مپدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها پشت دو برف
پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي
پدرم پشت زمانها مرده است
پدرم وقتي مرد آسمان آبي بود
مادرم بي خبر از خواب پريد خواهرم زيبا شد
پدرم وقتي مرد پاسبان ها همه شاعر بودند
مرد بقال از من پرسيد : چند من خربزه مي خواهي ؟
من از او پرسيدم : دل خوش سيري چند ؟
پدرم نقاشي مي كرد
تار هم مي ساخت تار هم ميزد
خط خوبي هم داشت
باغ ما در طرف سايه دانايي بود
باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آيينه بود
باغ ما شايد قوسي از دايره سبز سعادت بود
ميوه كال خدا را آن روز مي جويدم در خواب
آب بي فلسفه مي خوردم توت
بي دانش مي چيدم
تا اناري تركي بر مي داشت دست فواره خواهش مي شد
تا چلويي مي خواند سينه از ذوق شنيدن مي سوخت
گاه تنهايي صورتش را به پس پنجره مي چسبانيد
شوق مي آمد دست در گردن حس مي انداخت
فكر بازي مي كرد
زندگي چيزي بود مثل يك بارش عيد يك چنار پر سار
زندگي در آن وقت صفي از نور و عروسك بود
يك بغل آزادي بود
زندگي در آن وقت حوض موسيقي بود… سهراب سپهری
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم، ای دیدهی نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
صفحهی روی ز انظار، نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من
دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است
چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو می دانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهی دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهی نعمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من! پروین اعتصامی
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمش
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
آنقدر حرف در این سینه ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد
از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
نکند منتظر مردن مایی آقا؟؟؟
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد
الهم عجل لولیك الفرج
وقتی دلــم هوای خرابات می کند آهسته با حسـین مناجات می کند
عکس حــــرم ،مقابل چشمم میایدو زیبایی ِ ضـــریح، مرا مات می کند…
از بس کریم بوده و حلال مشکلات هر کس غلام اوست مباهات می کند
گفتند: نوکــری که برایش نفس زده با مــــادرش به حشرملاقات می کند
ای خوش حسابـــــ مزد مـــرا زودتر بده پس كجاست تذكره كربلای من؟؟
این گریه ها برای تو دریا نمیشود
چشمی برای دیدنتان وا نمیشود
حالا میان این همه آشوب و واهمه
قلبی برای عشق تو پیدا نمیشود
قلبم چه نا امید ز دل داد میزند :
آقا امام جمعه ی فردا نمیشود
حالا ببین که سر در قلبم نوشته ام :
هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود
غزل داغ امیرفرخنده
با یک نگاه ، عاشق خود را شهید کن
این جمعه را به یُمن قدم هات عید کن
داغ ِ ندیدنت به دل ِ هر شقایق است
این جمعه ، داغ ِ باغچه را ناپدید کن
خورشید ِ من! سری به دعاهای ما بزن
از قطره های کوچک باران خرید کن
بر روی هر چه مشق شب ما ست خط بکش
شب را ورق بزن ، دل ما را سپید کن
دستی به ذوالفقار ببر ، روی خاک را
پاک از وفور ِ ابن زیاد و یزید کن
” از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست “
امشب بیا و عالم ما را جدید کن
محمدرضا سلیمی
من به دنبال تو هستم در غزل ها بیشتر
هرچه می گویند با یک گل نمی آید بهار
من دلم میگیرد از ضرب المثل ها بیشتر
در حرم تا غرق بهجت میشوم حس میکنم
می وزد عطر تو در بعضی محل ها بیشتر
عده ای ناباورند و خوب می دانم چرا
هست پیرامون تو بحث و جدل ها بیشتر
نام تو دکان بعضی ها شده این روز ها
هست زرق و برق بازار بدل ها بیشتر
از فرج میخوانم و محو مؤذن زاده ام
لخظه ی حی علی خیر العمل ها بیشتر
آسمان ابریست وقتی گرم میگیرد دلت
تکیه تکیه با علم ها و کتل ها بیشتر
کربلا را با نگاهت غرق باران میکنی
گریه ات میگرد اما رو تل ها بیشتر
در قصاید پای ثابت هستی اما بازهم
من به دنبال تو هستم در غزل ها بیشتر
احمد علوی-قم