• فهرست مطالب 
  • تماس  

خدایا دلم رو بردار

24 شهریور 1395 توسط آشنا

دیوارهای دنیا بلند است،دیوارها و من گاهی دلم را پرت می کنم آن

طرف دیوار.مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به

خانه همسایه می اندازد. به امید آنکه شاید در آن خانه باز شود.

گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.

آن طرف حیاط خانه خداست.

و آن وقت هی در می زنم، در می زنم، در می زنم و می گویم:

«دلم افتاده توی حیاط شما،می شود دلم را پس بدهید…»

کسی جوابم را نمی دهد.کسی در را برایم باز نمی کند.

اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار،همین.

و من این بازی را دوست دارم.

همین که دلم را پرت می کنند این طرف دیوار همین که…

من این بازی را ادامه می دهم و آن قدر دلم را پرت می کنم، آن قدر دلم

را پرت می کنم تا خسته شوند،تا دیگر دلم را پس ندهند.

تا آن در را باز کنند و بگویند:

«بیا خودت دلت را بردار و برو.»

آن وقت می روم و دیگر هم بر نمی گردم.

من این بازی را ادامه می دهم…!

(عرفان نظر آهاری)

 

ترمه نوشت:

ورود غیر خدا در دلم ممنوع…!

من فقط با او کار دارم…!

بازم ترمه نوشت:

چند روزیه، یه “یاکریم” تو حیاط خونه، همین طور میخونه ومیخونه و میخونه.!

نمیدونم چی میخواد اینجا…!

حدس میزنم ،میخواد صدای دل منو پیش خدا ببره…!


یا کریم >>> دل منو دریاب

…

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس