• فهرست مطالب 
  • تماس  

نرگس غریبی

07 مرداد 1395 توسط آشنا

یوسف گم گشته کنعانی بدنبال تو نیست
ملک لا یفنی ، سلیمانی بدنبال تو نیست

ای عبور جمعه های سرد ، اما پرفروغ
ای سفیر غم ، خیابانی بدنبال تو نیست

کوچ کن ، بارانترین بارانی این جمعه ها
رحمت بی حد ، بیابانی بدنبال تو نیست

ساکن غوغای نمرودی و فریادت خداست
بت شکن اینجا،گلستانی بدنبال تو نیست

ای غروب خسته و دلگیر ، بارانی شدی
چشمه ی عطشان که بارانی بدنبال تو نیست

گرچه نان سفره هامان از کرامات تو است
نیستی و چشم گریانی بدنبال تو نیست

شهر ما شهر زلیخاهای چاقو خورده است
یوسف گم گشته ، حیرانی بدنبال تو نیست

سوره ی دردی و بارانت به ما باریده است
زمزم جاری ، که عطشانی بدنبال تو نیست

منتظر هستی و درد انتظارت تازه نیست
سینه چاکی و گریبانی بدنبال تو نیست

حسرت از نیزار میریزد به کنعانی که سوخت
همچنان در شهر ، نالانی بدنبال تو نیست

هیچ چشمی از فراغت زار و نابینا نشد
دست یعقوبی و دامانی بدنبال تو نیست

ملک تو ویرانه ی دستان عاشق پیشه است
باغ پر باری که سامانی بدنبال تو نیست

جمعه های سال من ، یک فصل کم دارد ولی
سال پاییزم ، بهارانی بدنبال تو نیست

غم گساری و غمت را ، غم گساری نیست آه
شمع امیدی و جانانی بدنبال تو نیست

گریه ات باران رحمت بر زمین خسته است
زخم بارانی که طوفانی بدنبال تو نیست

کاش یوسف میشدی،هجران به پایان میرسید
آیه ی  دردی که پایانی بدنبال تو نیست

با غریبی خو کن آقای غریب جمعه ها
یوسف گم گشته کنعانی بدنبال تو نیست

 

دیر کردی،شهر ما آواره از این بی کسیست
گریه کمتر کن که اینجا هیچکس یعقوب نیست

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس