سراب دروغ مصلحتی
سرابِ «دروغِ مصلحتی»
این روزها، در آشفته بازار کلمات، واژهای شوم نقابِ مصلحت بر چهره زده است: دروغ مصلحتی. آه که چه فریبندهاند این دو کلمه کنار هم! مصلحت، واژهای که بوی خیرخواهی و تدبیر میدهد، و دروغ، که ذاتش تباهی و گسست است. این پیوند، همچون زهرِ شیرینی است که در جامِ اعتمادِ روزگارمان ریخته میشود.
ما انسانها استادِ توجیه شدهایم. هر کس برای منافع شخصی، فرار از مسئولیت، یا پوشاندن ضعفی، ریسمانِ «مصلحت» را به دست میگیرد و دروغش را بر فرازِ آن آویزان میکند. مصلحتِ تو میشود آسودگیِ امروزِ من، و دروغِ من میشود راه نجاتِ موقتِ تو. این چرخه، زنجیرهای از توجیحاتِ خودخواهانه است که روح جمعی ما را فرسوده میکند.
گویی فراموش کردهایم که دروغ، چه از سرِ شرم باشد و چه از برای منفعت، تَرَکی است که بر دیوارِ شفافیت میافتد و آن دیوار را سست میکند. هر بار که این دروغهای کوچک، این “مصلحتها"ی واهی را میشنویم یا به زبان میآوریم، پارهای از اعتماد از دست میرود. ما در حالِ ساختنِ دنیایی هستیم که در آن، حقیقت یک انتخاب است و نه یک اصل.
باید ایستاد و فریاد زد که «دروغ، دروغ است»، حتی اگر جامه فاخرِ مصلحت به تن کند. هیچ مصلحتی، بالاتر از ارزشِ بیبهایِ صداقت نیست. بیایید از خود بپرسیم: «مصلحتِ چه کسی؟» و اغلب در خواهیم یافت که آن مصلحت، تنها سایهای بزرگ شده از خودخواهیِ کوچک ماست.
ای کاش روزی دوباره عریان و ساده بگوئیم و بشنویم. ای کاش آنقدر قوی باشیم که حقیقتِ تلخ را بپذیریم و برای فرار از آن، به ریسمانِ پوسیدهی دروغهای به ظاهر مصلحتی چنگ نزنیم. آرامشِ دروغ، کوتاه است و تاوانِ صداقت، ابدی.
#به_قلم_خودم
#دروغ
#دروغ_مصلحتی