رفیق حادثه هایی به رنگ تقدیری
اسیر ثانیه هایی شبیه زنجیری
در این رسانه ی دنیا میان برفک ها
نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری
رسیده سن حضورت به سن نوح اما
شمارِ مردم کشتی نکرده تغییری
هزار جمعه ی بی تو گذشته از عمرم
هزار سال پیاپی دچار تأخیری
شبیه کودک زاری شدم که در بازار…
تو دست گمشده ها را مگر نمی گیری؟
ای چاره ساز مشکل ما را تو چاره کن
برحال عاشقان خرابت نظاره کن
پرده ز رخ نمی کشی ای ماه دل، مکش
حرفی بزن به جانب ما یک اشاره کن
خورشید آسمان علی، ماه فاطمه
شام سیاهِ بخت مرا پر ستاره کن
بنگر چه آمده به سرم از فراق تو
زخم دل شکستۀ ما را شماره کن
ما از نفس فتاده و در راه مانده ایم
ما را به روی مرکب لطفت سواره کن
ای سایۀ عنایت تو بر سر همه
بر سائل شکسته نگاهی دوباره کن
باید عریضه ای نویسم برای تو
خواهی بخوان تو نامۀ من… یا که پاره کن
یعقوب نداری که به این هجر بسوزد
حق داری که از غیبت خود باز نگردی
ای یوسف گمگشته کسی منتظرت نیست
با کلبه ی احزان خودت باز چه کردی
میخواهم از این هجر بگویم ،نفسی نیست
اینبار بگویم به چه رویی و چه دردی؟
ای حضرت خورشید که در پرده ی ابری
تا کی به شب تیره تو در فکر نبردی
چشمی به نبودت نرسیدست ، که تر نیست
کی جمعه گذشت و به غمت گریه نکردی؟
ای درد که عمریست به زندان زمینی
ای داغ قدیمی ، تو چرا تازه نگردی؟
امسال گذشت و به تماشا نرسیدیم
صد حیف ، زمستان سپری شد به چه سردی
ای چاه نشینی که به کنعان نرسیدی
از گرگ صفت ها تو چرا شکوه نکردی؟
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
صبح همراه سحرخیز جوانش برسد
خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد
پرده ی چاردهم وا شود و ماه تمام
از شبستان دو ابروی کمانش برسد
لیله القدر بیاید لب آیینه ی درک
سوره ی فجر به تاویل و بیانش برسد
نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست
عطر او زودتر از نامه رسانش برسد
شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود
عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد
ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود
که تو هم آمده باشی و اذانش برسد
اللّهُمَّ صَلِّ علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
▪️اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ▪️
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ
وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا”
***
بیا ای وارث فرق شکسته … 2
عزادار غم ، مولای خسته …
تو امشب بی قرار و دل غمینی
عزادار امیرالمومنینی ….
نشسته بر سرت گرد یتیمی
امان از ماتم و درد یتیمی
بیا صاحب زمان ،صاحب عزایم
بیا روضه بخوان امشب برایم …
آخ بگو، از غصه ی جان کاه کوفه …
بگو از روضه های چاه کوفه …
به سینه ماتمی از کوفه داری
هم از کوفه ، هم از آن کوچه داری …
درین جا فرق تا ابرو شکسته
در آنجا سینه و پهلو شکسته …
در اینجا ناله میزد او شبانه
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
سال ها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
میان شک و یقین پیر می شود بی تو
دلی که طعمه زنجیر می شود بی تو
نیامدی که ببینی در این دیار غریب
غروب جمعه چه دلگیر می شود بی تو
هلا تبسم شیرین صبح آدینه
زمین شکسته و تحقیر می شود بی تو
هنوز خیره به راهت نشسته نرگس ما
خزان باغچه تکثیر می شود بی تو
بیا و دست بکش بر دلی که روز به روز
میان شک و یقین پیر می شود بی تو