24 تیر 1394 توسط آشنا
مقصود پس پرده
سودابه مهیجی
ای عشق که از خط به خطِ هر چه روایت
کردی به سراپای زمین سخت سرایت!
ای علتِ عاشق شدگان تک و تنها!
ای باعث دل تنگی هر درد نهایت!
مقصود پس پرده به ناچار تو هستی
هر جا که لبی وا شده، از غم به شکایت
وقتی لب هر زمزمه دلهره بر دوش
با لهجه هر نذر و دعا کرده صدایت
پس رخت تجلی به تن غیبت خود گیر
یکپارچه پیدا شو و برخیز ز جایت!
عمری است که با فلسفه چشم به راهی
از تو به تمنای تو دادیم رضایت
اینک تویی و این همه آغوش مهیا
کز اول این قصه وامانده برایت