• فهرست مطالب 
  • تماس  

زندگی نامه شهید رضا احمدی2

20 شهریور 1395 توسط آشنا

شهید رضا احمدی

رضا احمدی نام پدر: محمد حسین تاریخ تولد: ١٣٤٦/٠١/٠١محل تولد: اراک نام عملیات: پدافندی تاریخ شهادت: ١٣٨١/٠٨/٠٥محل دفن: نا مشخص محل شهادت: تهران

زندگی نامه وصیت نامه

نامه

:والذین امنوا بالله و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهدا عند ربهم لهم اجرهم و نورهم و الذین کفر و کذبوا بایتنا اولئک اصحب الجحیمو آنانکه به خدا و رسولانش ایمان آوردند به حقیقت راستگویان عالمند و برایشان نزدخدا اجر شهیدان است پاداش اعمال و نور ایمانشان را (در بهشت) می یابند و آنانکه به خدا کافر شده و آیات الهی را تکذیب می کردند آنها اهل آتش دوزخند. با سلام بر منجی عالم بشریتبا سلام بر امام امت و با سلام بر شهیدان جنگ تحمیلی و راه اسلام و با سلام بر مفقودین و اسرا و مجروحین و معلولین.سخن را با سلام بر مهدی شروع کرده ام در حالی که کوچکتر از آنم که با زبان و قلم اسم او را میان کنم و سخن را با سلام بر شهیدان شروع کرده ام ولی شهیدان را نشناخته ام و چه جالب در این موردخوشا آنانکه جانان می شناسند طریق عشق و ایمان می شناسندهمه گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می شناسندسلام بر تمامی برادران عزیز و هموطنم و سلام بر شما دوستان عزیز و شما وارثین خون شهدا عزیزان اگر چند صباحی در میان شما بودم و معصیت کردم و شما مرا نصیحت کردید من عمل نمی کردم معذرت می خواهم از شما برادران دوست و آشنا حلالیت می طلبم و پیامی نمی توانم برای شما بنویسم زیرا که شهدای عزیزی در میان شما بودند و هستند که وصیتنامه های پر محتوا و سرشار از ایمانشان و خاطره هایی شیرین و جانگداز از خود در میان شما باقی گذاشته اند و می گذارند و اکنون که این مطلب را با قلم بیان می کنم و امیدوارم که آنها از من راضی باشند و مرا ببخشند و شما نیز این ملت قهرمان قدر آنها را بدانید

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس