• فهرست مطالب 
  • تماس  

یارب

19 شهریور 1395 توسط آشنا

یوسف گمگشته

 

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان

تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

 

ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف

این زمان یوسف من نیز به من بازرسان

 

رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند

یارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان

 

از غم غربتش آزرده خدایا مپسند

آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان

 

ای صبا گر به پریشانی من بخشائی

تاری از طره آن عهدشکن بازرسان

 

شهریار این در شهوار به در بار امیر

تا فشاند فلکت عقد پرن بازرسان

 

 

زکات زندگی

شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست

روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست

 

متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان

حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست

 

چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم

اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست

 

نو گل نازنین من تا تو نگاه می کنی

لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست

 

ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین

قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست

 

لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن

چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست

 

غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه

سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست

 

از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند

این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست

 

عهد تو سایه و صبا گو بشکن که راه من

رو به حریم کعبه لطف اله کردنست

 

گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی

پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست

 

بوسه تو به کام من کوه نورد تشنه را

کوزه آب زندگی توشه راه کردنست

 

خود برسان به شهریار ای که در این محیط غم

بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست

 

وحشی شکار

تا کی در انتظار گذاری به زاریم

باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم

 

دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز

جان سوز بود شرح سیه روزگاریم

 

بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود

دیشب که ساز داشت سرسازگاریم

 

شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد

چشمی نماند شاهد شب زنده داریم

 

طبعم شکار آهوی سر در کمند نیست

ماند به شیر شیوه وحشی شکاریم

 

شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز

تا زنده ام بس است همین شرمساریم

شهریار

 

….

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه » به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است..... و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد... و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم... اما آقای ما به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند، قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند...
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: آشنا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس