یا ....
27 مرداد 1395 توسط آشنا
نَمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است گناه دیده مسکین نیست، کمیت عاطفهها لنگ است کجاستی که نمیآیی؟ الا تمام بزرگیها! پرنده بیتو چه کمصحبت، بهار بیتو چه بیرنگ است نمانده هیچ مرا دیگر، نه هیچ، بلکه کمی کمتر جز اینقدر که دلی دارم که بخش اعظم آن سنگ است بیا، که بیتو در این صحرا میان ما و شکفتنها همین سه چار قدم راه است، و هر قدم دو سه فرسنگ است دعاگران همه البته مجرّب است دعاهاشان ولی حقیر یقین دارم که انتظار همان جنگ است محمدکاظم کاظمی