمت او مىكنيم و با اعمالمان، خويش را تحت رحمت
1ـ مفاتيح الجنان. دعاى عرفه امام حسين(عليه السلام) .
﴿ صفحه 182﴾
واسعه او قرار مىدهيم. به عنوان تشبيه، رحمت و فيض الهى همچون آبشارى دايماً در حال ريزش است و آدمى بايد كارى كند كه در مسير اين رحمت قرار گيرد؛ ظرفيتى پيدا كند كه بيشتر بتواند از اين رحمت استفاده نمايد، نه اينكه چنين باشد كه كار ما رحمت خدا را ايجاد كند يا در خدا، حالى به وجود آورد كه موجب شود با ما رفتار خاصى داشته باشد. رفتار خداوند ثابت است. ما بايد با انجام اعمال شايسته، توبه و انابه، تضرع و دعا، لياقت درك رحمت خدا را در خود ايجاد كنيم؛ به ظرف وجودى خويش قابليتى ببخشيم كه رحمت الهى دريافت كند و اين حاصل نمىشود، مگر به درك بندگى و ذلت خود در مقابل خدا.
هر چه اين مطلب را بيشتر بفهميم ظرفيت دريافت رحمت بيشترى پيدا مىكنيم و هر چه انسان خود را نيازمندتر و حقيرتر ببيند و به فقر خود اعتراف داشته باشد، از سوى خدا بيشتر به او لطف مىشود. كسى كه خود را غنى مىداند به سوى خدا نمىرود تا چيزى از او بخواهد، چنين كسى خود را محتاج نمىبيند كه از خدا درخواست كند. لذا، مشمول رحمت خدا واقع نخواهد شد. از اين رو، اقرار به عجز و نياز، اعتراف به ذلت در مقابل خدا در واقع، توسعه ظرفيت خودمان براى دريافت رحمت بيشتر از سوى خداست. اگر استعداد بيشترى پيدا كنيم از رحمت خدا بيشتر بهره مىبريم. بر اين اساس، خداوند در قرآن مىفرمايد:
«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدُونِ» ؛1
1ـ ذاريات /56.
﴿ صفحه 183﴾
جن و انس را نيافريدم، مگر براى آنكه مرا عبادت كنند.
خداوند نيازى به عبادت بندگان خود ندارد، لكن حاصل بندگى همين ظهور فقر و نياز و مملوكيّت است كه موجب تكامل خود ما مىشود و از راه عبادت و بندگى مىتوانيم بيشتر از فيوضات او بهره ببريم.
اين مطلب نيز بايد مورد توجه باشد كه اظهار عجز و نياز در بارگاه ربوبى اختصاص به امور مادى و دنيوى ندارد، امور اخروى را نيز شامل مىگردد. همان گونه كه ماديات و اصلاح امور مادى را از خدا مىخواهيم، بايد معنويات و امور اخروى را نيز از خدا بخواهيم؛ زيرا دنيا و آخرت و آنچه در آنها مىباشد از اوست و هموست رب العالمين.
براى اينكه ما ذلّت و حقارت خود را بيشتر احساس كنيم، خداوند دستور داده كه اولياى او را واسطه قرار دهيم. (آنها وسايط نزول فيض الهى به موجودات، از جمله انسانها، مىباشند.) بنابراين تقرّب به اولياى خدا نيز در واقع، تقرّب به اوست. (اِنَّ ذِكْرَنا مِن ذِكْرِ اللّه) آنها از طريق بندگى خدا به آن مقام دست يافتهاند. وقتى ببينيم كه آنان چه مقامى دارند آنگاه به ارزش بندگى خدا پى مىبريم و مىفهميم كه در سايه بندگى او، مىتوان به چه مقاماتى رسيد.
در تشخيص وظيفه نيز، بايد خدا ما را كمك كند تا بفهميم كه چه اعمالى مورد رضايت خداست و اولياى او چه كارهايى را دوست دارند. اينها را نيز بايد خدا به ما بفهماند، وسايل فهم آنها را نيز او بايد فراهم كند. علاوه بر آن، توفيق را نيز او بايد عطا كند، تا به وظيفه خود عمل نماييم. اگر كار خير و نيكى از ما سرمى زند، لطف خداست كه شامل حال ما مىشود؛
﴿ صفحه 184﴾
به ياد خدا بودن و ذكر خدا نمودن نيز توفيقى از جانب او مىطلبد و نعمتى است كه خودش بايد عطا فرمايد. از اين رو، نبايد براى اعمال خود ارزشى قايل باشيم و تصوّر كنيم كه با انجام آنها به جايى مىرسيم؛ زيرا آنها بيش از انجام وظيفه اى كه خدا براى ما تعيين كرده نيستند. نتيجه صحيح و مطلوب در گرو اراده خداست؛ بايد او اراده كند تا كار ما نتيجه مطلوب داشته باشد. قرآن در آيات متعدّدى به اين حقايق اشاره مىكند در جايى، خداوند پس از آنكه مىگويد: ما ملائكه را به كمك شما فرستاديم تا شما را در جنگ بر ضدّ كفار يارى رسانند، مىفرمايد:
«وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ ما النَّصْرُ اِلاّ مِنْ عِنْدِاللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ»؛ 1
فرشتگان را خدا نفرستاد مگر براى آنكه بشارت و مژده فتح باشد، تا دلهاى شما را مطمئن سازد امّا بدانيد كه نصرتى نيست، مگر از جانب خداى شكست ناپذير حكيم.
يعنى حتى ملائكه هم از پيش خود نمىتوانند كارى انجام دهند و نزول ملائكه، كه موجب پيروزى مسلمانان شد، نيز به اراده و خواست خدا بود. تصوّر نشود كه بر خلاف خواست خدا يا صرف نظر از اراده او، كسى مىتواند كارى انجام دهد. آنجا كه گرفتارى براى ما پيش مىآيد نتيجه اعمال خودمان و بازتاب اعمال زشتى است كه مرتكب شده ايم. در عين حال، بايد به لطف خدا نيز اميدوار باشيم تا گرفتاريهاى ما را رفع
1ـ انفال /10.
﴿ صفحه 185﴾
كنند. اما خداوند در صورتى گرفتاريها را رفع مىكند كه ما از كارهاى زشت خود پشيمان شويم و از كفران نعمتهاى او دست برداريم.
در هر حال، بايد به لطف خدا اميدوار باشيم و به خود و اعمالمان مغرور نگرديم. مسلمانان صدر اسلام تا وقتى كه به خدا اميد داشتند مشمول رحمت او بودند و در جنگها، بر خصم پيروز مىشدند؛ اما وقتى مغرور شدند، با اينكه عِدّه و عُدّه فراوان داشتند، شكست خوردند. قرآن مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْر وَ اَنْتُمْ اَذِلَّةٌ»؛ 1
خداوند شما را در جنگ بدر يارى كرد، با اينكه (از هر حيث در مقابل دشمن) ضعيف بوديد.
اما در جاى ديگر مىفرمايد:
«يَوْمَ حُنَيْن اِذْ اَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئاً»؛ 2
در روز حنين (جنگ حنين ) كه فريفته بسيارى لشكر خود شديد، آن فراوانى به كار شما نيامد (و شكست خورديد).
اينها براى آن است كه بدانيم بايد فقط اعتمادمان به خدا باشد، نه به اسباب مادى و نه به اعمالمان. خداوند كفّار را به اسباب دنيوى واگذار كرده، اما مؤمن را به اسباب مادى واگذار ننموده است؛ او خود متكفّل پيروزى مؤمن است، به شرط آنكه ايمان خود را محافظت كند:
1ـ آل عمران /123.
2ـ توبه /25.
…