بسیج مستضعفین
گرگان 5آذر1357
پاییز 1357، گرگان در التهاب بود. خبر حمله مأموران رژیم پهلوی به حرم امام رضا (علیه السلام) در مشهد، قلبها را به آتش کشیده بود. مردم نمیتوانستند سکوت کنند؛ پنجم آذر، خیابانهای گرگان پر شد از جمعیتی که با بغض و خشم فریاد میزدند: «مرگ بر شاه».
جوانی دانشجو، با دفترچهای در دست، در میان جمعیت حرکت میکرد. روی صفحهی اول نوشته بود: «خون ما چراغ راه فرداست.» او میدانست که این راه آسان نیست، اما ایمان داشت که باید ایستاد.
بازاریان مغازهها را بستند، زنان با چادرهای سیاه در صفوف جلو ایستادند و پیرمردان عصا به دست، همراه جوانان شدند. شهر یکپارچه شد؛ صدای مردم مثل موجی خروشان در خیابانها پیچید.
اما ناگهان، صدای رگبار گلوله سکوت را شکست. نیروهای ژاندارمری، بیرحمانه به سوی مردم آتش گشودند. زمین، سرخ شد؛ 14 نفر شهید و بیش از صد نفر مجروح شدند. فریادها به گریه بدل شد، اما اشکها خاموش نشدند؛ هر قطره خون، فریادی تازه آفرید.
در میان آن خون و خاک، دفترچهی همان دانشجو بر زمین افتاد. مردم آن را برداشتند؛ جملهی کوتاهش، مثل وصیتنامهای نانوشته، در دلها ماند. از آن روز، گرگان دیگر تنها یک شهر نبود؛ نماد ایستادگی شد، شهری که با خون فرزندانش، بذر آزادی را آبیاری کرد.
زهرا مرادقلی
#به_قلم_خودم
