آن روز پرشکوه
آن روز پرشکوه
هوای زمستانی تهران سرد بود، اما دلها گرمتر از همیشه میتپید. خیابانها آرام آرام پر میشد از مردان و زنانی که گامهایشان استوار و نگاهشان روشن بود. پیرمردی با عصا، در کنار نوجوانی که پرچم ایران را در دست داشت، راه میرفت؛ گویی نسلها در یک صف واحد ایستاده بودند.
صدای شعارها، همچون موجی خروشان، از کوچهها و میدانها برمیخاست: «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند». این صدا نه فقط کلمات، که ایمان و عهدی دوباره بود؛ عهدی با امام خمینی(ره)، با رهبر انقلاب، و با آرمانهایی که خون شهیدان بر آن مهر زده بود.
در میان جمعیت، مادری دست کودک خردسالش را گرفته بود. کودک با چشمان کنجکاو به پرچمها نگاه میکرد و مادر آرام در گوشش زمزمه میکرد: «یادت باشد، امروز روز بصیرت است؛ روزی که مردم نشان میدهند راه را گم نمیکنند.»
آن روز، نهم دی، تنها یک راهپیمایی نبود؛ صحنهای بود که در آن ملت ایران، فتنه را به زانو درآورد و به جهانیان نشان داد که مشروعیت نظام اسلامی نه بر کاغذ، بلکه بر قلبهای میلیونها انسان استوار است.
خورشید زمستانی کمرمق بود، اما در دلها آتشی روشنتر از هزار خورشید شعله میکشید. آتشی که از عاشورا به ارث رسیده بود و در نهم دی دوباره زبانه کشید؛ آتشی که دشمنان را مأیوس کرد و دوستان را امیدوار.
در پایان روز، وقتی جمعیت آرام آرام از خیابانها بازمیگشت، همه میدانستند که تاریخ، این روز را بهعنوان «جشن بلوغ فکری و شخصیتی نظام اسلامی» ثبت کرده است؛ روزی که مردم ایران با صدای بلند گفتند: ما پشتیبان ولایت فقیهایم، تا به این سرزمین آسیبی نرسد.
زهرا مرادقلی
#به_قلم_خودم
#نه_دی_روزبصیرت
