• فهرست مطالب 
  • تماس  

ظلمت و نور

20 بهمن 1394 توسط آشنا

بارها زمین خوردیم تا ایستادن آموختیم. سالیان درازى زیر سقفِ ترک خورده شاهنشاهى، این پا و آن پا کردیم تا روزى مصمم شدیم چترهاى تردید را ببندیم و بى‏هراس، زیر باران حادثه بیاییم. گویا همیشه براى روییدن، چیزى کم داشتیم. گاه در کنجى از زمان، چون جوانه‏اى بر پیکر ستبر خاک تلنگر زدیم؛ ولى به جرم جوانى و خامى، در طبقات سنگین و سرد استبداد پوسیدیم. چه اتحادها که از پس وابستگى به بیرق ارباب انگلیسى و وعده تو خالى نارفیق امریکایى بر باد تفرقه رفت!
… و سرانجام خشت جان‏هامان در کوره داغ تجربه، گداخته، و بساط شادى و آزادى‏مان در بهمن پربهار ۵۷، به یمن رهبرى آزاده و دوراندیش، گسترده شد.
خدا خواست و تو ستاره شدى
وطن! تا ستاره شدن، به قدر نگاه مهربان رهبرى فاصله بود.
سال‏ها زخم خورده غفلت و مچاله در یخبندان ستم به سر بردى. خاموش مانده بودى؛ چنان پایمال ستوران شده بودى که تمدن پرشکوه اسلامى‏ات، از همه ذهن‏ها فراموش شد و مردمانت از یاد بردند «که اگر علم بر ستاره ثریا باشد، مردانى از پارس به آن دست مى‏یابند.» ولى مهر خداوند، نگاهى مهربان و گوهرى ناب را در وجودت رویاند. خواست تا به مدد رهبرى‏اش، حافظه‏هاى تاریخى‏مان، به تلاطم درآید و دریاى وجودمان تا رسیدن به صبح، دست خالى و پا برهنه، بر ساحل شب بزند. آرى، خدا خواست تا تو ستاره شوى و نام ایران اسلامى به بلنداى آفتاب، بر بام دنیا برآید.

 

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

گذری در سیرهگذری در سیره

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس