صداقت و راستی
تاریخ انتشار : 1386/10/4
بازدید : 14717
منبع : مجله حوزه و دانشگاه، شماره 26 ,
صداقت و راستی از خصوصیات عالی اخلاق انسانی است كه در آموزه های اسلامی از زمینه های اساسی ارجمندی و نیك بختی انسان شناخته شده است. پیشوای صادقان و مولای متقیّان، صداقت را ارجمندترین و والاترین صفت،(2) معرّفی كرده و از راستگویی به عنوان اساس هر نوع اصلاحِ فردی و اجتماعی نام برده است:
اَلصِّدْقُ صَلاحُ كُلِّ شَیْ ءٍ.(3)
راستگویی مایه صلاح هرچیز است.
در مقابل، كذب و دروغگویی را ریشه همه فسادها و سرچشمه همه تباهی ها دانسته است:
اَلْكِذْبُ فَسادُ كُلِّ شَیْ ءٍ.(4)
دروغگویی موجب تباهی هر چیز است.
بنابراین اگر همه فعالیت ها و اقدامات انسان بر صدق و راستی بنا نهاده شود و از هرگونه ناراستی پیراسته باشد، زمینه های نیك بختی و گران قدری برای او فراهم می گردد؛ چنان كه گشوده شدن دریچه های سعادت و بهروزی به سوی جامعه بشری، جز با استوار كردن پایه صداقت میّسر نمی شود. به همین جهت حق تعالی مؤمنان را در كنار فراخوانی به تقوا، به همراهی با صادقان نیز فرمان می دهد:
یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اِتَّقوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الْصّادِقِینَ.(5)
ای كسانی كه ایمان آورده اید! از خدا بپرهیزید و با صادقان باشید!
مقصود از صادقان در این آیه شریفه كسانی اند كه در اندیشه و پندار و گفتار و كردار و در نهان و آشكارِ وجودشان ذره ای دروغ و ناراستی راه ندارد و وجودشان سراسر صدق و راستی است.
امام علی(ع)؛ حقیقتِ صدق و پیشوای راستی
در اهمیت عنصر صدق و راستی همین بس كه راز عروج پیشوای سالكان كوی مجد و كرامت انسانی و عامل صعود راهنمای دیار عزّت و سربلندی به بالاترین قله های عظمت و ارجمندی را در همین عنصر باید جست.
قندوزی در ینابیع المودّه می گوید: روزی سلمان فارسی به حضرت رسول اكرم(ص) عرض كرد آیا آیه «یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اتّقُوا اللّه و كُونوا مَعَ الصّادقینَ» مربوط به همه است یا مخصوص عده ای است.پیامبر(ص) پاسخ داد:
امر و دستور آیه متوجه همه مؤمنان است؛ اما مقصود از صادقان تنها برادرم علی(ع) و اوصیای من پس از او تا روز قیامت می باشند.(6)
سیوطی از ابن عباس نقل می كند كه: «وَ كُونُوا مَعَ الْصادِقِینَ» یعنی با علی بن ابیطالب(ع) باشید.(7)
حاكم حسكانی نیشابوری نیز روایتی از امام محمّد باقر(ع) نقل می كند كه:
وَكُونُوا مَعَ الْصادِقِینَ» یعنی با علی بن ابیطالب(ع) باشید.(8)
كلید طلایی
صداقت و راستگویی كلید طلایی گنج مقصود است كه در دارالملك ایمان نهفته است و كسی بی آن، نه ره به سوی سرای ایمان می برد و نه به گنج پربهای دیانت و شریعت دست می یابد. پیشوای راستان، از راستی به عنوان پایه دین و ستون ایمان یاد می كند و می فرماید:
اَلصِّدْقُ عِمادُ الاِسْلامِ وَ دَعامَةُ الایمانِ .(9)
راستی ستون مسلمانی و پایه ایمان است.
چنان كه خیمه بی عمود و سقف بی ستون فروریخته و غیرقابل استفاده است، انسانِ بی بهره از صداقت در دارالامن ایمان و در پناهگاه اسلام جایی و قراری ندارد و از سرای سلامت اسلام و امن ایمان بیرون است، و از نظر حیات دینی و روح ایمانی، مرده ای بیش نیست؛ چراكه ایمان تهی از صداقت، و اسلام منهای راستی در كلام امام علی(ع) بسان پیكر بی سر(10) است.
بنابراین، براساس آموزه های دینی راز گران قدری و ارجمندی انسان، در صدق و راستی نهفته است و خوش بختی و كامرانی تنها برای كسانی كه تلاش و فعالیّت آنان توأم با صدق و راستی باشد، میّسر می گردد. كسانی كه جز از این ره برای نیك نامی و نیك بختی و نجات و خوش بختی می كوشند، ره به بیراهه سپرده اند و فرجامی جز نگون بختی نخواهند داشت، چراكه:
اَلْصِدْقُ نِجاةٌ وَ كَرَامَةٌ.(11)
نجات و كرامت، در پرتو صداقت به دست می آید.
