• فهرست مطالب 
  • تماس  

عالم امکان

04 مرداد 1395 توسط آشنا

عالم امكان سراسر نور شد

شيعه بعد از سالها مسرور شد

 

پور زهرا تاج برسر مي نهد

بر همه آفاق فرمان مي دهد

 

حكم تنفيذش رسيده از سما

نامه اي با مُهرو امضای خدا

 

مي نشيند بر سرير عدل و داد

آخرين فرمانرواي  ابرو باد

 

پادشاه كشور آيينه ها

تك سوار قصه ي آدينه ها

 

امپراتور زمين و آسمان

حُكمران سرزمين بي دلان

 

پهلوان نامي افسانه ها

تحت امرش لشگر پروانه ها

 

لشگري دارد بزرگ و بي بديل

افسرانش نوح و موسي و خليل

 

عرشيان و قدسيان فرمانبرش

مردمان مهربان كشورش

 

ساحران مصر مبهوت اند و مات

از نگاه نافذ و افسونگرش

 

ساقيان و مي فروشان جملگي

مست لايعقل شدند از ساغرش

 

عالمان حوزه هاي علم عشق

درس ها آموختند از محضرش

 

نام هاي شاعران شيعه را

ثبت كرده ابتداي دفترش

 

خيمه اي سبز و محقر قصر او

پايتختش شهر سبز آرزو

 

خادمان بارگاهش اولياء

كاتبان نامه هايش اوصياء

 

يوسف مصري سفير دولتش

پير كنعان هم وزير دولتش

 

در حريمش قدسيان هو مي كشند

فطرس و جبريل جارو مي كشند

 

خيمه اش دارالشفاي خاكيان

قبله گاه اصلي افلاكيان

 

عطرسيب و ياس دارد خيمه اش

گرمي و احساس دارد خيمه اش

 

بیرق عباس پيش تخت او

تكيه گاه لحظه هاي سخت او

 

چادري خاكي درون گنجه اش

گوشواري سرخ بين پنجه اش

 

نيمه شبها عقده ها وا مي كند

مخفيانه گنجه را وا مي كند

 

بوسه باران مي شود با شوروشين

گوهر انگشتر جدش حسين

 

وحید قاسمی

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس