شور باران، شرمساری دل
شور باران، شرمساری دل
باران پس از ماهها سکوت، آرام و پیوسته بر زمین تشنه بارید؛
رحمتی از آسمان، اجابتی بر دعاهای بیپایان.
کوچهها پر شد از چهرههای خندان، مردمی که گویی به آرزوی دیرینهشان رسیدهاند.
شور و شعف در نگاهشان میدرخشید و من زیر باران، شکر خدا بر زبان داشتم.
اما دل من، در میان این شادی، سنگین شد؛
باران آمد، دعا مستجاب شد، ولی آه… از انتظار.
انتظاری که سالهاست مرا در خود فرو برده،
انتظاری که گاه بیثمر، گاه پر از اشک و آه بود.
پس از جنگها، پس از غربتها، پس از خونهای ریخته،
غربت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بیشتر دریافتم.
و دانستم که من، نه منتظر، که تنها مریدی شرمسارم؛
زیرا منتظر بودن یعنی زیستن در آمادگی و من هنوز در راهِ آن آمادگی، در راهِ آن ظهور،
خود را ناتمام مییابم.
باران همچنان میبارد، زمین سیراب میشود
و من در میان قطرهها، با دلی لرزان،
زمزمه میکنم: الهی شکر، الهی ظهور.
اللهم عجل لولیک الفرج بحق الحسین
زهرا مرادقلی
#به_قلم_خودم
#آزادنویسی
