حجاب
ای خواهر خوب من خدا را
کن پیشه خویشتن حیا را
چون با به رکاب عشق کردی
جرات نکند که هیچ مردی
…
جز طرز نگاه یک برادر
در تو نگرد به طرز دیگر!
آزادی تو به چادر توست
ازادگی از شعائر توست
خواهی که شوی رها و آزاد؟
مانند نسیم-مثل فریاد؟
گر معرفت رهائیت هست،
با ذات خود آشناییت هست،
تو مثل شمیم گل رهایی
عطر نفس سپیده هایی
زیبایی اگر چه ز آفتاب است
زیباتر از آن گل حجاب است
شب نیز حجاب آسمان هاست
آیا مگر آسمان نه زیباست؟!
ای جان برادر ای سرافراز
آنگونه که هست گویمت باز
رخنه نکند به جانت ابلیس
یکدم ندهد امانت ابلیس
هرچند که اهرمن پلید است
از دیده تو خطا بعید است
چون خواهش او کنی اجابت
او میبرد از رخت نجابت
آن کس که سرش به کار خود گرم،
یا می رود از کنار تو نرم،
گر خواهر توست ریشه توست
عرض و شرف همیشه توست
روزی پدرت حماسه می ساخت
((سر را به قمار عشق می باخت))
خوش آنکه به یار متکی بود
عشق ودل و باورش یکی بود
اینجا همه جا مزار لاله است
اینجا همه جا به خون قباله است
آن روز مباد - روز محشر
روزی که هریمنان این شر
گویند به یکدیگر:دوباره!
خون می چکد از گل ستاره!!
ننگ است برای ما برادر
آن روز،ولی چه سود دیگر؟!
چه سود، ز گریه ندامت
هر چند کنند تا قیامت
ای آنکه در اوج بی ریایی
گه:غرق در آیت خدایی
پیداست دلت سرای سبزه است
خالی ز گیاه زرد هرزه است
بنگر به عروج یک کبوتر
آنجا که سپیده می زند پر
کانجا نه هیاهوی خیال است
بیداری روح اهل حال است…
شاعر بسیجی محمد رضا گلدون