تکرارهای مقدس، لحظههایی تازه
وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ
الهی امید به تو، ای آرامش جان و آغاز هر صبح روشن…
صبح پاییزی با نسیم خنک و نوازشگرش از راه میرسد؛ خورشید با لبخندی گرم سلام میکند، و خواب کوتاه پس از طلوع، چون آغوشی نرم، جان را تازه میسازد. صدای بازی و شیطنت کودکان، همچون ترانهای بینقاب، در کوچههای زندگی میپیچد(الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا)، عطر چای تازهدم، در فنجانهای خاطره میرقصد، و همه چیز، حتی تکرارها، رنگی از تازگی و طراوت دارد (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ).
زندگی، با تمام سادگیاش، هر روز لباسی نو بر تن میکند. تکرارها، نه ملالآور، که همچون ذکر عاشقانهاند؛ آرام، عمیق، و پر از معنا. هر صبح، فرصتیست برای دوباره دیدن، دوباره خواستن، و دوباره زیستن.
و اینچنین، در آغوش لحظهها، سلامی دوباره به زندگی میگوییم…
با امید، با عشق، با توکل.
ٱلْـحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ
#به_قلم_خودم
#زندگی
#تکرار
#زیبایی