مناجات
مخلوق خدا قیمت اگر میگیرد
از آه شب و اشک سحر میگیرد
در آتش عشق، ما گلستان دیدیم
از بین شرر خدا شجر میگیرد
در مسلک ما سوختگان هجران
پروانه چو سوخت تازه پر میگیرد
شیرینى عشق آن چنان است که نخل
از میثم تمار اثر می گیرد
در وقت شهادت بغلش میگیرند
آنکه غم یار را به بر میگیرد
بر سر نگذاشت هر کسى تربت دوست
فردا که شود، خاک به سر میگیرد
در اصل به معشوق خیانت کرده
دستى که ز دست غیر زر میگیرد
مرغ ملکوت خاکدان شانش نیست
از خاک فقط زاد سفر میگیرد
دنیا بخدا مزرعه آخرت است
زین مزرعه هر کسى ثمر میگیرد
گر سختى آخرت به باور برسد
دنیاطلبى را ز بشر میگیرد
آن آخرتى که آنچنان ملتهب است -
- فرزند تقاص از پدر میگیرد
روزى که به فاطمه همه محتاجند
- حتما همه را مد نظر میگیرد -
همسایه من ! حال مرا نیز بپرس
همسایه ز همسایه خبر میگیرد
ما زنده از آنیم که فرزند خلیل
میاید و بر دست تبر میگیرد
میاید و انتقام مظلومان را
با سیصد و سیزده نفر میگیرد
…