• فهرست مطالب 
  • تماس  

همسر شهید محسن خزایی

25 آبان 1395 توسط آشنا

همسر شهید محسن خزایی گفت: شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه می‌گفت برایم دعا کنید شهید شوم.

 

همسر شهید محسن خزایی گفت: شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه می‌گفت برایم دعا کنید شهید شوم.

مریم رخشانی امشب با بیان اینکه شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه می‌گفتند برایم دعا کنید شهید شوم، اظهار داشت: شهادت افتخار است و چه افتخاری بالاتر از اینکه همسرم فدای حضرت زینب (س) شده است.

 

 

وی با بیان اینکه همسرم مداح و ذاکر اهل بیت(ع) بود، اضافه کرد: شهید خزایی دو پسر و یک دختر 3 ساله دارند.

محسن خزایی 15 آذر سال 51 در خانواده‎ای مذهبی که ذاکر اهل بیت بودند به دنیا آمد.

او در سال 74 به عنوان متصدی صدا فعالیت خود را در صداو سیما آغاز کرد و سال 80 تا 82 فرمانده پایگاه بسیج شهید برخوردار بود و بخاطر شور و نشاط خاصی که در برنامه‌های جوان ایجاد می‌کرد و با جوانان ارتباط زیادی داشت که در سال 83 مدیر باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان شد.

اوج کارش زمانی بود که جریان تکفیری گروهک جندالشیطان در جنوب شرق فعال شده بود. او یکبار از کمین گروهک تکفیری در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت؛ شهید محسن خزایی پس از موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان در سال 87 به عنوان مدیر خبر گیلان معرفی شد و پس از فعالیت‌های تخصصی و حرفه‌ای خبر عشق دفاع از حرم او را به سوریه کشاند.

او در سوریه بعد از هر گزارش خبری خود در بین رزمندگان مقاومت مداحی می‌کرد.

وی دارای سه فرزند یعنی دو پسر و یک دختر است.

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس