ای التماس وخواهش بالا دوازده
ظهر اذان عقربه ما دوازده
من حقم است هشت گرفتم چرا که من
یک جمله هم نساختم با دوازده
باچند نمره باشد اگر رد نمی شوی
یک دو سه …هفت هشت نه آقا دوازده
بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند
ای نمره قبولی دنیا دوازده
ثانیه های کند توسل می آورند
یا صاحب الزمان خدا یا دوازده
حالا که ساعت تو وچشم خدا یکی است
آقا چقدر زمان مانده تا دوازده
امروز اگر نشد ولی یکروز می شود
ساعت به وقت شرعی زهرا دوازده
…
سید مهدی هاشمی نژاد
آقا اجازه! من بنویسم برای تو
داراییام تویی، دل و جانم فدای تو
میخوانمت به حُرمت آوای قُدسیات
جان میدهد به ما نفس آشنای تو
وقتی طلوع میکنی از پشت ابرها
گل میکند زمین و زمان، زیر پای تو
در آسمان دهکده اعجاز میشود
با شعلهای که میدمد از چشمهای تو
برگرد آخرین سفری را که رفتهای
تب کردهاند هر دو جهان در هوای تو
برگرد تا گره بخورد لحظهای به هم
فریاد گریههای من و هایهای تو
آقا بیا که هر کسی از راه میرسد
سر میدهد طنین «انا الحق» به جای تو!
تنها خودت شفاعتمان کُن که این طلسم
وا میشود به مُعجزه ی رَبّنای تو
…
ای التماس وخواهش بالا دوازده
ظهر اذان عقربه ما دوازده
من حقم است هشت گرفتم چرا که من
یک جمله هم نساختم با دوازده
باچند نمره باشد اگر رد نمی شوی
یک دو سه …هفت هشت نه آقا دوازده
بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند
ای نمره قبولی دنیا دوازده
ثانیه های کند توسل می آورند
یا صاحب الزمان خدا یا دوازده
حالا که ساعت تو وچشم خدا یکی است
آقا چقدر زمان مانده تا دوازده
امروز اگر نشد ولی یکروز می شود
ساعت به وقت شرعی زهرا دوازده
…
قرارهای بیقرار
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار، کافی نیست
چنین که یخ زده تقویم ها هر روز
هزار بار بیاید بهار کافی نیست
به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
برای کشتن حلاج دار کافی نیست
گل سپیده به دشت سپید می روید
سپید بختی این روزگار کافی نیست
خودت بخواه که این روزگار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
زیارت
مستي نه از پياله نه از خم شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
آيينه خيره شد به من و من به آيينه
آن قدر خيره شد که تبسم شروع شد
خورشيد ذرهبين به تماشاي من گرفت
آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد
وقتي نسيم آه من از شيشهها گذشت
بيتابي مزارع گندم شروع شد
موج عذاب يا شب گرداب؟! هيچ يک
دريا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگويم که ماجرا
از ربناي رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پايان گرفت کار
تا گفتم السلام عليکم … شروع شد
بیم فرو ریختن
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
نگرانی
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد!چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
..
-
تمام ثانیه ها
دلی که تنگ تواست و هوای تو دارد
بگو تو فاصله ها را چگونه بردارد؟
عنان خویش سپرده دلم به دستانت
امین تر از تو نباشد به اوش بسپارد
ز دل صدای غریبی به گوش می آید
هجوم بی کسی او را کنون می آزارد
کشیده نقش نگاهت دلم به سینه ی خود
دوچشم تر بکشد او به راه بگذارد
رسیده به آخر نفس ، دوباره دلم
تمام ثانیه ها را چقدر بشمارد؟..
بهار گمشده
با چتر آبی ات به خیابان که آمدی
حتماً بگو به ابر، به باران که آمدی
نم نم بیا به سمت قراری که در من است
از امتداد خیس درختان که آمدی
امروز روز خوب من و روز خوب توست
با خنده روئیت بنمایان که آمدی
فواره های یخ زده یک باره وا شدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی
شب مانده بود و هیبتی از ناگهان تو
مانند ماه تا لب ایوان که آمدی
زیبایی رها شده در شعرهای من!
شعرم رسیده بود به پایان که آمدی
پیش از شما خلاصه بگویم ادامه ام
نه احتمال داشت نه امکان که آمدی
گنجشک ها ورود تو را جار می زنند
آه ای بهار گمشده… ای آن که آمدی
…
مهدی بیا مهدی بیا مهدی بیا
گل با صفاست اما بی تو صفا ندارد
گر بر رخت نخندد در باغ جا ندارد
پیش تو ماه و باید رخ بر زمین بساید
بی پرده گر بر آید شرم وحیا ندارد
ای وصل تو شکیبم، ای چشم تو طبیبم
باز آ که درد هجران بی تو دوا ندارد
فریاد بی صدایم در سینه حبس گشته
از بس که ناله کردم آهم صدا ندارد
گفتم که در کنارت، جان را کنم نثارت
تیغ از تو گردن از من، چون و چرا ندارد
هرکس تو را ندارد جز بی کسی چه دارد
جز بی کسی چه دارد هرکس تو را ندارد
…