• فهرست مطالب 
  • تماس  

به شیوه غزل

19 شهریور 1395 توسط آشنا

به شیوه ی غزل

 

به شیوه ی غزل اما سپید می آید

صدای جوشش شعری جدید می آید

 

چه آتشی غم تو باز زیرسر دارد

که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید

 

دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم

مگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟

 

نفس نفس به امید تو عمر می گذرد

امید می رود آری ، امید می آید

 

برای درد دل تو مفید نیست کسی

وگرنه نامه برای مفید می آید

 

مردّدم که تو با عید می رسی از راه

و یا به یُمن قدوم تو عید می آید

 

کلیدداری کعبه نشانه ی حق نیست

کسی است حق که در آن بی کلید می آید

 

و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:

چقدر بر تن کعبه سفید می آید

 

 

 

دفتر دلتنگی

 

دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری

در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری

…

 

لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است

قهری؟…نه؟…دلگیری؟…نه؟…آقا! دوستم داری؟

 

من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم

آقا خلاصه مطلبی ؛ فرمایشی ؛ کاری…

 

من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی سادَه ست

جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟

…

اما من و این رتبه و این منزلت … هرگز

اما تو و این بخشش و این مرحمت… آری

 

توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم

از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری

 

تنفس

خزان ز راه می رسد ، جوانه پیر می شود

نَفَس چه زود می رود ، بیا که دیر می شود

 

شب است و باد می وزد ، چگونه صبح می کنی؟

دلم چه شور می زند ؛ به غم اسیر می شود

 

چه راه ها که بی عبور تو غبار می خورد

چه دشت ها که بی حضور تو کویر می شود

 

همیشه در تخیلم ز شوقِ وصل ، خُــــرّمم

نگو ز هجر با دلم ، بهانه گیر می شود

 

اگر نیایی ای بهار آرزوی فاطمه !

مرام تازیانه خدشه ناپذیر می شود

 

که گفت زود می رسی ؟ “چه دیر زود می شود!”

نَفَس نمانده زود باش ! بیا که دیر می شود…

بیابانی

 

…

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

گذری در سیرهگذری در سیره

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس