راز آفرینش
س- هدف از خلقت و آفرینش چیست؟
ج- این پرسش که: «هدف از خلقت و آفرینش چیست؟» از پرسش های قدیمی بشر است.
بشر از آن روز که توانست خود را با دیده فهم و خرد، ببیند و به جهان و پدیده های آن بنگرد، این سؤال برایش پیش آمد که: فایده وجود من و میلیون ها و میلیاردها امثال من و این همه پدیده های بی شمار چیست؟ هدف از آفرینش این همه صنایع بدیع و زیبا و عوالم کوچک و بزرگ چه می باشد؟
هر انسانی که خود را فراموش نکرده، و از جهان و آن چه در آن است غافل نباشد، در گذشته و حال این پرسش برایش مطرح بوده است.
این سؤال را به دو بیان می توان طرح کرد:
نخست این که: هدف از خلق و آفرینش به معنی مصدری یعنی «آفریدن و خلق کردن»- که فعل خالق و آفریننده است- چیست؟ و آفریننده از آفرینش عالم- من حیث المجموع و از ابعاض و اجزای آن- چه هدفی داشته است؟
دوّم این که: فایده خلق به معنی اسم مصدری یعنی «آفریده و مخلوق» چیست؟ و به عبارت دیگر: خلقت کلّ عالم چه نتیجه ای دارد؟ و هم چنین نتیجه آفرینش اجزا و ابعاض و مجموعه هایی که به کلّ آن، عالم می گوییم و خلقت واحدهای بزرگ و کوچک و کوچک تر از کوچک چه می باشد؟
بنابراین، دو سؤال داریم؛ ولی چون به یکدیگر ارتباط دارند و امکان دارد که نتیجه و هدف دو چیز نباشند، با یک پاسخ به هر دو پرسش جواب داده می شود.
این پاسخ را بر دو اساس می توان بررسی کرد: یکی بر اساس داوری عقل؛ و دیگری بر اساس شرع که جامع تر و رساتر است و عقل هم پس از اطّلاع، آن را قبول می نماید.
پیش از ورود، در بررسی جواب باید در نظر گرفت که خرد، به تنهایی و بدون یاری و راهنمایی انبیا- علیهم الصّلوه والسّلام- نمی تواند هدف و فایده خلقت مجموع عالم را تعیین نماید. چنان که در شناخت و معرفت، فایده و هدف آفرینش تمام اشیا نیز عاجز است؛ چون بشر با تمام وسعت دامنه اندیشه و اطّلاعات وسیع، از خواص و فواید اشیا و با پیشرفت های علمی- که توانسته است اتم را بشکافد و فضا را تا حدی تسخیرکند- هنوز هم این عالم را- کماهو- نشناخته و در کلاس اوّل دانشگاهی است که کلاس هایش حدّ و حصر ندارد.
آری، بشر کجا رفته است؟ و کجا را شناخته و چه فهمیده است؟ عوالم بی پایان، پنهان و آشکار، غیب و حضور- هر کدامشان- وسیع تر از آن است که بشر عادی بتواند وسعت آنها را تصوّر نماید.
معلوم است که درباره چیز ناشناخته هر چه گفته شود، از محیط احتمال تجاوز نمی کند؛ مانند: نابینایانی که در شب تاریک به کوهی عظیم و طولانی و مرتفع برسند که از دامنه آن درخت هایی سر به فلک کشیده، چشمه سارهایی جاری است؛ مراتع و مزارع بسیار در آنجا وجود دارد و حیوانات و انسان هایی در آن زندگی می کنند؛ این نابینایان چیزی را ندیده و بی خبر فقط می توانند چند متر از سنگ های کوه را با لامسه خود درک کنند؛ امّا هر یک در تعریف آن چیزی می گویند و آن را به چیزی تشبیه می نمایند که نه کوه است و نه
کوهسار؛ نه مزرع است و نه مرتع؛ نه درخت است و نه شاخسار؛ و نه سایر موجوداتی که در آن زندگی می کنند.
معلوم نیست عقل و درک بشر در برابر عظمت عالم، بیشتر از درک یک نفر نابینا از این کوه بزرگ باشد. هنوز هم بشر وسعت عالم را به دست نیاورده است. او نمی داند که جهان، از بُعد زمان و مکان از کجا شروع، و به کجا ختم می شود؛ او نمی داند مبدأ شروع و ختم و پایان مکانی و زمانی را چگونه باید تصوّر کند؛ یعنی بعد از زمان و مکان و قبل از آنها را نمی تواند تصوّر نماید. آن جا که فضا نیست کجاست؟ و آن جا که فضا هست، چگونه به لافضایی منتهی می شود؟ و آن جا که خلأ هست و هوا نیست و از هوا لطیف تر هم در آنجا نیست، چه قدر وسعت دارد و مساحتش چه مقدار است؟ و اگر حدّ دارد، ماورای حدود آن چیست؟ و اگر ندارد، چگونه است؟ آن روز که هیچ چیز نبود، این خلأ بود یا نبود؟ مجموع عالم امکان در چه مکانی قرار داده شده است؟ اگر اشیا، با فضایی که در آن واقع هستند، یک جا خلق شده اند، پس اشیا و فضا را در کجا گذارده اند؟ و اصولًا فراغ و خلأ و فضا چیست؟ وجود است یا عَدَم؟ آیا درست است که بگوییم: ظرف است؟ آیا مظروف دارد یا ندارد؟
از این گونه پرسش ها بسیار است و بهتر این است که چندان به آن نپردازیم و مانند آن نابینایان داوری ننماییم.
قانع کننده ترین پاسخ به این سؤالات، همان منطق وحی و منطق انبیا و قرآن مجید است
که می فرماید: (الله خالق کل شی ء)[1]: خدا هر چیزی را آفریده است؛ امّا چگونگی آفرینش بسیاری از چیزها بلکه هر چیزی از نظر ما مخفی و پنهان است.
اکنون برای آن که نمونه ای از وسعت مکان و طول زمان را در نظر بیاورید، به ارقام ذیل توجّه کنید و با شاعر این دو بیت هم زبان شوید:
پشه چون داند که این باغ از کِی است در بهاران زاد و مرگش در دی است
کرم کاندر چوب زاید سست حال کِی بداند چوب را وقت نهال
گفته شده است: خورشید یکی از دو میلیارد ستاره ای است که در کهکشان شیری قرار گرفته اند و نسبت به ستارگان دیگر که شناخته شده اند از ستارگان درجه چهارم یا پنجم شمرده می شود.
قطر خورشید در حدود 000/ 390/ 1 کیلومتر و جرم آن را در حدود دو میلیارد وبیست میلیون میلیارد میلیارد تن گفته اند:
000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 200/ 2.
این ستاره که علی الاتّصال، اتم های «اکسیژن» را به «هلیوم» مبدّل می کند و سرّ (ذلک تقدیر العزیز العلیم)[2] را به ما نشان می دهد، حرارت مرکزی اش برابر با 000/ 000/ 140 درجه سانتیگراد، گرمی سطح آن از 000/ 60 درجه کمتر نمی باشد، و ارتفاع شعله هایی که از سطح آن زبانه می کشد، به 000/ 600 کیلومتر می رسد.
راجع به عظمت خورشید سخن ها گفته اند، برای این که بزرگی آن تا حدّی درک شود، گفته اند: اگر خورشید را شی ء میان تهی و بی محتوا فرض کنیم، گنجایش آن، را دارد که یک میلیون کره زمین جوف آن گذارده شود.
برای توجّه به وسعت فضایی که منظومه شمسی در آن قرار دارد، گفته اند: پنجاه میلیارد میلیارد بزرگ تر از حجم زمین است؛ یعنی حدوداً عددی برابر با حاصل ضربِ: 000/ 210/ 841/ 082/ 1 کیلومتر مکعب در عدد 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 50.
البتّه، ستاره خورشید نسبت به ستارگان دیگر ستاره کوچکی است. «شعرای یمانی» 28 برابر، «الجبّار» 000/ 16 و «قلب العقرب» یا «انتارس» یک میلیارد از خورشید بزرگ تر است.
از بیان نسبت خورشید عالم تاب به کهکشانی که در آن واقع است، بهتر است صرف نظر کنیم؛ فقط متذکّر می شویم که نسبت خورشید به کهکشان خود، نیم میلیاردم از یک میلیاردم زیادتر نیست. به عبارت دیگر: اگر رقم 000/ 000/ 000/ 1 به یک میلیارد تقسیم شود، خورشید را باید نیمی از یک واحد حاصل شده شمرد. به قول بعضی اگر کهکشان شیری را به وسعت تمام قارّه اروپا فرض کنیم، خورشید در آن مانند دانه شنی به حساب می آید.
حال این کهکشان یکی از هزارها یا میلیون ها میلیون کهکشانی است که وسعتش برای انسان قابل محاسبه نیست.
پاینده و جاوید است سخن همیشه زنده قرآن کریم که می فرماید:
(قل لوکان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربّی ولوجئنا بمثله مدداً)[3].
و زنده باد زبان معرفت آموز علی علیه السّلام- که به پاکی خدا از هر نقص و به توانایی او چنین درفشانی می نماید:
«سبحانک ما أعظم شأنک، سبحانک ما أعظم مانری من خلقک، و ما أصغر عظیمه فی جنب قدرتک وما أهول ما نری من ملکوتک، وما أحقر ذلک فیما غاب عنا من سلطانک»
منبع ؛ کتاب :معارف دین/ تالیف لطف الله صافی گلپایگانی.
مشخصات نشر : قم: موسسه انتشارات حضرت معصومه سلام الله علیها، ص9.