صداقت؛ راز عظمت علی(ع)
امام صادق(ع) به عبداللّه بن ابی یعفور فرمود:
… نظر كن به جهتی كه علی(ع) نزد پیامبر اكرم(ص) از آن موقعیت ویژه و جایگاه عظیم برخوردار گردید و به آن جهت پای بند باش! پس تحقیقا علی(ع) به سبب راستگویی و امانت داری نزد پیامبر(ص) به آن مقام والا دست یافت.(12)
ژرفای سخن امام صادق(ع) آن گاه معلوم می گردد كه موقعیت ویژه و جایگاه عظیم و منزلت بی بدیل حضرت امیر(ع) نزد پیامبر اكرم(ص) مورد توجّه قرار گیرد؛ موقعیتی كه هیچ یك از صحابه و مسلمانان از آن برخوردار نبوده اند. موقعیت ارجمند و منزلت شكوهمند و بی همتایی كه پیامبر(ص) درباره آن می فرماید:
… وَ اِنَ اللّهَ اَعْطَی مُوسَی الْعَصَاءَ، وَ اِبْرَاهِیمَ بَرْدَ النّارِ، وَ عِیسَی اَلْكَلَمَاتِ یُحیِی بِهَا الْمَوتَی وَ اَعْطانَی هَذَا عَلیّا وَلِكُلّ نَبیٍّ آیةٌ وَهَذَا آیَةُ رَبِّی… .(13)
… و خداوند به عنوان معجزه به موسی عصا، و به ابراهیم خنك شدن آتش، و به عیسی كلماتی را كه به وسیله آن مرده ها را زنده می كرد، عطا فرمود، و به من علی را عطا نمود. برای هر پیامبر نشانه ای است و این شخص علی نشانه و معجزه پروردگارم می باشد… .
گستره و ابعاد صدق
برای پیمودن طریقه صداقت و دست یابی به این گوهر گران قدر، شناخت ابعاد و گستره آن ضروری است. در كتب اخلاقی برای صدق، اقسام و مراتبی بیان شده است كه در این مختصر به پاره ای از آن ها می پردازیم.
الف) صدق در گفتار
راست گفتاری و سخن خلاف واقع به زبان نیاوردن، شناخته شده ترین قِسمِ صدق و نخستین مرتبه آن است. اگر آنچه را كه آدمی به زبان می آورد با واقع هماهنگ باشد، كلید گنج سعادت را در اختیار خواهد داشت. در روایتی از پیامبر اسلام(ص) می خوانیم:
مردی به محضر رسول اللّه(ص) شرفیاب شد و عرض كرد: ای رسول خدا! خصلتی را كه تأمین كننده خیر دنیا و آخرت است به من تعلیم نما! پیامبر فرمود: دروغ نگو.(14)
از نظر امام علی(ع) نیز سلامت دین و دنیای انسان در پرتو صداقت تأمین می گردد:
عاقبَةُ الصدق نجاةٌ و سلامة.(15)
سرانجام صدق و راستی رهایی و سلامت است.
عظمت و شكوهمندی آدمی نیز در سایه راستگویی به دست می آید:
مَنْ صَدَقَ فِی اَقْوالِهِ جَلَّ قَدْرُهُ(16).
كسی كه سخنانش راست باشد مقامش شكوهمند گردد.
هم چنین فرمود:
مَنْ صَدَقَ مَقالُهُ زادَ جَلالُهُ(17).
كسی كه گفتارش راست باشد جلالتش زیاد گردد.
تأمّل در این گونه روایات، مسلمانِ معتقد و پای بند را به كاوش در گفته ها، نوشته ها و هرآنچه را كه در مقام تخاطب به دیگران القا می كند، وامی دارد؛ خواه طرف گفت وگو و خطاب او انسان باشند و خواه در مقام عبادت و تخاطب با خداوند قرار گرفته باشد. بر این اساس است كه دین باوران هوشمند و مؤمنان ژرف نگر در واژه ها و جمله هایی كه به گاه نماز و نیایش با خدا به زبان می آورند و یا به هنگام توسّل و ابراز ارادت به چهره های قدسی دین زمزمه می كنند، نیك می نگرند تا مبادا سخنی ناراست و ادّعایی كذب در پیشگاه حقیقت ربوبی و در محضر مظاهر حق و پیشوایان الهی به زبان آورده باشند.
ب) صدق در كردار
گاهی سخنی را كه انسان به زبان می آورد راست و مطابق با واقع است، امّا عمل و رفتار او برخلاف آن است؛ یعنی عملی كه از او صادر می شود، غیر از سخنی است كه به زبان می آورد. چنین شخصی از صدق در كردار برخوردار نیست. قرآن كریم كسانی را كه میان رفتار و گفتار آن ها هماهنگی نیست، سخت نكوهش كرده و این كار آنان را موجب خشم و نفرت الهی شمرده است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتا عِنْدَ اللّه ِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ.
ای كسانی كه ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید كه عمل نمی كنید. نزد خدا بسیار موجب خشم است كه سخنی بگویید كه عمل نكنید.(18)
مردان راست كردار آهنگِ گفتارشان با آهنگ كردارشان، و خلوتشان با جلوتشان هماهنگ است و جزء كسانی نیستند كه: «چون به خلوت می روند آن كار دیگر می كنند». از این رو امیر مؤمنان(ع) چنین می فرمایند:
اَیُّهَا النّاس، اِنّی واللّهِ ما اَحُثُّكُم عَلی طاعَةِ الاّ وَأسْبِقَكُمْ اِلَیْهَا، ولاَ أنْهَا كُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ اِلاّ وَأتَنَاهی قَبْلَكُمْ عَنْهَا.
ای مردم! به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی كنم، مگر این كه پیش از شما خود به آن عمل می كنم؛ و شما را از معصیتی نهی نمی كنم، مگر این كه خودم پیش از شما از آن دوری می نمایم.(19)
از نظر پیشوای مؤمنان علی(ع) هر كس در مقام راهنمایی قرار گیرد خواه به عنوان گوینده، نویسنده، مربی و معلم و خواه در مقام زعامت و سرپرستی و مدیریت عدّه ای یا همه جامعه اگر بخواهد به شرط صداقت عمل كند، نه تنها باید بدانچه می گوید و فرمان می دهد، در عمل پای بند باشد؛ بلكه باید از رهجویان و نیروهای تحت امر، جلوتر نیز باشد. امام صادق(ع) فرمود:
كُونُوا دُعَاةً للنّاسِ بِالخَیرِ بَغَیْرِ اَلْسِنَتِكُمْ، لِیَرَوُا مِنْكُمْ اَلاِجْتِهادَ والصِّدقَ والوَرَعَ.(20)
مردم را با غیر زبانتان به كار نیك فرا بخوانید، تا كوشش، راستی و پرهیزكاری را از شما مشاهده كنند.
ج) صدق در پندار
انگیزه و اندیشه برای اعمال انسان بسان جان است برای تن. اساس كار را نیّت و فكر آدمی می سازد و اعمال و رفتار انسان در حقیقت برآمده از نیت اوست:(21)
الاعمال ثمار النیات.(22)
اعمال انسان میوه درخت نیت اوست.
نه تنها میزان ارزشمندی و گران قدری عمل انسان به اندیشه و فكری بستگی دارد كه او را به حركت و اقدام وامی دارد، بلكه قیمت و ارزش انسان به میزان اندیشه و نیتی است كه در سر دارد و برای دست یابی به آن می كوشد:
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ عَمَلِهِ عَلَی قَدْرِ نِیَّتِهِ.
ارزش آدمی به اندازه همّت اوست و عملش به مقدار نیتش.(23)
فكر و اندیشه تا آن جا در شكل گیری و تعیین شخصیّت انسان مؤثر است كه چهره های آدمیان در سرای آخرت مطابق نیاتشان تصویر و ترسیم می گردد. امام صادق(ع) می فرماید:
خداوند در روز قیامت مردم را برابر نیّاتشان محشور می گرداند.(24)
و از پیامبر اكرم(ص) نقل شده است كه:
خداوند به ظواهر و اعمال شما نگاه نمی كند؛ آنچه مورد توجّه حضرت حق تعالی قرار می گیرد درون دل های شماست.(25)
بنابراین، انسان برای دست یابی به گوهر نفیس و ارج آفرین صداقت، علاوه بر صدق در گفتار و تطابق میان گفتار و رفتار، به صدق در انگیزه و پندار نیز نیازمند است. راست پنداری و صدق در نیت، پیش نیاز و پایه صدق در گفتار و كردار است تا آن جا كه امام كاظم(ع) خطاب به هشام بن حكم، از صدق در نیت، به عنوان روح ایمان و جان دین یاد كرده اند:
كَمَا لایَقُومُ الجَسَدُ اِلاّ بِالنَّفْسِ الْحَیَّةِ كَذلِكَ لایَقُومُ الدِّینُ اِلاّ بِالنِّیَةِ الصَّادِقَةِ وَ لاتَثبتُ النِّیَةُ الصَّادِقَة اِلاّ بِالعَقلِ؛(26)
چنان كه بدن جز با جان زنده قوام ندارد، دین جز با نیّت راست برقرار نمی گردد و نیّتِ راست هم جز با عقل ثبات نمی یابد.
حتی اقدامات ارزشی و پرارجی همچون هجرت، جهاد، شهادت و… تنها در صورتی پذیرفته است كه با نیّت و انگیزه الهی به انجام برسد. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) می خوانیم:
اِنَّمَا الاَْعْمالُ بِالنّیّاتِ وِ اِنَّمَا لِكُلِّ اِمْرَئٍ ما نَوی فَمَنْ كَانَ هِجْرَتُهُ اِلَی اللّهِ وَ رَسوُلِهِ، فَهِجْرَتُهُ اِلَی اللّهِ وَ رَسوُلِهِ وَ مَنْ كَانَ هِجْرَتُهُ اِلَی دُنْیا یُصِیبُهَا اَوْ اِمْرَأةٍ یُنْكِحُها، فَهِجْرَتُهُ اِلَی مَا هاجَرَ اِلَیْهِ.(27)
اعمال آدمی به نیات او بسته است؛ برای هركس همان است كه نیّت كرده است. كسی كه هجرتش تنها به نیت خدا و رسولش باشد، بی تردید به عنوان مهاجر به سوی خدا و رسولش شمرده می شود، و آن كس كه به نیت به چنگ آوردن متاع دنیا یا در اختیار گرفتن همسری هجرت كند، هجرت او به سوی همان است كه به انگیزه آن هجرت كرده است.
بدین ترتیب هر كار خوب خواه در قالب عبادی ترین اعمال و خواه به صورت چشمگیرترین خدمات اجتماعی در صورتی كه از انگیزه الهی و قصد قربت تهی باشد فاقد ارزش و برباد رفته و پوسته ای بی مغز است. متقابلاً عمل آدمی هرچند اندك و هراندازه كوچك باشد آنگاه كه از سر صدق و اخلاق و با انگیزه خدایی انجام گیرد در پرتو ماندگاری و شكوهمندی انگیزه و هدفش، ماندگار و ارزشمند می گردد.
صداقت اساس خوبی ها
عنصر صدق با این گستره فراخ، علاوه بر آن كه خود ارزش است، حافظ و دربردارنده و در پی آورنده ارزش های بی شمار دیگری نیز هست؛ عنصری كه امام علی(ع) آن را وسیله حفاظت از دین،(28) زیبایی انسان و ستون ایمان می داند:
اَلصِّدْقُ جَمَالُ الانْسَانِ وَ دَعَامَةُ الاَْیمَان.(29)
راستی مایه زیبایی انسان و ستون ایمان است.
و در نهایت آن را ملاك و معیار مسلمانی ذكر می كند:
ملاك الاسلام صدق اللّسان.(30)
راستگویی ملاك اسلام و مسلمانی است.
صداقت پله صعود به مقام صدّیقان
به سبب صدق و راستی، بشر تا بدانجا اوج می گیرد كه به مقام صدیقین (همانان كه از جهت فضیلت و ارجمندی در مرتبه پس از پیامبران الهی قرار دارند) نایل می شود و نزد پروردگار عالم به عنوان پرافتخار «صدّیق» ملقب می گردد. در روایتی از امام باقر(ع) چنین آمده است:
اِنَّ الرَجُلَ لَیُصَدِّقَ حَتّی یَكْتُبُهُ اللّهُ صِدِّیقا.(31)
آدمی بر اثر صدق و راستی، به مرتبه ای می رسد كه خداوند او را صدّیق می نامد.
مقام «صدیقین» همان صراط مستقیم است كه مسلمانان در هر نماز با گفتن جمله «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم…» از خدا می خواهند كه به راه آنان هدایت شوند. این متنعّمان به نعمت الهی كه هدایت یافتن به راه آنان آرزوی هر مسلمانی هست، همان كسانی اند كه در آیه دیگری از قرآن مجید بدین گونه معرفی شده اند:
وَمَنْ یُطِعْ اللّه َ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّه ُ عَلَیْهِمْ مِنْ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَئِكَ رَفِیقا.(32)
و آن كس كه از دستورهای خدا و پیامبر اطاعت كند، با كسانی خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آن ها ارزانی داشته است، از: پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان. و آنان رفیق های خوبی هستند.
وجود یكپارچه صداقت و سراسر حقیقت امام علی (ع) به عنوان كامل ترین مصداق صدّیق كه در روایت نبوّی آمده است: (و من الصدیقین علی بن ابی طالب..)(33) نشان دهنده عظمت مقام و والاییِ مرتبه صدیقین است.
از این جا می توان به این نكته دست یافت كه درخواست مؤمنین از خدا برای هدایت شدن به راه صدیقان، برای امتثال فرمان الهی به همراهی با صادقان است كه در آیه شریفه: «یَا اَیُّهَا الذِینَ امَنوُا اِتَّقوُا اللّهَ وَ كوُنوُا مَعَ الصَّادِقیِنَ»(34) آمده است؛ چراكه همراهی با صادقان جز با پیمودن راه و گام زدن در مسیر آنان محقق نمی شود و توفیق انجام دادن این مهم و توان پرداختن به آن جز با عنایت و هدایت خداوند سبب سازِ بنده نواز به دست نمی آید.
بنابراین اگر برابر فرموده امام باقر(ع) دست یابی و ارتقاء به مقام صدّیقان كه مَثَل اعلا و نمونه كامل آن، وجود بی بدیل صدّیق اكبر امیر مؤمنان(ع) است به سبب راستگویی امكان پذیر است و این خصیصه مطابق تصریح امام صادق(ع) یكی از دو سبب برخورداری امام علی(ع) از جایگاه عظیم و موقعیت بی نظیر نزد پیامبر اسلام(ص) است.(35) پس نردبان صعود مسلمان به بالاترین قلّه های سعادت و كلید اصلی دست یافتن مؤمن به گنج ایمان، صدق و راستی با همه گستره و دامنه اش و در همه ابعاد و مراتب آن است و نشانه اش هماهنگی میان برون و درون انسان و مطابقت اندیشه و پندار و نهان با گفتار و كردار و عیان اوست. چه خوب فرمود آن پیشوای صادق امین:
مَنْ لَمْ یَخْتِلفْ سِرُّهُ وَ عَلانیِتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالُهُ فَقَدْ اَدّی الاَْمَانَةَ وَ أَخْلَصَ اَلْعِبَادَةَ.(36)
آن كس كه نهان و آشكار و كردار و گفتارش دوگونه و ناهماهنگ نباشد امانت الهی را ادا كرده و عبادت خدا را خالصانه انجام داده است
صداقت
جنگی که در شهریور 1359ه ش توسط دیکتاتور معدوم عراق ،صدام حسین به مردم ایران تحمیل شد؛ظهور اسطوره هایی رادر پی داشت که غیر از تاریخ صدر اسلام،در هیچ برهه ای از تاریخ بشرنشانی از آنها نیست.
ومهدی زین الدین یکی از این اسطوره هاست؛اسطوره ی زنده.
سال 1338 ه ش در كانون گرم خانوادهاي مذهبي، متدين و از پيروان مكتب سرخ تشيع، در تهران ديده به جهان گشود. مادرش كه بانويي مانوس با قرآن و آشناي با دين و مذهب بود براي تربيت فرزندش كوشش فراواني نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شيردان فرزندانش برايش فريضه بود و با مهر و محبت مادري، مسائل اسلامي را به آنها تعليم ميداد.
نبوغ و استعداد مهدي باعث شد كه او دراوان كودكي قرآن را بدون معلم و استاد ياد بگيرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نمايد. پس از ورود به دبستان در اوقات بيكاري به پدرش كه كتابفروشي داشت، كمك ميكرد و به عنوان يك فروند، پدر و مادر را در امور زندگي ياري ميداد.
شهید مهدی زین الدین,شهید زین الدین,فرمانده لشکر علی بن ابی طالب,فرمانده,جبهه,جنگ,تصویر سازی,نقاشی چهره,منتظر,عباس گودرزی,قم,شهادت,
برای دریافت تصویر با کیفیت روی عکس کلیک نمایید
مهدي در دوران تحصيلات متوسطهاش به لحاظ زمينههايي كه داشت با مسائل سياسي و مذهبي آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محرب آيتالله مدني (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مينمود و در واقع در حساسترين دوران جواني به هدايت ويژهاي دست يافته بود. به همين دليل از حضرت آيتالله مدني بسيار ياد ميكرد و رشد مذهبي خود را مديون ايشان ميدانست.
در مسير مبارزات سياسي عليه رژيم پهلوي، پدر شهيدان – مهدي و مجيد زينالدين – براي بار دوم از خرمآباد به سقز تبعيد گرديد. اين امر باعث شد تا مهدي كه خود در مبارزات نقش فعالي داشت دوري پدر را تحمل كند و سهم پدر را نيز در مبارزات خرمآباد بردوش كشد.
در ادامه مبارزات سياسي دوران دبيرستان، كينه عميقي نسبت به رژيم پهلوي پيدا كرد و زماني كه حزب رستاخيز شروع به عضوگيري اجباري مينمود. شهيد زينالدين به عضويت اين حزب در نيامد و با سوابقي كه از او داشتند از دبيرستان اخراجش كردند. به ناچار براي ادامه تحصيل، با تغيير رشته از رياضي به طبيعي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفتهشدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جديتر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتي پدر شهيد زينالدين از سقز به اقليد فارس تبعيد شد. اين ايام كه مصادف با جريانات انقلاب اسلامي بود، پدر با استفاده از فرصت پيشآمده، مخفيانه محل زندگي را به قم انتقال داد. مهدي نيز همراه سايراعضاي خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدايت مبارزات مردمي نقش موثرتري را عهدهدار شد.
«مستند عبدالرزاق»
مرحوم حاج عبدالرزاق زین الدین پدر شهید مهدی زین الدین
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگي شد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قم، براي انجام وظيفه شرعي و اجتماعي خود و حفظ و حراست از دستآوردهاي خونين انقلاب، به اين نهاد مقدس پيوست. ابتدا در قسمت پذيرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظيفه كرد.
شهيد زينالدين در زمان مسئوليت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئههاي پيچيده ضدانقلاب در شهر خونين و قيام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداري از بينش عميق سياسي، در خنثي كردن حركتهاي انحرافي و ضدانقلابي گروهكهاي آمريكايي نقش به سزايي داشت.
با آغاز تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي ميهن اسلامي، شهيد زينالدين بيدرنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامي، به همراه يك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بيامان عليه كفار بعثي پرداخت.
پس از مدتي مسئول شناسايي يگانهاي رزمي شد. و بعد از آن نيز مسئول اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد. در اين مسئوليتها با شجاعت، ايمان و قوت قلب،تا عمق مواضع دشمن نفوذ ميكرد و با شناسايي دقيق و هدايت رزمندگان اسلام، ضربات كوبندهاي بر پيكر لشكريان صدام وارد ميآورد. بخشي از موفقيتهاي بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عمليات فتحالمبين، مرهون تلاش و زحمات ايشان و همكارانش در زمان تصدي مسئوليت اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و محورهاي عملياتي بود.
شهيد زينالدين در عمليات بيتالمقدس مسئوليت اطلاعات – عمليات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لياقت، ايمان، خلوص، استعداد رزمي و شجاعت فراوان، در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ عليبن ابيطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبديل شد – انتخاب گرديد.
در عمليات رمضان، تيپ عليبن ابيطالب(ع) جزو يگانهاي مانوري و خطشكن بود و به حول و قوه الهي و با قدرت فرماندهي و هدايت ايشان – در بكارگيري صحيح نيروها و موفقيت آن يگان در اين عمليات – بعدها اين تيپ، به لشكر تبديل شد.
لشكر مقدس عليبن ابيطالب(ع) در تمام صحنههاي نبرد سپاهيان اسلام (عمليات محرم، والفجرمقدماتي، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان يكي از يگانهاي هميشه موفق، نقش حساس و تعيين كنندهاي را برعهده داشت.
صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به يادماندني اين يگان، همگام با ساير يگانها در عمليات پيروزمندانه خيبر بسيار مشهور است. هنگامي كه دشمن از هوا و زمين و با انواع جنگافزارها و هواپيماهاي توپولوف و ميگ و بمبهاي شيميايي و پرتاب يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزاير مجنون را آماج حملات خويش قرار داده بود، او و يگان تحت امرش مردانه و تا آخرين نفس جنگيدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزاير و حفظ كردند.
خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيهاي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نميشد.
شهيد زينالدين در كنار تلاش بيوقفهاش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهههاي نبرد، مكاني مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا ميكند. هميشه به رزمندگان سفارش ميكرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند.
او همواره سعي ميكرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مينمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن ميپرداخت.
به دليل اهميتي كه براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا ميداشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران كودكي در زندگي مهدي متجلي بود.
با علاقه خاصي به بسيجيها توجه ميكرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژهاي داشت. براي رسيدگي به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهاي لشكر سركشي مينمود و مشكلات آنان را رسيدگي و پيگيري ميكرد. همواره به برادران سفارش ميكرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و يقين داشته باشند كه آنها حق بزرگي بر گردن ما دارند.
شيفتگي و محبت ويژهاي به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختي كه از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خميني(ره) عشق ميورزيد. با قبلي مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مينمود. به دقت پيامها و سخنرانيهاي ايشان را گوش ميداد و سعي ميكرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نكند. ميگفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن كانون و مركز فرماندهي چه دستوري ميرسد، يك جان كه سهل است، اي كال صدها جان ميداشتيم و در راه امام فدا ميكرديم.
او در سختترين مراحل جنگ با عمل به گفتههاي حضرت امام خميني(ره) خدمات بزرگي به جبههها كرد.
حفظ اموال بيتالمال براي شهيد زينالدين از اهميت خاصي برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهي كه قرار داشت نهايت دقت خود را به كار ميبرد تا اسراف و تبذير نشود. بارها ميگفت:در مقابل بيتالمال مسئول هستيم.
در استفاده از نعمتهاي الهي و حتي غذاي روزمره ميانهروي ميكرد.
او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره براي كم كردن تعلقات مادي تلاش ميكرد. ايثار و فداكاري او در تمام زمينهها، بيانگر اين ويژگي و خصوصيتش بود.
براي اخلاص و تعهد آن شهيد كمتر مشابهي ميتوان يافت.
او جز به اسلام و انجام تكليف الهي خود نميانديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار ميكرد:
اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن.
از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي ميكردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد.
او شخصيتي چند بعدي داشت: شخصيتي پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيليها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق ميدانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامياش كه داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني كه با بسيجيان مواجه ميشد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود.
شهيد مهدي زينالدين در زمينه تربيت كادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشكر به گونهاي برنامهريزي كرده بود كه در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. ميگفت:
من خيالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئلهاي به وجود نخواهد آمد.
در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مينشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش ميكشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند ميكردند.
او يكي از فرماندهان محبوب جبههها به شمار ميآمد. فرماندهي كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. چنانچه گفته ميشود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشكر، نماز شب ميخواندند.
شهید مهدی زین الدین,شهید زین الدین,فرمانده لشکر علی بن ابی طالب,فرمانده,جبهه,جنگ,تصویر سازی,نقاشی چهره,منتظر,عباس گودرزی,قم,شهادت,
سردار رحيم صفويفرمانده سابق سپاه درباره او ميگويد: شهيد مهدي زينالدين فرماندهي بود كه هم از علم جنگي و هم از علم اخلاق اسلامي برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصههاي جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود.
شهادت مزدی بودکه خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود.
در آبان سال 1363 شهيد زينالدين به همراه برادرش مجيد (كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر عليبن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايي منطقه عملياتي از کرمانشاه به سمت سردشت حركت ميكنند. در آنجا به برادران ميگويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم!
موقعي كه عازم منطقه ميشوند، رانندهشان را پياده كرده و ميگويند: خودمان ميرويم. حتي در مقابل درخواست يكي از برادران، مبني بر همراه شدن با آنها، برادر مهدي به او ميگويد: تو اگر شهيد بشوي، جواب عمويت را نميتوانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را ميتوانيم بدهيم.
فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبههها و شركت در عمليات و صحنههاي افتخارآفرين، در درگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش را از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوي گزيند.
همان طور كه برادران را توصيه ميكرد: ما بايد حسينوار بجنگيم؛ حسينوار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسينوار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها ميداشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا ميكرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و ميگفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت.
وصیت نامه شهید مهدی زین الدین
بسمه تعالی
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسینوار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.
ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشتهام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم دادهام جهت بدهیها
پدرم برای خانهای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم میباشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را دادهام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمیرسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.
مهدی زین الدین
برگرفته از سایت ساجد و سایت شهید زین الدین
….
سالها منتظر سيصد و اندي مرد است
آنقدر مرد نبوديم که يارش باشيم
من گريه ميريزم به پاي جاده ات تا..
آيينه كاري كرده باشم مقدمت را
اول ضمير غايب مفرد كجايي
اي آرزوي جمعه هاي پر معماBauچشم انتظار آمدنت مانده ام بسی
مردم از این صبوری واندوه بی کسی
غم روی غم نهادم و غمخانه شد دلم
جان بر لبم رسید، به دادم نمیرسی؟*غروب جمعه دلم تنگ ميشود اري
دو پاي خسته من لنگ ميشود اري
درين غروب پر از التهاب دوري تو
سرم زبغض دلم منگ ميشود اريیا صاحب الزمان
آقا نگاهت جای آهوهاست، می دانم
دستان پاکت مثل من تنهاست، می دانم
آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد
جای دل تو وسعت دریاست ، می دانم
می آیی و با دستهایت پاک خواهی کرد
اشکی که روی گونه مان پیداست ، می دانم
برگشتنت در قلب های مرده مردم
همرنگ طوفانی ترین دریاست ، می دانم
جای سرانگشتان پر نورت در این ظلمت
مانند رد باد بر شنهاست ، می دانم
در باور کوتاه این مردم نمی گنجد
وقتی که بیایی اول دعواست ، می دانم
ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری
یک بار حس بودنت زیباست ، می دانم
آقا اگر تو برنمی گردی دلیل آن
در چشمهای پر گناه ماست ، می دانم
کی بازمیگردی ، برایم بودن با تو
زیباترین آرامش دنیاست ، می دانم
تو باز می گردی اگر امروز نه ، فردا
از آتشی که در دلم پیداست ، می دانم
به امید ظهور
اللهم عجل الولیک الفرج…
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین.
السّلام علیک ایّتها السّیّدة یا فاطمة المعصومة یا بنت موسیبنجعفر علیک و علی ابائک الطّیّبین الطّاهرین المعصومین افضل الصّلاة و السّلام.
تقارن این دیدار بسیار باعظمت ما، که حضور برجستهی اساتید، بزرگان، فضلا و آحاد طلاب عزیز حوزهی علمیهی قم به آن عظمت بخشیده است، با میلاد مسعود حضرت علیبنموسیالرضا (علیه الاف التّحیّة و الثّناء) و همچنین ولادت خواهر بزرگوار ایشان، حضرت فاطمهی معصومه (سلام اللَّه علیها) ما را به یاد حرکت عظیم و مبارک این برادر و خواهر و هجرت پرمعنای این دو بزرگوار میاندازد؛ که بدون تردید در تاریخ ملت ایران و تاریخ تشیع، یک حرکت سازنده و تأثیرگذار بوده است.
بدون تردید نقش حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) در قم شدن قم و عظمت یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیتشدهی دامان اهلبیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهمالسّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهلبیت (علیهمالسّلام) در آن دورهی ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهلبیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند.
امروز هم مرکز معرفتی دنیای اسلام، شهر قم است. امروز هم مثل همان دوران، قم قلب فعال و متحرکی است که میتواند و میباید خون معرفت و بصیرت و بیداری و آگاهی را در سرتاسر پیکر امت اسلامی پمپاژ کند. در آن روز، اولین کتابهای فقه و معارف شیعه و پیروان اهلبیت (علیهمالسّلام) از قم صادر شد. کتابهای اساسی مورد اعتماد و اتکای فقیهان و عالمان و محدثان در شهر قم به وسیلهی حوزهی قم به وجود آمد. کتاب «نوادر الحکمه» ی محمد بن احمد بن یحیی، کتاب «بصائر الدرجات» صفار، کتاب «الشرایع» علی بن بابویه قمی، کتاب «محاسن» برقی، کتب احمد بن محمد بن عیسی و دهها و صدها کتاب دیگر در این پایگاه معرفتی به وجود آمد و تولید شد. شخصیتهائی در اینجا پرورش یافتند که وقتی به اقطار عالم اسلامی سفر میکردند، محفل آنها محفل فیض بود. شیخ صدوق (رضوان اللَّه علیه) که جزو نسل سومیها و چهارمیهای این حرکت عظیم است، وقتی به بغداد رفت - که بغداد مرکز شیعه و مرکز حدیث بود - در پای منبر او علما و فضلا و بزرگانی جمع شدند و از او استفاده کردند. لذا ملاحظه میکنید که شیخ صدوق، شیخ و استاد مفید (رضوان اللَّه علیهما) است. بنابراین قم شد مرکز.
امروز هم قم مرکز است. در اینجا در طول سالهای متمادی، دهها هزار پروانهی عاشق، گرد شمع معارف اهلبیت حرکت میکنند، علم میآموزند، معرفت میآموزند، با مشکلاتِ بسیار دست و پنجه نرم میکنند، هدفهای عالی و معنوی را در نظر میگیرند و بدون توجه به این مشکلات پیش میروند. شاید در دنیا کمتر شهری سراغ داریم، شاید هم سراغ نداریم که این تعداد عظیم، انسانهای دنبال فراگیری دانش دین و معرفت و معنویت و سلوک جمعی، از زن و مرد مشغول تلاش و کار باشند و شب و روز مجاهدت معنوی و علمی و فرهنگی کنند. این حوزهی امروز قم است، با این موقعیت ممتاز جهانی؛ آن هم سابقهی قم است، که اولین حوزهی اساسىِ مهم تشیع در این شهر تشکیل شده است و بزرگانی از قبیل شیخ کلینی و شیخ صدوق و دیگران بهرهمندان از این چشمهی فیض بودهاند، که آثار آنها نگهدارندهی معارف اهلبیت (علیهمالسلام) در طول قرنهای متمادی بوده است.
خوب، حوزههای علمیه - بخصوص حوزهی علمیهی قم - در هیچ دورهای از تاریخ خود، به قدر امروز مورد توجه افکار جهانی و انظار جهانی قرار نداشتهاند؛ به قدر امروز مؤثر در سیاستهای جهانی و شاید مؤثر در سرنوشت جهانی و بینالمللی نبودند. حوزهی قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزهی علمیهی قم، امروز از همیشهی این تاریخ، دوستان بیشتری دارید؛ دشمنان بیشتر و خطرناکتری هم دارید. امروز حوزهی علمیهی قم - که در قلهی حوزههای علمیه قرار گرفته است - یک چنین موقعیت حساسی را داراست.
در اینجا یک مغالطهای هست که باید به آن اشاره کنم. ممکن است بعضی بگویند اگر حوزههای علمیه وارد مسائل جهانی، مسائل سیاسی، مسائل چالشی نمیشدند، اینقدر دشمن نمیداشتند و محترمتر از امروز بودند. این مغالطه است. هیچ جمعی، هیچ نهادی، هیچ مجموعهی باارزشی به خاطر انزوا و کنارهگیری و گوشهنشینی و خنثی حرکت کردن، هرگز در افکار عمومی احترامبرانگیز نبوده است، بعد از این هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهای بیتفاوت و تنزهطلب که دامن از مسائل چالشی برمیچینند، یک احترام صوری است؛ یک احترامِ در معنا و در عمق خود بیاحترامی است؛ مثل احترام به اشیاء است، که احترام حقیقی محسوب نمیشود؛ مثل احترام به تصاویر و تماثیل و صورتهاست؛ احترام محسوب نمیشود. گاهی این احترام، اهانتآمیز هم هست؛ همراه با تحقیر باطنىِ آن کسی است که تظاهر به احترام میکند. آن موجودی که زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمیانگیزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّی در دل دشمنان خود. دشمنی میکنند، اما او را تعظیم میکنند و برای او احترام قائلند.
