از جنگ بر می گردی،هیچ کس اما به استقبالت نمی آید.
هیچ کس نمیداند که به جنگ رفته بودی.
با شکوه ترین جنگها اما همین است.جنگی غریبانه ،جنگی تنها،جنگی بی
سپاه و بی سلاح.
از جنگ بر می گردی،خدا می داند که به جنگ رفته بودی.
خاک روی پیراهنت را می تکاند و نشان لیاقتی به تو می دهد.نشان لیاقتش
اما مدالی نیست که بر گردنت بیاویزی.
نشان لیاقت خدا، تنها چند خط ساده است.
خط های ساده ای که بر پیشانی ات اضافه می شود و روزی می رسد که
پیشانی ات پر از دستخط خدا می شود.
آیینه ها می گویند آن کس زیباتر است که خطی بر چهره ندارد.
آیینه ها اما دروغ می گویند. دستخط خدا بر هر صفحه ای که بنشیند، زیبایش
می کند. جوانی بهایی ست که در ازای دستخط خدا می دهیم.
دستخط خدا اما بیش از اینها می ارزد، کیست که جوانی اش را به دستخط خدا
نفروشد! (عرفان نظرآهاری)
ترمه و ، نمی دل نوشت :
و من هنوز، غـــــــــــرق دیروزهای خــــــــــــویشم کــه… نمی گذرد، اما…!
و هرروز، شاهد خط های ساده ایم که بر پیشانی ام نقش بسته…!
و اما میدانم ؛…« إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ »… اما نمیدانم آیا خط ها؛ همان
دستخط خداست…؟!
…
این داستان رو بخونید که واقعی و بسیار دلنشینه:
در زمان ناصرالدین شاه، طلبه ای به نام نظرعلی طالقانی* در مدرسه مروی
تهران(سپهسالار) تحصیل میکرد که بسیارفقیر بود.آنقدر که شبها دوروبر
حجره طلاب میگشت و از دورریز آنها چیزی برای خوردن پیدا میکرد.
یک روز نظرعلی به ذهنش میرسد که نامهای* برای خدا بنویسد.
به این مضمون :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا ! سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قرآن فرموده اید :
“ومامن دابه فی الارض الا علی الله رزقها”
«هیچ موجودزنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قرآن فرموده اید :
“ان الله لا یخلف المیعاد”
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
۱ - همسری زیبا ومتدین
۲ - خانه ای وسیع
۳ - یک خادم
۴ - یک کالسکه و سورچی
۵ - یک باغ
۶ - مقداری پول برای تجارت
۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
« مدرسه مروی، حجره شماره 16- نظر علی طالقانی»
بشنوید از سرنوشت نامه :
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر میکند که نامه را کجا بگذارد؟
میگوید: «مسجد خانه خداست. پس بهتر است در مسجد بگذارمش »*
او به مسجد(مسجد سپهسالار) میرود و نامه را دریک سوراخ میگذارد و
بعد با خودش میگوید:
«حتما خدا پیداش میکنه!». او نامه را پنجشنبه در مسجد میگذارد.
از قضا صبح جمعه ناصرالدینشاه با درباریها میخواست به هواخوری برود.
کاروان او از جلوی مسجد میگذشت، ناگهان، بادی میوزد ونامه نظرعلی را
روی پای ناصرالدینشاه میاندازد.
ناصرالدینشاه نامه را میخواند و دستور میدهد که کاروان به کاخ برگردد
و یک پیک به مدرسه مروی میفرستد و نظرعلی را به کاخ فرا میخواند و
دستور میدهد همه وزرایش نیز، جمع شوند.
نظر علی خطاب به شاه می گوید: من مشکل خود را با خدای خودم مطرح
نمودم و نیازی به کمک شما ندارم.
شاه میگوید:
«نامهای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودند؛ پس ما باید
انجامش دهیم.» سپس دستور میدهد همه خواستههای نظرعلی، یکبهیک
اجرا شوند!!!. لبخند تشویق
« به نقل از کتاب فرهنگ مردم طالقان ص 38 تا 40- تالیف غیب اله خالقی »
* مولی “نظرعلی طالقانی"، عارف وارسته و معروفترین چهره علمی و فقهی،
از شاگردان شیخ انصاری و اعاظم فقهای زمان در دوره قاجاریه، صاحب کتاب
” کاشف الاسرار” می باشد.وی در سال 1306 ه. ق. فوت نمود و پیکر مطهرش
در مشهد مقدس در جوار بارگاه ملکوتی حضرت امام رضا ع، به خاک سپرده شده است.
* میگویند نامه مرحوم مغفور نظرعلی،در موزه گلستان تهران تحت عنوان “نامهای به خدا”
نگهداری میشود.
…
ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ …
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ…ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ، ﺍﺯ
ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ…ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ…ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ
ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ« ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ » ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ.
خدای خوب من…!
ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ …!
..
ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺳﻰ
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺷﻬﻴﺪ ﺁﻳﺓﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﺍﺷﺮﻓﻰ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﻰ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﻛﻪ 14-15 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﻗﻢ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﺭﻓﺘﻢ.
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺰﻳﻨﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺎﺑﻮﻥ ﺯﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﻯ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﻛﻒ ﺻﺎﺑﻮﻥ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻇﺮﻑ ﺁﺏ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ.
ﺑﻠﺎﻓﺎﺻﻠﻪ ﻇﺮﻓﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺰﻳﻨﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺭﻭﻯ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺭﻳﺨﺘﻢ.
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻧﻮﺭﺍﻧﻰ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﺸﻜﺮ ﺁﻣﻴﺰﻯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻪ ﺍﻳﺪ؟ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ: ﻧﻪ، ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ.
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﻯ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺳﺮ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﺍ ﺻﺎﺑﻮﻥ ﺯﺩﻡ، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺑﺮ ﺳﺮﻡ ﺑﺮﻳﺰﻡ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺩﻭ ﻇﺮﻑ ﺁﺏ، ﺭﻭﻯ ﺳﺮﻡ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺷﺪ، ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻪ ﺗﻠﺎﻓﻰ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻯ ﻣﺤﺒّﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺮﺩﻡ، ﻭﻟﻰ ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﻰ ﻛﻨﻢ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺍﻋﻴﺎﺩ ﻣﺬﻫﺒﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﻋﻠﻤﺎ ﻣﻰ ﺭﻓﺘﻴﻢ، ﻧﺎﮔﺎﻩ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﻧﻮﺭﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻤﺎﻡ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ.
ﭘﺪﺭﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻋﺠﺐ! ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﺧﻤﻴﻨﻰ ﺍﺳﺖ. (۱)
ﺍﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍَﻣﱠﱠﺎ ﺣَﻖﱡﱡ ﺫِﻯ ﺍﻟْﻤَﻌْﺮﻭﻑِ ﻋَﻠَﻴﻚَ ﻓَﺎَﻥْ ﺗَﺸْﻜُﺮَﻩُ ﻭَ ﺗَﺬْﻛُﺮَ ﻣَﻌْﺮﻭﻓَﻪُ. ﺍﻣّﺎ ﺣﻖ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺸﻜﺮ ﻛﻨﻰ ﻭ ﻧﻴﻜﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭﻯ. (۲)
۱) ﻣﺠﻠﻪ ﺣﻀﻮﺭ، ﺧﺮﺩﺍﺩ 1370، ﺷﻤﺎﺭﻩ 1، ﺹ 67
۲) ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 74، ﺹ 7
..
ﺍﺧﻠﺎﺹ
ﻣﺮﺩﻯ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﺍﺩ. ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺻﻬﻴﺐ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﺮّ ﺍﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﻛﺮﺩ.
ﻣﺮﺩﻯ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﻳﺎﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ! ﻣﻦ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ.
ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﺷﺪ.
ﻋﻤﺮﻭﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻠﺒﻰ ﻓﺮﻳﺐ ﻛﺎﺭﺍﻧﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺁﻥ ﻛﺎﻓﺮ ﺁﺯﺍﺭﺩﻫﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺻﻬﻴﺐ ﻛﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺠﺎﻫﺪﺕ ﺧﻮﺩ ﺁﮔﺎﻩ ﻛﻦ ﺗﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﮔﺮﺩﺩ ﺗﻮ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻛﺸﺘﻪ ﺍﻯ ﻧﻪ ﺩﻳﮕﺮﻯ.
ﺻﻬﻴﺐ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﻛﺸﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺩ.
ﻋﻤﺮﻭﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ! ﺁﻥ ﻛﺎﻓﺮ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺻﻬﻴﺐ ﻛﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺩﻳﮕﺮﻯ.
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﺻﻬﻴﺐ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﺑﻠﻪ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ.
ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ: ﻳﺎ ﺍَﻳﻬَﺎ ﺍﻟﱠﱠﺬﻳﻦَ ﺁﻣَﻨﻮﺍ ﻟِﻢَ ﺗَﻘﻮﻟﻮﻥَ ﻣﺎ ﻟﺎﺗَﻔْﻌَﻠﻮﻥ ﻛَﺒُﺮَ ﻣَﻘْﺘﺎً ﻋِﻨْﺪَﺍﻟﻠﱠﱠﻪِ ﺍَﻥْ ﺗَﻘﻮﻟﻮﺍ ﻣﺎﻟﺎ ﺗَﻔْﻌَﻠﻮﻥ. (۱) ﺍﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ، ﭼﺮﺍ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﻳﺪ؟ ﺍﻳﻦ (ﺩﺭﻭﻍ) ﺧﺸﻢ ﺷﺪﻳﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﮕﻮﺋﻴﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﻳﺪ.
ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺍَﻟْﻌِﺒﺎﺩَﺓُ ﺍﻟْﺨﺎﻟِﺼَﺔُ ﺍَﻥْ ﻟﺎﻳﺮْﺟُﻮ ﺍﻟﺮﱠﱠﺟُﻞُ ﺍِﻟﺎﱠﱠ ﺭَﺑﱠﱠﻪُ.
ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺧﺎﻟﺺ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ (ﺑﻪ ﻛﺴﻰ) ﺍﻣﻴﺪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. (۲)
۱) ﺳﻮﺭﻩ ﺻﻒ، ﺁﻳﺎﺕ 2 ﻭ 3
۲) غررالحکم
…
ﺷﺮﺍﻳﻂ ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ!
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ﺟﻮﺍﻧﻰ ﻋﺰﺏ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺒﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ، ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ!
ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﻭﺩ ﺳﺮﺍﻍ ﺯﻧﻬﺎ، ﺯﻧﻬﺎ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺁﻳﻨﺪ،
ﺭﻭﺯﻯ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺻﺪﻫﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﻭ ﺻﺪﻫﺎ ﭘﻴﻐﺎﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻧﻴﺎﻳﺪ، ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻟﺎﺗﺮ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺼﺮ ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻛﺎﻣﺠﻮﻳﻰ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺍﺳﺖ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺁﻣﺎﺩﻩ، ﺩﺭﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺴﺘﻪ، ﺧﻄﺮ ﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﻳﺎ ﻛﺎﻡ ﻣﻰ ﺩﻫﻰ ﻳﺎ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻨﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺧﻮﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻳﺨﺖ.
ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻳﻮﺳﻒ ﭼﻪ ﻛﻨﺪ؟
ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﻋﺎ ﺑﺮﻣﻴﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻋﺮﺽ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ:
ﺭﺏﱢﱢ ﺍﻟﺴﺠﻦ ﺍﺣﺐﱡﱡ ﺍﻟﻰﱠﱠ ﻣﻤّﺎ ﻳﺪﻋﻮﻧﻨﻰ ﺍﻟﻴﻪ ﻭ ﺍﻟﺎّ ﺗﺼﺮﻑ ﻋﻨّﻰ ﻛﻴﺪﻫُﻦﱠﱠ ﺍﺻﺐُ ﺍﻟﻴﻬﻦﱠﱠ. (1)
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺯﻧﻬﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﺴﻮﻯ ﺁﻥ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﺯﻧﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻧﻜﻦ.
1- ﺳﻮﺭﻩ ﻳﻮﺳﻒ، ﺁﻳﻪ 33.
(ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﺎﻣﻞ، شهید مطهری ﺹ 81)
پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم :
مَن عَيَّرَ اَخاهُ بِذَنبٍ لَم يَمُت حَتّى يَعمَلَهُ؛
هر كس برادر [دينى] خود را به گناهى سرزنش كند، نميرد، مگر آنكه مرتكب آن شود.
نهج الفصاحه ص 751 ، ح 2920
ارزش تفکر عبرت آموز
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حسن بن صیقل می گوید: (از امام صادق (ع) پرسیدم: مردم از پیامبر روایت می کنند (اندیشیدن یک ساعت، بهتر از عبادت یک شب است)، چگونه اندیشه ای است؟).
امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که انسان از کنار خرابه یا خانه (رها شده ای) می گذرد، بگوید:
(این ساکنوک، این بانوک، ما بالک لاتتکلمین)
(آنها که در میان تو سکونت داشتند، کجایند؟ آنها که تو را ساختند کجایند؟ چرا سخن نمی گوئی؟
(به این ترتیب، هم امام، آن روایت را تصدیق فرمود و هم چگونگی تفکر ارزشمند را بیان داشت و براستی که چنین است، فکری که مایه عبرت فکری گر چه اندک باشد، بهتر از عبادات طولانی، ولی سطحی و بی عمق خواهد بود).
داستان های اصول کافی - محمد بن یعقوب شیخ کلینی
باب التفکر، حدیث 2، ص 54 - ج 2
..