سفر کردی غروبی از کنارم
تو را ای کاش میشد ، باز دارم
تو میگفتی که میآیی دوباره
از آن روز دائما چشم انتظارم
اگر چه عاشق برفم بهار هم خوبست
بدان به خاطر تو انتظار هم خوبست
دلم به خلوت تابوت رفت دلِ تنگم
ولی برای دل من مزار هم خوبست
.
.
.
بدترین قسمت زندگی انتظار کشیدن است
و بهترین قسمت زندگی داشتن کسی است که ارزش انتظار کشیدن را داشته باشد
.
.
.
.
من نمی دانستم ، که سر انجام چه آید به سرم ؟
تو مرا خوب نگر ، شاید اینبار ببینی که تو را منتظرم !
.
.
.
.
انتظارت چه زیباست وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادم
و تو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می آیی
.
.
.
سوز دلم نشنیدی و از بام قلبم پر زدی
رفتی تو از کوی من و بر قلب من خنجر زدی
من ماندم و یک کوله بار از خاطره در خاطرم
چشم انتظار بر درگهم شاید که روزی در زنی
.
.
.
مبادا نامی از عشق بر کوچه پس کوچه های قلبت بنویسی !!!
به جرم دوست داشتن محکوم به انتظار میشوی !
.
.
.
تمام روز و شب با بیقراری
به شوق روی تو بیدار هستم
اگرچه بی غرورم زنده اما
به شوق لحظۀ دیدار هستم
.
.
.
چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست
.
.
.
هجوم خواب ها پلک مرا از پا نمی انداخت
چه شب هایی طلوعت را به جانم منتظر بودم
.
.
.
به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم
منتظر باید بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند !
.
.
.
سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل می گیرد
و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد
.
.
.
امشب دلم از آمدنت سرشار است
فانوس به دست کوچه دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد ، آن یکی بیدار است
.
.
.
تا کی در انتظار میگذاری به زاریم ؟
بازآی بعد از اینهمه چشم انتظاریم
.
.
.
ای انتظار پس کی به پایان میرسی ؟
و چون به پایان رسی بی تو چگونه توانم زیست ؟
.
.
.
دلتنگ مباش ، من قلبم را سایه بان دلت کردم و چشمانم را در انتظار دیدنت
.
.
.
انتظار مثل دریا می مونه هر چقدر جلوتر میری عمیقتر میشه
ای منی ای سرزمین اهل دل
ای زاشك زائرت دریا خجل
ای منی ای كعبه عشق و وفا
ای منی ای مكتب صدق و صفا
ای منی ای مركز وصل اله
ای به خیل عاشقان میعادگاه
ای منی ای وادی افروخته
ای زآه خسته دل ها سوخته
ای منی ای آفتاب نور عشق
ای منی ای گام گامت طور عشق
ای منی ای محفل قرب خدا
ای زمن كرده منیت را جدا
ساكنانت ساكن قرب خدا
عاشقانت عاشق روی حقند
در كجای دامنت ای خاك پاك
مصطفی صورت نهاده روی خاك
می رسد بر گوش ،از این سرزمین
بانك لبیك امیرالمؤمنین
خاك اه دل ، تو صحرا بوده ای
شاهد العفو زهرا بوده ای
در كدامین خیمه ، ای صحرای راز
با خدا كرده حسین راز و نیاز؟
ای كشیده در تو با امر جلیل
كارد بر حلق پسر دست خلیل
دامن خشكت به از باغ گلیست
خرم از اشك حسین ابن علیست
در كجای دامنت از هر دو عین
بوده جاری در دعا اشك حسین؟
كعبه جان قبله دل ها كجاست
خیمه گاه یوسف زهرا كجاست
خاك تو باعطر جان آمیخته
بس كه در آن اشك زهرا ریخته
دوست دارم رو در آن صحرا كنم
جستجوی یوسف زهرا كنم
یاد رویش رو به مسلخ آورم
تا چو قربانی جدا گردد سرم
او نهد پا بر سر بریده ام
بر تن در خاك و خون غلطیده ام
اوست صحرای بلا قربانگهش
بلكه هفتاد و دو قربان همرهش
او به جای موی سر ، سر می دهد
قاسم و عباس و اكبر می دهد
حج او داغ جوانان دیدن است
دور نعش اكبرش گردیدن است
مسلخ او خاك گرم كربلاست
موقف او زیر سم اسب هاست
سعی حج او صفا لا خنجر است
مروه اش قبر علی اصغر است
كعبه اش خون ، زمزمش اشك شب است
در قفایش ناله های زینب است
او رود حجی كه قربانش كنند
دریم خون سنگ بارانش كنند
سجده اش از صدر زین افتادن است
بوسه از حنجر به خنجر دادن است
تا كند در موج خون با حق صفا
سردهد بر دوست اما از قفا
صفحات: 1· 2
ای امیر عرفه، دست من و دامانتان جان
به قربان تو و گردش آن چشمانتان
ای امیر عرفه، حال مناجات بده
بر گدای حرمت وقت ملاقات بده
ای امیر عرفه، دیده ی پرآب بده
دل بی تاب مرا با نگهت تاب بده
ای امیر عرفه، بر سر راهت گردم
گر بیایی به خدا دور سرت می گردم
ای امیر عرفه، تنگ غروب است، بیا
سر زدن بر فقرا سرزده خوب است، بیا
ای امیر عرفه، حامی زهرا، برگرد
جان زهرا دگر از خیمه صحرا برگرد
ای امیر عرفه، بر رخ من خنده بزن
جان زینب بده روز عرفه پاسخ من
ای امیر عرفه، روح مناجات تویی
مشعر و سعی و صفا، مروه و میاقات تویی
ای امیر عرفه، ناز مکن چهره نمااز پس پنجره در باز مکن چهره نما
«ای امیر عرفه» ذکر مدام است، بیا
کار این عاشق دلخسته تمام است، بیا
ای امیر عرفه، دیدن رویت عشق است
مردن امشب به خدا بر سر کویت عشق است
ای امیر عرفه، فیض دمت را قربان
دل دریایی لبریز غمت را قربان
ای امیر عرفه، در عرفاتی امروز؟
یا لب علقمه ی شاه فراتی امروز؟!
ای امیر عرفه، هیئت ما نیز بیا
روضه ی تشنه کنار لب دریاست، بیا
ای امیر عرفه، جان گل یاس بیا
قدمی رنجه نما، روضه ی عباس بیا
ای امیر عرفه، شرح بده خود بر من
سر عباس کجا، ضرب عمود آهن
شهید زهرا صفائی فرهانی
عکس پرسنلی زهرا صفائی فرهانی
نام پدر: محمد باقر
تاریخ تولد: ١٣٣٨/٠٣/٠١
محل تولد: شازند
نام عملیات: بمباران
تاریخ شهادت: ١٣٦٦/١٢/٢٠
محل دفن: نا مشخص
محل شهادت: نا مشخص
اقشار: زنان ، آموزش و پرورش
زندگی نامه وصیت نامه
- عنوان خاطره:
هنگامي که چشم هاي خسته ام به يک نقطه خيره مانده بود و سراپايم از درماندگي توصيف اين حالت خبر مي داد به ناگاه حضور گرم و صميميش را در کنار خود احساس کردم. خدايا من او را نديده ام اما او آشناي ديرين من است او آمد و مرا با خود سواربر اسب خاطرات به زمان گذشته برد. با ترنّم دلنواز باريکه ي آبي چشم هايم را گشودم. با نگاهي به اطراف خود را در کوچه اي قديمي با خانه هايي از خشت و گل يافتم. در حياط نيمه بازي توجهم را جلب کرد. داخل شدم. نگاهي به دور و بر حياط انداختم. در و ديوار خانه هم مهرباني و عطوفت صاحبخانه را فرياد مي کرد. اين همان خانه اي است که خانم زهرا صفايي فراهاني در آن به دنيا آمده بود. در سال1338 در شهرستان اراک همزمان با پخش صداي روحنواز اذان صبح در خانه محمدباقر صفايي نوزاد دختري به دنيا آمد. آن روز، روز عيد قربان بود و پدر خانواده هم براي زيارت و پابوسي امام رضا(عليه السلام) به مشهد رفته بود. شادي روز عيد با تولد اين نوزاد دو چندان شد و به ميمنت ورودش گوسفندي را قرباني کردند و وليمه دادند.
نوزاد را در قنداق سفيدي پيچيده بودند. زهرا کوچولو همانند حاجيان، مُحرم شده بود و حاجيه زهرا شد. او فرزند پنجم خانواده بود و علاقه عجيبي به پدر داشت. از ميان بچه ها زهرا از همه زيباتر، مهربانتر و زرنگتر بود. ظرافت و هوش و ذکاوت که از ويژگي هاي انسان هاي بزرگ انديش وشاخص است در او جمع شده بود. زهرا دوره ابتدايي را در دبستان سحاب اراک درس خواند. دوره ي راهنمايي را نيز در مدرسه راهنماي ماندانا گذراند. در کنار تحصيل همزمان به ورزش مي پرداخت و کوهنورد خوبي بود. خطاطي و گلسازي هم مي کرد. او در مدرسه يک دانش آموز پر جنب و جوش و با طراوت و منضبط بود و بالطبع نمره انضباطش هم نمي توانست کمتر از بيست باشد. زري يا همان زهرا سپس در دبيرستان ايراندخت ادامه تحصيل داد و در اين مدت به خواهر کوچکترش نيز درس مي داد. اهل تحقيق بود و براي پيدا کردن پاسخ سؤالات بي شمار بي جوابش بسيار مطالعه مي کرد. آزادي خواه و دورانديش و متين بود و با گام هاي مطمئن حرکت مي کرد. دانشسراي مقدماتي دختران در سال1357 پذيراي زهرا بود تا رشته ي علوم اجتماعي و اقتصاد را در آنجا سپري نمايد. زهرا علاوه بر اينکه کوهنورد خوبي بود طبع شعر خوبي هم داشت. اغلب، عواطف و احساسات لطيف خود را در قالب شعر بيان مي کرد. هر جا جمله اي پرمحتوي و شعر داراي پيامي را مي ديد آن را در دفترچه خاطراتش يادداشت مي کرد و در خلوت زيباي خود زمزمه مي نمود. شايد خودش را در لابه لاي همان سخنان و افکار زنده و زندگي ساز جستجو مي کرد. کتاب توضيح المسائلي که زري به پدر هديه داده جايگاه ويژه اي در ميان انبوه کتاب هاي قديمي پدر دارد چرا که داخل جلد اين کتاب مزين شده به اشعار منتخبي است که به خط خواناي زهرا نوشته شده و يادآور مبدأ و معاد انسان است:
اين جسم من از خاک است، هم خاک شود روزي وين اسم من از دنيا، هم پاک شود روزي
هر کس که مــــرا داند، يا خـــــط مرا خـــــــواند شــــايد که کند يادم، غمناک شود روزي
گم شده ي زهرا در آموزش و پرورش پيدا شد و آرزوي ديرينه اش تحقق يافت. در سال1357 رسماً آموزش و پرورشي شد و او که بهترين دوران عمرش را صرف فراگيري علم کرده بود اکنون آماده مي شد تا همه دانسته هايش را در اختيار دانش آموزان تشنه ي دانستن قرار دهد.
دور جديدي از زندگي خود را آغاز کرده بود و لذت وافري مي برد. او با آن احساسات ظريف و قلب رئوف همانند يک مادر که به فرزندانش توجه دارد به دانش آموزانش رسيدگي مي کرد به مسائل روحي و رواني و تحصيلي آن هاتوجه داشت و معمولاً در نقش يک مشاور دلسوز ظاهر مي شد در آلبومش عکس هاي فراواني با شاگردانش دارد که نشان دهنده رابطه تنگاتنگ عاطفي او با دانش آموزان است. به قول سهراب نقاب و صورتک نداشت. هر دانش آموز به حسب موقعيت و شرايط خود برداشت خاصي از او داشت.
يکي او را مادري مهربان مي ديد. ديگري او را يک معلم قاطع و دلسوز تلقي مي کرد و بيشترشان او را يک دوست دانا مي ديدند. از اين روست که بعد از سال ها از خاطراتش مي گويند. در هر مدرسه و روستايي که مي رفت يادگاري از خود بجا مي گذاشت. زماني که در امامزاده دهچال معلم بود حقوقش را صرف نيازمندان دهچال مي کرد. دارو و لباس برايشان مي خريد.اوحتي چادر سرش را به يکي از زنان روستايي بخشيده بود. عمو علي نوده اي هم زهرا صفايي فراهاني را خوب به ياد دارد. چرا که خانم معلم روستا تمام وسايل زندگيش را به او داده بود. نوعروس روستاي مست عليا هم بي نصيب نماند. چرا که زهرا نتوانسته بود اتاق خشک و خالي او را تاب بياورد، فرشي به عنوان کادوي عروسي برايش تهيه کرده بود. در سال1362 برگ ديگري از کتاب زندگي زهرا ورق خورد. او که خواستگاران فراواني داشت بالاخره به يکي ازخواستگاران که از همکاران فرهنگي و ورزشکار بود، جواب مثبت داد. مهريه اش يک جلد کلام الله مجيد و مبلغ اندکي وجه نقد بود. آنها در شهريور ماه سال1362 با کمترين هزينه مراسم عروسي خود را با رفتن به شاه چراغ برگزار کردند. بعد از ازدواج نيز زهرا که عاشق معلمي بود به شغل خود ادامه داد و به دبستاني در روستاي قلعه آقا حميد شازند منتقل شد. در اينجا نيز او همچنان به کارهاي خيرخواهانه اش ادامه مي داد. بخشي از حقوقش کادوي روستاييان مي شد. در مسايل مختلف زندگي مشاور خوبي براي زنان روستا بود او حتي در پيوند دختران و پسران جواني که هم کفو و هم تراز بودند تلاش مي کرد. در کنار انجام اين فرايض، بي علاقه به دنيا هم نبود و علي رغم دردهاي فراوانش هرگز اظهار خستگي و درماندگي و بيزاري از دنيا نمي کرد.
بنا به معمول هر ماهه که براي ديدار خانواده و بستگانش به اراک مي رفت. روز 20اسفند سال1366 زري لباس پوشيده و آماده مي شد تا به اراک برود. اوج بمباران هوايي شهرهاي ايران بود؛ شهر کوچک شازند هم از بمباران هوايي عراقي ها مصون نماند ساختمان تدارکات سپاه پاسداران و خانه هاي اطراف آن مورد حمله ي هواپيماهاي عراقي قرار گرفت. همزمان با صداي روحبخش اذان، صداي مهيب انفجارهاي متعدد به گوشش رسيد و فرصتي براي او باقي نمانده و موج انفجار راکت او را از حرکت بازداشت. تيغه ي تيز شيشه نيز حنجره اش را پاره کرد و صداي آرامبخش او براي هميشه در گلو خاموش ماند. همان حلقومي که يک حنجره فرياد با خود داشت و صد سينه سخن. خبر شهادتش را به مادر ندادند. گفته بودند او زخمي شده است. برادرش تمام بيمارستان ها را براي يافتن زهرا جستجو کرد اما او را نيافت. بهر حال زهرا رفته و دختر 2ساله اش را تنها و چشم براه گذاشته بود جسم بي جان زهرا به اراک انتقال داده شد. تا زينت بخش خاک اراک باشد و در کنار شهدا دفن گردد. به اين ترتيب بيست و هفتمين برگ زندگاني زهرا ورق خورد و کتاب زندگي پربرکتش براي هميشه بسته شد و دوستدارانش را عزادار رفتن خود کرد همانهايي که هم اکنون مي گويند اگر زري بود زندگي ما از هر نظر بهتر از اين بود که هست.
پاورچين پاورچين از درب حياط بيرون آمدم اما دستم براي بستن در ياريم نکرد و همچنان نيمه باز ماند.
منبع : پله های آسمانی
عنوان خاطره:
شهیده در بمباران شهر شازند به شهادت رسیدند
ایشان معلم بودند در شهر استانه و مشغول تدریس بودند
روبروی منزل ایشان کارخانه قند شازند بود در روز 26 اسفند زمانیکه نیروهای بعثی کارخانه قند را بمباران کردند ایشان بوسیله ترکش خمپاره به شهادت رسیدند
زمانیکه ازدواج کردند ایشان به شازند انتقال یافتند
شبی به خواب مادرش امد ایشان بسیار گریه می کردند و شهید در اب بودند و لبانش کبود بود که هرچه سعی به خارج نمودن ایشان کردند موفق نشدند.
..
▪ تاریخ تولد :۱۳۳۰
▪ نام پدر :محمدرضا
▪ تاریخ شهادت : ۲۵/۲/۱۳۶۱
▪ محل تولد :سمنان /دامغان /حیدرآباد
▪ طول مدت حیات :۳۱
▪ محل شهادت :تهران
زهرا در سال ۱۳۳۰ در روستای حیدرآباد دامغان متولد شد. کودکی را در روستای زادگاهش سپری کرد و در نزد خانواده با فرامین دین اسلام آشنا شد.
سالها گذشت و زهرا در سن ۲۰ سالگی سنت نبی اکرم (ص) را ارج نهاد. و با مردی پارسا ازدواج کرد ظلم و جور رژیم پهلوی باعث شد او نیز همراه خیل کثیر تظاهرکنندگان به خیابانها رفته و فریاد مرگ بر شاه سر دهد. سرانجام این بانوی شجاع در سن ۳۱ سالگی در تاریخ ۲۵/۲/۱۳۶۱ زمانیکه منافقین حجهالاسلام حسینی و کافی ائمه جماعت خیابان آذربایجان تهران را ترور نمودند اعتراض کرد و فریاد زینبگونهاش با رگبار منافقین خاموش شد.
منبع:کتاب آئینه و شقایق جلد ۱ صفحه ۱۵۵
منبع : پایگاه اطلاع رسانی صبح
..
روزی مردی خواب عجیبی دید
او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.
هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت.
باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید : شماها چکار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است.
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدایا شکر
..
گروه فرهنگی مشرق - در خصوص ذبیح بودن اسماعیل یا اسحاق در میان مسلمانان و یهودیان اختلاف نظر وجود دارد. و باید گفت که ریشۀ عداوت یهود با مسلمانان به همین مسئله برمیگردد. و همچنین ریشۀ دو عقوبت مهمی که خداوند به یهود رساند (اسارت بابلی در سال 586 قبل از میلاد و پراکندگی آنها در سال 70 میلادی) به تحریف همین حقیقت بازگشت دارد. زیرا علمای یهود یا تغییر نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق میخواستند که برکت پیامبر خاتم را به قوم خود مخصوص کنند.
در این مقال مسئلۀ ذبیح بودن اسماعیل را با نگاهی به تورات کنونی یهود مرور خواهیم کرد و ادلۀ خود برای جعل تورات کنونی در این خصوص را به اختصار خواهیم گفت.
پیامبر آخرین، از نسل ابراهیم(ع) است
در تورات کنونی، خداوند در سه نوبت به حضرت ابراهیم(ع) وعده داده است که «از ذرّیت تو، جمیع امتهای زمین بركت خواهند یافت، زیرا كه قول مرا شنیدی« یا «از تو جمیع قبایل جهان بركت خواهند یافت« (سفر پیدایش 12/ 3 ـ 13/ 16 ـ 22/ 18). این کلام نقلشده از خداوند، به این معنا است که موعود امم یعنی پیامبر خاتم از حضرت ابراهیم(ع) پدید خواهد آمد.
حضرت ابراهیم(ع) و همسرش ساره به دلیل بتشکنی ابراهیم(ع) دیگر نمیتوانستند در بین النهرین بمانند. لذا به هدایت خداوند به زمین مبارکی کوچ کردند که بعدها به «فلسطین» مشهور شد (انبیاء/ 71). مدتی بعد ابراهیم(ع) پی برد که همسرش سارا نازاد است (تورات: پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و لذا ایشان تا حدود نیم قرن فرزندی نیافتند. سپس حضرت ابراهیم(ع) به فرمان خداوند حکیم، با هاجر که کنیز ساره بود ازدواج کرد و اسماعیل(ع) به دنیا آمد.
به فرمان خداوند، مدتی بعد حضرت ابراهیم(ع) مأمور گشت تا هاجر و کودکش را در حجاز بگذارد و خودش به فلسطین بازگردد. آن حضرت نیز چنین کرد و در تورات فعلي در سفر پیدایش 17/ 18، دعاي ابراهيم(ع) خصوصاً براي فرزندش مذكور است كه از خداوند ميخواهد تا اسماعیل را زنده نگه دارد.1 در تورات كنوني ماجراي هاجر و تشنگي اسماعيل با كمي تفاوت با روایات اسلامی در باب 21 از سفر پیدایش مذكور است.
چرا خداوند به ذبح اسماعیل(ع) فرمان داد؟
ابراهيم(ع) به سبب علاقهاش به اسماعیل، برای دیدار او و هاجر مکرراً به بیابان حجاز می¬رفت، و از اينجا بود كه خداوند به او دستور داد که فرزندش را ذبح کند تا از این محبت که باعث اين مشقّات وي شده، به اين سبب نزدیک است که او به خدا مشرك گردد، پاك شود. ابراهیم(ع) پدر توحید است و علاقهاش به اسماعیل(ع) واضحاً بدان سبب بود که او پدر نبی خاتم است. لهذا او پسرش اسماعیل را گرامی میداشت.
و ابراهیم(ع) فرمان خداوند را اطاعت کرد ولی چاقو (به امر خدا) گلوی نازک اسماعیل(ع) را نبرید. خداوند قرباني را از ابراهيم(ع) قبول کرد و در پاداش کار بزرگش، طبق قرآن و تورات، به توسط فرشتگان مقرب خود كه چندی بعد در هيئت سه مرد به منزلش آمدند به او مژده داد که همسرش سارا اصلاح شده فرزندی خواهد آورد.2 سارا که طبق نقل تورات در آن وقت نود ساله و در جوانی نیز نازا بود، همانجا سخن فرشتگان خدا را «مضحکه» کرد و بر آن وعده خندید.3 فرشتگان او را ملامت کردند4 و لذا طبق فرمان خداوند، آن پسر «اسحاق» نام گرفت، که معادل است با «إضحاک» و «مضحکه» در زبان عربی.
مطابق تورات كنوني، اسماعيل(ع) در 86 سالگیِ ابراهیم(ع) تولد شد و اسحاق(ع) در سن صد سالگی او به دنیا آمد. در قرآن مذکور است كه آن فرشتگان بشارت تولد یعقوب(ع) فرزند اسحاق(ع) را نیز به ابراهیم(ع) داده بودند. یعنی او آنقدر عمر خواهد کرد تا نوة خود را نیز ببیند.
ارج و قرب ابراهیم(ع) برای چیست؟
سفر پیدایشِ تورات کنونی، در این خصوص که چرا ابراهیم(ع) در نزد خداوند ارج و قرب دارد و چرا زمین فلسطین به او داده شده سخنی نمیگوید. اما در سفر پنجم تورات از حضرت موسی(ع) در وقتی که قومش را تحذیر میداد نقل است که فرمود: در دل خود گمان مبرید که خداوند به سبب عدالت و نیکویی تو این زمین (فلسطین) را به شما بخشیده است بلکه این امر به دلیل نیکویی پدران تو یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) بوده است (سفر تثنیه 9/ 4 تا 6 ـ 10/ 15).
