• فهرست مطالب 
  • تماس  

شهید تیمور مرادقلی

08 شهریور 1395 توسط آشنا

اولین شهید انقلاب در استان سیستان و بلوچستان

در هشتمین روز شهریور سال 1329 صدای نوزادی از خانواده ای مذهبی، متدین و مستضعف در شهر زاهدان به گوش رسید پدر نام تیمور را بر فرزندش نهاد و به او رسم مردانگی و جوانمردی و گذشت آموخت . شهید تیمور مراد قلی هنگامیکه تحصیلات ابتدایی را به اتمام رساند پدر بزرگوارشان را از دست داد و در همان اوایل نوجوانی سرپرست مادر از کار افتاده و برادر و خواهرش شد .

شهید تحصیلات ابتدایی را در دبستان امیر معزی گذراند و در سال 1348 وارد دانشسرا گردید پس از 2 سال بعنوان معلم مدرسه راهنمایی داریوش سابق زاهدان شروع بکار نمود . ایشان همیشه در مجالس دینی شرکت و هیچ وقت عبادت را ترک نمی کرد.

همزمان با اوج گیری مبارزات انقلابی به رهبری حضرت امام (ره) علاوه برشغل معلمی بعنوان دانشجوی رشته مهندسی برق در حال تحصیل و نقش بسیار تاثیر گذاری را در روشنگری مردم زاهدان داشت . از جمله فعالیتهای ایشان پخش بیانیه ها ، اطلاعیه ها و تصاویر حضرت امام (ره) و برگزاری جلسات ضد رژیم بود .

شهید عالی مقام تیمور مرادقلی از برگزارکنندگان و اداره کنندگان راهپیمایی 17 بهمن سال 1357 در شهر زاهدان بود که در حین راهپیمایی در این روز توسط یکی از ضد انقلابیون طرفدار شاه به درجه رفیع شهادت نائل شد و در گلزار شهدای زاهدان به خاک سپرده شد.

در سال ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند پسر است خانم میرشکار همسر مظلوم این شهید سالهای جوانی عمرشان را در تنهایی و با مشقت گذراند تا فرزندان و یادگاران این شهید را همچون پدر بزرگوارشان به سرانجامی نیکو رهنمون نماید و حالا که به سن میانسالی رسیدند نشستن پای درد دل و گوش دادن به رنج و سختی ها ی این خانواده شهید شنیدنی و عبرت آموز است . الحمد لله فرزند بزرگ به نام محمد مدیر کل سازمان املاک تملیکی استان خراسان جنوبی و فرزند دوم به نام محمد امین کارشناس ارشد IT وکارمند موسسه قوامین استان سیستان و بلوچستان می باشد خاک پاک شهدا ء و خانواده شهداء بودن لیاقت می خواهد که باید از خداوند بزرگ طلب کرد

..

 

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس