• فهرست مطالب 
  • تماس  

یا صاحب الزمان

27 مرداد 1395 توسط آشنا

وسعت سوز مرا زمزمه ی ســاز کم است

زخمه ی ســاز مرا فرصـــت آواز کم است

کهکشانی ست به هر گوشه ی چشمت ..اما

در هـوای نظـــــــرت قدرت پرواز کم است

با ردیفی که دوچشمـــــــان غریبـــــت دارند

شعــــر موزون تو را قافیــــه پرداز کم است

شهـــــر در غربــــت بی همنفسی می میرد

دستهــــــایی که کند پنجره ای باز…کم است

با بهــــــــــــاری که تو با آمـــــدنت آوردی

گر کنم جان به فدای قدمـــــت ..باز کم است

سید محمد رضا هاشمی زاده

وسعت سوز مرا زمزمه ی ســاز کم است

زخمه ی ســاز مرا فرصـــت آواز کم است

کهکشانی ست به هر گوشه ی چشمت ..اما

در هـوای نظـــــــرت قدرت پرواز کم است

با ردیفی که دوچشمـــــــان غریبـــــت دارند

شعــــر موزون تو را قافیــــه پرداز کم است

شهـــــر در غربــــت بی همنفسی می میرد

دستهــــــایی که کند پنجره ای باز…کم است

با بهــــــــــــاری که تو با آمـــــدنت آوردی

گر کنم جان به فدای قدمـــــت ..باز کم است

سید محمد رضا هاشمی زاده

زلــال آینــــــه دارد صفــــــای چشـــــم شهــــلایت

روا هـــرگــز مبادا غـــم بـــدان رخســـار گیرایت

بــــدان خـــال سیاه بر ان رخ چو ماهت ای دلبــــر

هـــزاران دل نمودی صــد هــــزار بـــار گرفــتارت

لبــــان می فروشت چون شکر ریزد به هر مجلس

بســـی زاهد کند شیدا ، بسی عابد غزلخوانت

به زیر افکنده سر نرگس ز شرم از نرگـس مستت

ز حسنت مهوشان مدهوش به هنگام تماشایت

خــــــم آورد سرو را قامت کــــمان و قوس ابرویت

مـه و خورشید به هم تازند که تا گردند غلامانت

زمین آذین به گـــل سازد به راه مقدمت ای گـــل

ســـما رنگین کـــمان دارد رواق و منـــبر بـــارت

کمــــند زلـــــف پیچانت به بندم کرد و در زنجـــیر

رها دیگر نخواهم شدکه خوش باشم به زندانت

به مـژگان سیاهت چون ببندی منظرت ای گــــل

ســـرار آتشین بـــر دل زلبخند و دوچشــــمانت

قـــــدم بــر پرینان دل فــــرو بگـــذار ای جـــانـــان

غبـــارش کحل چشمانم زنم بوسه به خلخالت

بــــه رخسار نکویت گـــــر تبسم غنچه واســــازد

بســــی در و گهر رخشان به کنج آن گهر دانت

تراود شبنم هســــتی زچشمان ســـــحر خیزت

بــــه تــــو در اقتدا آیند خـــلایق در منــاجــاتـت

هزاران مهـــــر نور افشان به گردت در طواف آیند

تــــوخـــورشید نهــان و بـــر جهــان انوار تابانت

به کویت هم خلیلی را به ناز و عشوه بکشاندی

بـــود رسم مروت آن که جان ســازم به قربانت

سید سعید خلیلی

^7/

از عصر جمعه شد، گاه وعده ظهور


چشم‏هاي منتظر، جاده‏هاي بي‏عبور


باز در سکوت محض، آه مي‏کشم تو را


بغض‏هاي کهنه را، باز مي‏کنم مرور


آه پشت اين غروب، شب نشسته در کمين


رجعتي دوباره کن، اي طلايه‏دار نور


کي به يمن مقدمت مي‏رسد بهار عشق


فصل سبز عاطفه، فصل شادي و سرور


با تو رفت از اين ديار، هرچه نام عشق داشت


باز با نگاه تو عشق مي‏کند ظهور


مي‏وزد نسيم عشق، از ديار آفتاب


مي‏رسد سوار سبز، از کرانه‏ هاي دور

8

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس