زبور عشق و خون
زبور عشق و خون
مقاومت، نام دیگر عشق است؛ سید حسن نصرالله و سردار حاج قاسم سلیمانی، دو عاشق تمامقدِ این راهاند، یکی با کلامی که دلها را بیدار میکند و دیگری با قدمهایی که خاک را به آسمان رساند.
در دل شبهای بیپناهِ امت، صدایی برخاست که لرزه بر ستونهای ظلم انداخت؛ صدایی از جنوب لبنان، صدایی از قلب ایمان. سید حسن نصرالله، مردی که با واژههایش سنگر ساخت، با اشکهایش عهد بست، با لبخندش امید را در دلها کاشت. او نه فقط یک رهبر، که یک پدر بود برای تمام دلهایی که در طوفانها به دنبال فانوس میگشتند.
در کنار او، سردار قاسم سلیمانی، مردی که خاک را فهمید، خون را معنا کرد و مرزهای جغرافیا را با ایمان درنوردید. او نه فقط فرمانده میدان، که نگهبان دلها بود؛ کسی که در سکوتش، فریاد بود، در نگاهش، نقشهی پیروزی.
وقتی سید حسن از سردار گفت، گفت: «قاسم سلیمانی فقط یک ایرانی نبود؛ او به فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، یمن، همهی دلهای عاشق مقاومت تعلق داشت.» و چه زیبا گفت، که این دو، دو بال یک پرواز بودند؛ یکی در آسمان سخن و دیگری در زمین عمل.
در جنگ 33 روزه، وقتی دنیا نظارهگر سقوط بود، سید حسن ایستاد؛ با صدایی که از منبر عشق برخاست و با ایمانی که از خون شهیدان تغذیه شد. و سردار، در همان روزها، در همان شبها، در همان میدانها، بینام و بینشان، خاک را به آتش کشید تا آسمان امن بماند.
این دو، نه فقط قهرمانان یک ملت، که ستونهای تمدن نوین اسلامی بودند؛ تمدنی که با اشک مادران شهید، با دعای کودکان یتیم و با خون عاشقان شکل گرفت. تمدنی که در آن، مقاومت نه یک تاکتیک، که یک سبک زندگی است؛ سبکی از جنس عشق، از جنس ایمان، از جنس علی علیهالسلام.
و امروز، اگر دلت برای عدالت میتپد، اگر چشمت به افقهای آزاد دوخته شده، بدان که رد پای این دو مرد، هنوز بر خاک مانده و صدایشان، هنوز در گوش تاریخ میپیچد: «ما زندهایم، تا ظلم بمیرد.»
این است زبور مقاومت؛ سرودی از دلهای عاشق، به قلم خون و به زبان ایمان.
زهرا مرادقلی
#13دی
13رجب
#به_قلم_خودم
#مناسبتی