در تورات مکرراً مذکور است که خداوند تا هزار پشت بر مؤمنان رحمت میفرستد و از کافران و گناهکاران تا پشت چهارم عقوبت میکشد.5 این مطالب جملگی صحیح است چنانکه فرمودهاند که رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد. به همین سبب بود که بنیاسرائیل پس از تبعید به مصر در زمان حضرت یوسف(ع)، بعد از چهار نسل به لطف خداوند و راهنمایی حضرت موسی(ع) به فلسطین بازگشتند تا آن رحمتی را که خداوند به نسل حضرت ابراهیم(ع) مخصوص کرده به ایشان نیز برساند. لهذا بنیاسرائیل طفیل وجود حضرت ابراهیم هستند و حیات طیبة آنها در گرو سلوک در طریق حقّی است که ابراهیم(ع) آن را پیموده و برای پیروانش هموار کرده است. متأسفانه اکثر یهودیان در این راه سلوک نکردند و به پدرشان حضرت ابراهیم اقتدا ننمودند. لهذا به حکم خداوند گرفتار عقوبتهای متعدد شدند و زمین فلسطین نهایتاً در سال 70 میلادی از ایشان گرفته شد.
اینک از یهودیان و محققان تورات میپرسیم که ارج و قرب حضرت ابراهیم(ع) در نزد خداوند به چه علت بوده است و چرا این مسئله در تورات کنونی مذکور نیست؟ اینکه در تورات خداوند به حضرت ابراهیم فرموده است: «من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو» (پیدایش 15/ 1) این «اجر عظیم» خداوند چه بوده و به چه جهت به ابراهیم داده شده است؟
پاسخی که نگارنده یافته این است که پاداش و اجر عظیم حضرت ابراهیم(ع) آن است که خداوند موعود جهان را از نسل او خواهد فرستاد. این پاداش در ازای بتشکنی ابراهیم(ع) به او عطا شده است. در تورات کنونی بت¬شکنی آن حضرت و جدلهاي او با نمرود و قصد آن ملعون برای سوزانیدن ابراهیم(ع) مغفول است. لکن یکی از محاجّههای آن حضرت با نمرود در خصوص نفی پرستش غیرخدا، در تلمود ایشان مذکور است.6 این مسئله، نشان میدهد که علما و کاتبان ایشان، گرچه بتشکنی حضرت ابراهیم(ع) را از تورات حذف کرده اند اما نمیتوانستهاند این حقیقت را بالکل دور انداخته و فراموش کنند و لذا آن را در تلمود آوردهاند. بنابراین اقوال قرآن مجید در اين خصوص صادق آمده و بايست قدر دانسته شود.
وفق قرآن و تورات، خداوند ابراهيم(ع) را بعد از نبوت و آزمونهاي بسيار به دوستي خود برگزيد و او به مقام «خليلالله» بار يافت.7 در قرآن علاوه بر اينها مذكور است كه خداوند وي را «امام» تمام مردم جهان (بقره / 124) و اسوة حسنة ايشان (ممتحنه / 4) قرار داده، و حضرت حق بدين وسیله ابراهیم(ع) را در جهان شهرت بخشيد.
اهمیت ذبیح در چیست؟
اسلام و یهودیت در اين قول متفقند که آن پیامبر خاتم، که روح شريفش اولين مخلوق خداوند است و بزرگترین نبی خدا در زمين، رسالتش جهاني است و دين مباركش تا قيامت باقي، در واقع مقرر گشته تا از نسل حضرت ابراهیم(ع) و پسر ذبیح او به اين جهان بيايد. اما اختلاف نظر اين دو دين در این مسئله است كه آيا آن ذبیح اسماعیل بوده است یا اسحاق؟
اگر قول يهوديان و تورات امروزي را بپذيريم یعنی ذبيح «اسحاق» است و آن نبي خاتم بايد كه از نسل پسر او يعقوب باشد، و از ميان قوم بنياسرائيل به این جهان بیاید. البته حضرت اسحاق پسر ديگري به نام «عيصو» داشت كه از نسل وي قوم اَدوم پديد آمدند، اما اين قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند.8 يهوديان معتقدند كه آن نبي موعود، كه آنها او را ماشيح Messiah)) مينامند، هنوز زاده نشده است و آنها منتظر ظهور وي هستند. در ميان اسباط دوازدهگانة يعقوب، يهودیان بیشتر از همه به نسل حضرت داوود (كه از سبط يهودا بن یعقوب بود) اميد دارند تا خداوند آن نبي را در میان اين نسل برانگيزد. چه اینکه اکنون فقط سه سبط از اسباط یهود بر روی زمین زندگی میکنند یعنی سبط لاوی، یهودا و بنیامین. نُه سبط دیگر به سان اقوام عاد، ثمود و لوط منقرض شدهاند.
اما اگر قول دين اسلام را صادق بدانيم و آن ذبيح اسماعيل باشد، آنگاه حضرت رسولالله(ص) همان پیامبری است كه تمام انبياء وعدة آمدنش دادهاند. چنانكه از خود آن حضرت نيز منقول است كه فرمود: أنَا ٱبنُ ٱبذَّبيحَيْن. از حضرت امام رضا(ع) منقول است که مراد از اين دو ذبيح، حضرات اسماعيل و عبدالله بن عبدالمطلب هستند كه هر دو در معرض ذبح بوده، به فضل خدا نجات يافتهاند.9 بنا بر اين نظر، يهوديان و مسيحيان بايست به حضرت رسولالله(ص) ايمان ميآوردند. و به تبع ميتوان گفت كه تمام ظلمها و جنگهايي كه در زمين رخ داده و ميدهد ريشه در همين عدم پذيرش دارد. به عبارت دیگر اگر یهودیان به جای دشمنی کردن با حضرت رسول اکرم(ص)، به آن حضرت ایمان میآوردند، هم خود در دنیا و آخرت رستگار میشدند و هم صلح و رحمت در جهان گسترش مییافت.
مسيحيان در اين ميانه اعتقاد دارند كه حضرت عيسي(ع) همان ماشيح موعود و آن نبي اعظم و رسول خاتم است. يهوديان نهتنها اين را نميپذيرند بلكه به گزاف، حتي نبوت حضرت عيسي(ع) را قبول ندارند و نعوذاً بالله او را يك نبي كذبه و انسان دروغگو ميشمارند. در خصوص حضرت عیسی(ع) یهودیان تفریط میکنند و مسیحیان افراط. افراط مسیحیان اولاً در این است که حضرت عیسی(ع) را پیامبر موعود و آخرین پیامبر میدانند و ثانیاً او را همان خدای خالق جهان میخوانند. بطلان ادعای دوم برای مسلمانان واضح است. لکن با مسیحیان که علی الرسم به تصلیب عیسی(ع) اعتقاد دارند میتوان اینچنین استدلال کرد که چگونه میتوان خدا را کشت و به مدت سه روز او را دفن کرد؟!
لکن ادعای ماشیح دانستن عیسی(ع) مسئلهای قابل بحث است. مثلاً مواردي در همين اناجيل كنوني وجود دارد كه به خلاف اين اعتقاد مسيحيان شهادت ميدهد. برای نمونه، حضرت عيسي(ع) مطابق انتهاي باب 22 از انجيل متي با كاهنان و كاتبان يهود محاجّه كرده است كه چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اينچنين تعليم ميدهيد كه آن نبي بايست از نسل داوود بيايد؟ آنگاه آن حضرت با استناد به عبارتی از مزامير داوود (مزمور 110/ 1) براي كاهنان يهود استدلال فرمود كه ماشيح از نسل داوود(ع) نخواهد آمد وگرنه داوود اینچنین نمیفرمود. در همانجا مؤکد است که کاهنان نتوانستند پاسخی به او بدهند. لهذا حضرت عيسي(ع) كه از نسل داوود است، به طريق اولي ماشيح نبوده و نيست. چه اينكه آن حضرت مشخصات متعدد ماشيح را که در عهد عتیق (خصوصاً در صحیفه اشعیاء) آمده، دارا نبوده است. مثلاً ماشيح يك نبيِ امّي و درس¬ناخوانده از ذرية ابراهيم(ع) و از نسل ذبيح او است، صاحب شريعت (فقه) است، حكومت تشكيل ميدهد و براي استقرار دين خدا جنگ ميكند، همسر دارد و فرزنداني كه پس از وي جانشينش ميشوند، وحی او شفاهی است (بر خلاف تورات که مکتوب نازل شده است) که در دو مکان مختلف بر او نازل میشود (مکه و مدینه)، و غيره.
ادعای یهود در ذبیح دانستن اسحاق باطل است
یهودیان مطابق باب 22 از سفر پیدایش تورات کنونی، مدعی هستند که ذبیح اسحاق است. اما این سخن موجب تناقضهای عدیدهای شده است. این خود موضوع یک مقالۀ مفصل است و ما در اینجا به اهمّ آن اشاره میکنیم.
1. در سفر پیدایش باب 22 مذکور است که خداوند به ابراهیم فرمود: «پسر یگانۀ خودت یعنی اسحاق را به کوه موریاه ببر و ذبح کن». از آنجا که تورات کنونی به ارشد بودن اسماعیل تأکید دارد پس «یگانه بودن» آن فرزند با «اسحاق» بودن او ناسازگار است. اما از آنجا که «یگانه بودن» آن فرزند دو نوبت دیگر نیز در همین باب مؤکد شده است لذا نتیجه میشود که کلمۀ «یعنی اسحاق را» توسط کاهنان افزوده گشته است.
2. با کمی تأمل دیده میشود که فصول تورات کنونی جابهجا شده است و ماجرای ذبح که قبل از تولد اسحاق بوده به بعد از تولد او منتقل شده است تا بتوانند اسحاق را ذبیح کنند. و این مسئله مشکلاتی را در تورات کنونی پدید آورده است. مثلاً اینکه کوچ کردن هاجر و اسماعیل بعد از تولد اسحاق و قبل از ذبح بوده است. در این وقت حضرت اسماعیل حداقل چهارده سال داشته است. اما در توصیفاتی که در باب 21 سفر پیدایش از تشنگی هاجر و رو به موت بودن اسماعیل آمده معلوم میشود که اسماعیل در این وقت کودکی خردسال بوده که مادرش او را به آغوش حمل میکرده است (پیدایش 21/ 16 تا 18). ترتیب فصول و وقایع باید اینچنین باشد: نازایی سارا، دعای ابراهیم، ازدواج با هاجر، تولد اسماعیل، هجرت اسماعیل و هاجر، فرمان به ذبح، بشارت به فرزندی از سارا در پاداش سربلندی ابراهیم به ذبح اسماعیل، تولد اسحاق. در تورات کنونی تولد اسحاق بلافاصله به بعد از تولد اسماعیل انتقال یافته است در حالیکه فاصلۀ آن دو واقعه چهارده سال بوده است.
3. در دین یهود، فرزند نخست و محصول نخست زمین و احشام، باید برای خداوند تخصیص یابد. لذا ذبح او به دستور خداوند امری معقول و پذیرفتنی است. و فرزند نخست ابراهیم در واقع حضرت اسماعیل بوده است و حتی تورات کنونی نیز بر این شهادت میدهد.
4. باید توجه کرد که نخستزادۀ ابراهیم کیست؟ زیرا در یهود فرزند نخست اهمیت فوق العاده دارد. تورات کنونی اذعان دارد وقتی که اسحاق به دنیا آمد اسماعیل چهارده ساله بود. لکن در کمال تعجب میبینیم که بر خلاف معمول، اصطلاح «نخستزاده» برای اسماعیل(ع) به کار نرفته است. یهودیان ممکن است استدلال کنند که هاجر زن مکروهۀ ابراهیم بود لذا پسر او نخستزاده خوانده نشده است. در جواب باید گفت که این سخن بر خلاف تورات کنونی است. زیرا در سفر تثنیه 21/ 15 تا 17 آمده است که اگر مردی دو زن محبوبه و مکروهه داشته و نخستزادۀ او از زن مکروهه به دنیا بیاید آن مرد نمیتواند حق نخستزادگی را از آن فرزند خلع کند.
5. در تورات کنونی، دو نوبت به نازایی سارا تصریح شده (پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و در موارد دیگر آمده که نازایی به امر خدا است (خروج 23/ 26 ـ تثنیه 7/ 14) و لذا سارا هم به همینطور به ابراهیم میگوید: «پس سارای به ابراهیم گفت اینک خداوند مرا از زائیدن بازداشت. پس به کنیز من درآی شاید از او بنا شوم. و ابراهیم سخن سارای را قبول نمود» (پیدایش 16/ 2). نتیجه میشود که خداوند حضرت سارا را نازا کرده است تا نخستزادۀ ابراهیم(ع) از هاجر به دنیا بیاید. بعد از سربلندی ابراهیم(ع) در ماجرای ذبح، خداوند برای پاداش ابراهیم(ع) همسرش سارا را نیز بارور کرده است.
6. خداوند به توسط سه فرشته که در هیئت سه مرد به خانۀ ابراهیم(ع) آمدند به آن حضرت بشارت داد که سارا فرزندی خواهد آورد. اما سارا باور نکرده سخن آنها را مضحکه نمود و لذا فرشتگان پسر او را «اسحاق» نام نهادند که معادل است با «اضحاک» در زبان عربی (نگا. قاموس کتاب مقدس، مدخل اسحاق و نیز در مقدمۀ کتاب). این واقعه نشان میدهد که حضرت سارا منتظر فرزند نبوده است و وعدۀ خداوند به ابراهیم که در جوانی به او داده شده بود را با تولد اسماعیل(ع) تحقق شده میدانست. اما یهودیان به گزاف مدعی هستند که اسحاق همان پسر وعده است. پولس نیز در نامههای خود اینچنین ادعا میکرده است (نگا. غلاطیان 3/ 19 ـ 4/ 28).
7. دربارۀ کوه موریاه که مکان ذبح دانسته شده اختلاف نظر بسیاری در نسخ مختلف تورات وجود دارد. به این ترتیب، یهودیان نه مکان ذبح را میدانند و نه زمان آن را و نه شخص ذبیح را میشناسند. و ما مسلمانان میدانیم که حضرت اسماعیل(ع) در دهم ماه ذیالحجه در نزدیکی کعبه قربان شد و خداوند آن عمل را از او پذیرفت و این سنت از او باقی ماند تا هر حج کنندهای برای خداوند قربانی تقدیم کند.
بیش از ده مورد دیگر نیز در تورات کنونی وجود دارد که بر ذبیح بودن اسماعیل شهادت میدهد، مواردی که تخصصیتر است و از حوصلۀ این مقال خارج. همچنین در تلمود دیده میشود که علمای یهود ظهور آخرین پیامبر را در قرن پنجم یا ششم میلادی پیشگویی کردهاند (نگا. گنجینهای از تلمود، باب 12)، که واضحاً نشان میدهد که آن پیامبر موعود حضرت رسول الله(ص) است و لهذا ذبیح حضرت اسماعیل(ع) بوده است.
ذبیح بودن اسماعیل(ع) در انجیل برنابا
در انجیل برنابا که انجیل تحریف نشدۀ حضرت عیسی(ع) است در خصوص ذبیح بودن اسماعیل اینچنین آمده است:
فصل چهل و چهارم (1) آن وقت شاگردان گفتند: «ای معلم! در کتاب موسی چنین نوشته شده که عهد با اسحاق بسته شده است.» (۲) یسوع آهی کشیده، جواب داد: «آنچه نوشته شده همین است. (۳) ولیکن نه موسی نوشته و نه یوشع، (۴) بلکه احبار ما نوشتهاند، آنان که نمیترسند از خدای. (۵) حق میگویم به شما، به درستی که هر گاه به کار برید نظر را در سخن فرشته جبرئیل خواهید دانست خباثت کاتبان و فقهای ما را. (۶) زیرا فرشته گفت: “ای ابراهیم! زود است که همۀ جهان بدانند که خدای دوست میدارد تو را. (۷) ولیکن چگونه جهان بداند محبّت تو را به خدای؟ (۸) به راستی واجب است بر تو اینکه بکنی چیزی از برای محبّت خدای.” (۹) ابراهیم پاسخ داد: “همانا اینکه بندۀ خدای آماده است تا بکند هر آنچه را خدای میخواهد.” (۱۰) پس خدای با ابراهیم به سخن درآمده فرمود: “بگیر اولزادۀ خود را و بر کوه برشو تا پیش کنی او را به قربانی.” (۱۱) پس چگونه اسحاق اولزاده میشود؟ و حال آنکه چون او زاده شد، اسماعیل هفت ساله بود؟» (۱۲) پس آن وقت شاگردان گفتند: «به درستی که خدعۀ فقها هرآینه آشکار است. (۱۳) از این رو بگو به ما حق را. زیرا میدانیم که تو فرستاده شده از سوی خدایی.» (۱۴) پس یسوع آن وقت فرمود: «حق میگویم به شما، به درستی که شیطان طلب میکند همیشه باطل نمودن شریعت خدای را. (۱۵) پس از این جهت به تحقیق امروز ناپاک نمودند او و پیروان او و ریاکاران و بدکاران هر چیزی را. (۱۶) پیشینیان به تعلیم دروغ و پسینیان به زندگانی بیباک. (۱۷) حتی اینکه تقریباً نزدیک است که حق یافت نشود. (۱۸) وای بر ریاکاران! زیرا مدح این جهان از آنان، زود است برگردد بر آنها به اهانت و عذاب در دوزخ. (۱۹) بدین جهت به شما میگویم، به درستی که رسول خدای نیکوییای است که مسرور میسازد هر آنچه را که ساخته است خدای تقریباً. (۲۰) زیرا زینت داده شده است به روح دانش و مشورت، (۲۱) روح حکمت و توانایی، (۲۲) روح خوف و محبت، (۲۳) روح اندیشه و میانهروی. (۲۴) زینت داده شده است به روح محبت و رحمت، (۲۵) روح عدل و پرهیزگاری، (۲۶) روح لطف و صبر، که گرفته است آنها را از خدای، سه برابرِ آنچه عطا فرموده به سایر خلق خود. (۲۷) چه با سعادت است زمانی که زود است بیاید در آن زمان به سوی جهان. (۲۸) مرا تصدیق کنید، که دیدم او را و تقدیم کردم برای او احترام را، چنانکه دیده است او را هر پیغمبری. (۲۹) زیرا خدای عطا میکند به ایشان «روح او» را به نبوت. (۳۰) چون دیدم او را، از تسلّی پر شده، گفتم: “ای محمد! خدای با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال نعل تو را باز کنم، (۳۱) زیرا هرگاه به این افتخار برسم، خواهم شد پیغمبری بزرگ و قدوس خدای."» (۳۲) چون یسوع این بفرمود شکر خدای نمود.
در خصوص این سخن حضرت عیسی(ع) که هر پیغامبری در واقع حضرت رسول الله0ص) را دیده است به آیات 81 تا 83 از سورۀ آلعمران مراجعه کنید و پیمان محکمی که خداوند از انبیائش گرفته تا آن حضرت را یاری کنند.
حکمت قربانی از انجیل برنابا
حسن ختام ما باز هم از سخنان حضرت عیسی(ع) خواهد بود که در جواب پرسش یک کاهن، کاتبان و علمای یهود را ملامت میکرد که شما ظاهر دین را گرفته و باطن آن را تهی کردهاید:
فصل شصت و ششم … (15) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان! (۱۶) وای بر شما ای کاهنان و لاویان! زیرا شما فاسد نمودید قربانی پروردگار را. (۱۷) تا حدّی که آنان که آمدند تا قربانی خود را تقدیم کنند، اعتقاد دارند که خدای مانند انسان گوشت پخته میخورد.
فصل شصت و هفتم (1) زیرا شما به ایشان میگویید که حاضر سازید گوسفندان و گاوان و برّههای خود را به هیکل خدای و مخورید همه را، بلکه بدهید بخشی را به خدای خود از آنچه به شما داده است. (۲) لیکن شما خبر نمیدهید ایشان را از اصل قربانی که آن شهادت زندگی است که انعام داده شده بر پسرِ پدرِ ما ابراهیم. (۳) تا فراموش نشود ایمان و طاعت پدر ما ابراهیم با وعدههای استوار به او، از طرف خدای و برکتی که او را بخشیده شده است. (۴) ولیکن خدای بر زبان حزقیال پیغمبر میفرماید: “دور کنید از من این ذبایح خود را، به درستی که قربانیهای شما نزد من مکروهند.” (۵) زیرا که نزدیک میشود وقتی که تمام شود در آن، آنچه تکلّم کرده است از او خدای ما بر زبان هوشع پیغمبر، که فرموده: “به درستی که من قومی که غیرمختار است مختار نمیخوانم. ” (۶) و چنانکه حزقیال پیغمبر میفرماید: “زود باشد که خدای پیمان تازهای به عمل آورد با قوم خود، که نیست مانند پیمانی که به پدران شما عطا فرموده بود. (۷) پس وفا ننمودند به آن. و زود باشد بگیرد از ایشان دلی را که از سنگ است و بدهد به ایشان دل تازهای. (۸) و زود باشد که همۀ این واقع شود، زیرا شما اکنون به موجب شریعت او رفتار نمیکنید، و نزد شماست کلید و باز نمیکنید، بلکه به شایستگی راه را میبندید بر آنان که بر آن رفتار میکنند.» (۹) و آن کاهن خواست برود تا خبر دهد رئیس کهنه را، که در نزدیکی هیکل ایستاده بود به همه چیز. (۱۰) ولیکن یسوع فرمود: «بایست، زیرا جواب میدهم تو را از سؤالت»….
1 . مشابه این دعا در قرآن مجید نیز آمده است، نگا. بقره / 125 تا 128 ـ ابراهیم / 37
2 . قرآن: هود / 71 ـ حجر / 53 ـ عنکبوت / 31 ـ الذاریات / 28 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 10
3 . سفر پیدایش 18/ 20
4 . قرآن: هود / 73 ـ الذاریات / 30 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 13 تا 15
5 . نگا. سفر خروج 20/ 5 و 6 ـ سفر تثنیه 5/ 9 و 10
6 . برشیت ربا 38/ 18. به نقل از دكتر ا. كُهِن، گنجينهاي از تلمود، ترجمۀ امیر فریدون گرکانی، بینا، تهران،1350، ص 28
7 . قرآن: نساء / 125 ـ عهد عتیق: 2تواریخ ایام 20/ 7 ـ اشعیاء 41/ 7 ـ عهد جدید: رساله یعقوب 2/ 23. چون اعطای این لقب مهم از سوی خداوند به حضرت ابراهیم(ع) در زمان خود آن حضرت رخ داده است لهذا میبایست در تورات موسی، مذکور باشد که نیست. و این خود دلیلی است بر تحریف تورات امروزین و حذف بسیاری از مطالب مکتوب در آن.
8 . عهد عتیق: صحیفة عوبدیا 18 ـ صحیفة ملاکی 1/ 3
9 . صدوق بن بابویه قمی، الخصال،ترجمۀ سید احمد فهری زنجانی، انتشارات علمیه اسلامی، تهران، بیتا؛ باب اوصاف دوگانه، حدیث 78؛ ص 65
***امیر اهوارکی
..