پارادوکس های شیرین مادری
پارادوکسهای شیرین مادری
سنگینی پلکهایم، تمنای خواب دارند،
اما صدای کودکانم، تمنای بیداری.
قهر ماهیچههای پاهایم خبر از مهمانی ناخوانده میدهد،
پاتوژنهایی که گویی دوباره دلتنگ ما شدهاند.
مادری، دشوارترین کار دنیاست،
و در همان حال، آسانترین.
زیباترین پارادوکس زندگی همین است:
سختیهایش را همه میدانند؛
بیخوابیهای بیپایان، بیماریهای ناگهانی،
غصههایی که بیوقفه بر دل مینشینند.
اما آسانیهایش، شیرینترین تجربهی جهاناند؛
بوییدن کودک، بوسیدنش،
در آغوش کشیدنش، بازی کردن با او،
شیرینی زبانش، و دوست داشتنش…
همه را با هم دوست دارم.
سختیِ بزرگتر، در تعارض نقشها و مسئولیتهاست؛
افکار و خیال من، مدام بر مدار تربیت میچرخند.
وقتی به بیرون خانه مینگرم،
جامعه را بسیار متفاوتتر از دوران کودکی خود میبینم.
نسلهای امروز در دنیایی سختتر از دیروز نفس میکشند؛
دنیایی پر از صداهای بلند اما بیمعنا،
پر از تصویرهای رنگین اما بیریشه.
و من، در میان این هیاهو،
با دستانی کوچک اما پر از عشق،
میکوشم کودکانم را به سمت نوری راهنمایی کنم
که روزگاری در کودکیام دیده بودم.
مادری، هنر ایستادن میان دو جهان است:
جهانِ درون خانه، پر از بوسه و بازی،
و جهانِ بیرون، پر از پرسش و تردید.
شاید همین تعارض، زیباترین حقیقت زندگی باشد؛
که در سختیها، آسانیها را بیشتر میچشیم،
و در آسانیها، سختیها را بهتر میفهمیم.
و شاید راز مادری همین باشد:
که در هر زمانه، با هر سختی و هر هیاهو،
باز هم بوییدن و بوسیدن کودک،
تمام جهان را آسان میکند.
مادری، نه فقط پرورش تن،
که پرورش روح در میان طوفانهاست.
و من، هرچند گاه خسته و نگران،
به امید فردایی روشن،
دستهای کوچکشان را میگیرم
و به سوی نوری میبرم
که هیچ زمانهای توان خاموش کردنش را ندارد.
زهرا مرادقلی
#به_قلم_خودم
#مادرانه
