• فهرست مطالب 
  • تماس  

بابایی

06 مرداد 1395 توسط آشنا

بازهم تکرار غم بی پدری…………….

مهربانم
میدانی چقدر تلخ رهايم كردي؟
وقتي ميرفتي به حال امروز عروس پاييزيت هم فكر كردي؟
پس رسم خداحافظی ؟؟
حرفی ،پیامی ، سخنی، ؟؟؟؟؟
هیچ ؟؟؟
کاش آخرین باری که به دیدنت آمده بودم
دستان زحمت کش و مهربانت را
که یادآور دستان مهربان پدرم بود به نشانه
وداع آخر برایم تکان داده بودی ….
پدرجان:
ميخواهم فراموش كنم روزهاي پردرد زندگي را
ميخواهم از ياد ببرم چگونه رفتنت را
من بعد از تو از تمام درسهاي زندگي بيزارم
آخر نميداني چه ظالمانه به من آموخت که بی تو نفس بكشم
آموخت كه بعد از تو راه بروم
بخندم تماشا كنم و هروقت
چيزي بر قلبم سنگيني كرد نفسي بكشم عميق…
و شايد چند قطره اشك بريزم…
من خسته ام مهربان….
دلم خواب ميخواهد
خوابي عميق …بدون درد…. و پر از تو….
نميدانم چقدر بايد بگذرد تا آرام تر شوم …
یک چيز را ميداني ؟…
توی همین چهار پنج روزی که گذشت
حس کردم هر روز كه ميگذرد من
به درد نبودنت آگاه تر ميشوم
برايم دعا كن نازنين
دعا کن روح آشفته ام با مرور خاطرات بودنت آشفته تر نگردد
دعا کن از این به بعد صدای زنگ درخانه وجودم را نلرزاند
دعا کن دیدن استکان چای کوچک مخصوص خودت جگرم را نسوزاند
دعا کن دیدن جالی خالیت زیر پایم را خالی نکند…..
دعا کن خوب باشم
خوب واقعی ………
همان خوبی که از زبان خیلیها واز قول تو شنیدم
و میدانی که لیاقتش را نداشتم ….
مهربان خدا:
پدران عزیزم را به دست تو سپردم
تو بهترین یارویاوری
تو غفارالذنوبی
تو رحمان و رحیمی
روح پاکشان را قرین لطف و رحمت واسعه خودت بگردان
*****
شادی روح شان الفاتحه مع الصلوات

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس