یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ
گاهی خستهام…
نه از راه، که از سنگهایی که بیدعوت زیر پایم سبز میشوند.
دردمندم و گاه ملول،
اما پژمرده؟ هرگز.
در من، نسیمی هست که از تبار امید است؛
نشاطی پنهان در تار و پود زندگی،
هرچند چهرهام گاه روایت دیگری دارد.
دنیا بیرون،
انبوهیست از تضاد و تراکم،
که عقل را تا مرز جنون میکشاند.
اما درون من،
آرامشیست که با طوفانها معامله نمیکند.
ریشهاش در ایمانیست که سالهاست با من راه آمده.
هرچند خستهام،
هرچند گاهگاه از رنج و غصه تا مرز فروپاشی میروم،
اما چون رفیقم خداست،
و نشانههای رحمتش را در نگاه خانوادهام،
در خندههای فرزندانم میبینم،
دلمرده نخواهم شد…
نه امروز، نه هیچگاه.
#به_قلم_خودم
#امید
#خانواده
#نشاط #خستگی
#دنیا
#زندگی