بی دستگیریت
05 شهریور 1395 توسط آشنا
ای ناگهان تر از همه ی اتفاقهاپایان خوب قصه ی تلخ فراقهایکجا ز شوق آمدنت باز می شونددرهای نیمه باز تمام اتاقهایک لحظه بی حمایت تو ای ستون عشقسر باز می کنند ترکها به طاقهابی دستگیری ات به کجا راه می بریم؟در این مسیر پر شده از باتلاقهاباز آ، بهار من، که به نوبت نشسته انددر انتظار مرگِ درختان، اجاقهاای وارث شکوه اساطیر، جلوه کنتا گم شود ابهت پر طمطراقها