باز شنبه ای دگر
19 مهر 1404
باز هم شنبۀ دیگر
باز هم شنبۀ سنگین دیگری از راه رسید.
چه سنگین است شنبههایی که از عطر حضورت تهیاند و چقدر غمبار است حسرت ندیدن و جای خالی نبودنت.
این انتظار، مرا به روزهای کودکی میبرد؛ آنجا که پشت در خانۀ چشم به راه آمدن مادربزرگ، لحظهلحظه پیر میشدیم و با برگشتنش به خانهاش، داغدار فراق میشدیم.
ای یوسف زهرا، کجایی؟
ای مرهم زخمهای پیدا و پنهان ما، کجایی؟
در این دنیای پرهیاهو دل من است که به هوای تو نفس میکشد و زنده میماند.
#به_قلم_خودم
#انتظار
#شنبه #جمعه