اولاً حاشیهنشین شدن حوزهی علمیهی قم و هر حوزهی علمیهی دیگری به حذف شدن میانجامد. وارد جریانات اجتماع و سیاست و مسائل چالشی نبودن، بتدریج به حاشیه رفتن و فراموش شدن و منزوی شدن میانجامد. لذا روحانیت شیعه با کلیت خود، با قطع نظر از استثناهای فردی و مقطعی، همیشه در متن حوادث حضور داشته است. برای همین است که روحانیت شیعه از یک نفوذ و عمقی در جامعه برخوردار است که هیچ مجموعهی روحانی دیگری در عالم - چه اسلامی و چه غیر اسلامی - از این عمق و از این نفوذ برخوردار نیست.
ثانیاً اگر روحانیت میخواست در حاشیه و در پیادهرو حرکت کند و منزوی شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهای دین حیثیتی ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسی - که نمونهی برجستهی آن، انقلاب عظیم اسلامی است - کناره میگرفت و در مقابل آن بیتفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است.
ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحریک دشمنیهاست، این دشمنیها در یک جمعبندی نهائی مایهی خیر است. آن دشمنیهاست که غیرتها و انگیزهها را تحریک میکند و فرصتهائی برای موجود زنده میآفریند. هر جا به مجموعهی روحانیت یا به دین یک خصومتورزی و کینورزیای انجام گرفت، در مقابل، حرکتی سازنده از سوی بیداران و آگاهان انجام گرفت. یک وقتی در جمعی گفتم که نوشتن یک کتاب به وسیلهی یک نویسندهی متعصب ضد شیعه، موجب به وجود آمدن چندین کتاب منبع بزرگ شیعی شد. در همین شهر قم اگر کتاب «اسرار هزار ساله» از سوی یک فرد منحرف که ترکیبی از تفکرات سکولاریستی و گرایشهای وهابیگری داشت، منتشر نمیشد، امام بزرگوار ما نمیرفت درس خود را مدتی تعطیل کند و کتاب «کشف الاسرار» را بنویسد؛ که در این کتاب، اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه، نخستین جوانههایش مشاهده میشود. بازتولید این تفکر مهم فقهی و شیعی در “`کتاب «کشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرک گرایشهای چپ و مارکسیستی و حزب توده در دههی ۲۰ و اوائل دههی ۳۰ نمیبود، کتاب ماندگاری مثل «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تولید نمیشد و به وجود نمیآمد. بنابراین، این دشمنیها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومتورزی انجام گرفت، موجود بیدار و آگاه - یعنی حوزهی علمیه - از خود واکنشی نشان داد و فرصتی آفرید. دشمنیها فرصتآفرینند؛ آن وقتی که ما بیدار باشیم، آن وقتی که ما زنده باشیم، آن وقتی که ما غافل نباشیم.
در همان دوران رضاخانی، آن حرکت خصمانهای که با روحانیت شد، موجب شد مرجع تقلیدی مثل مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) اجازهی صرف وجوهات را در تولید نشریههای دینی و مجلات دینی بدهد؛ که این یک چیز بیسابقهای بود، در آن روز هم چیز عجیبی بود. بنابراین نشریهی دینی با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دینی با اتکای به سهم امام به وجود آمد. یعنی شخصیتی مثل سید اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) برخلاف آنچه که برخی تصور میکردند و میکنند، به فکر مسائل فرهنگی کشور ما و دنیای شیعه و کشور شیعه است و صرف سهم امام را در یک چنین کاری مجاز میشمرد؛ اینها فرصتهاست. دشمنیها یک چنین فرصتهای بزرگی را به وجود میآورند.
رابعاً با بیطرف ماندن روحانیت در مسائل چالشىِ اساسی، موجب نمیشود که دشمن روحانیت و دشمن دین هم بیطرف و ساکت بماند؛ «و من نام لمینم عنه».(۱) اگر روحانیت شیعه در مقابل حوادث خصمانهای که برای او پیش میآید، احساس مسئولیت نکند، وارد میدان نشود، ظرفیت خود را بروز ندهد، کار بزرگی را که بر عهدهی اوست، انجام ندهد، این موجب نمیشود که دشمن، دشمنی خود را متوقف کند؛ بعکس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف کردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال کردند، به فعالیت خودشان افزودند و پیش آمدند. غربیها ظرفیت عظیم فکر شیعه برای مواجههی با ظلم جهانی و استکبار جهانی را از مدتها پیش فهمیدهاند؛ از قضایای عراق، از قضایای تنباکو؛ لذا آنها ساکتبشو نیستند؛ آنها به تجاوز خود، به پیشروی خود ادامه میدهند. سکوت و بیطرفی علما و روحانیون و حوزههای علمیه به هیچ وجه نمیتواند دشمنی دشمن را متوقف کند. بنابراین حرکت حوزههای علمیه، بیطرف نماندن حوزههای علمیه در قبال حوادث جهانی، در قبال مسائل چالشىِ ملی و بینالمللی یک ضرورتی است که نمیشود از آن غافل شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دو عنوان و دو مفهوم غلط و انحرافی به وسیلهی کسانی که هم با روحانیت بد بودند، هم با انقلاب دشمن بودند، در ذهنها مطرح شد. البته به این حرفها پاسخ داده شده است؛ هم قولاً، هم عملاً؛ اما «رگ رگ است این آب شیرین و آب شور». باید همیشه متوجه بود، همیشه بیدار بود.
این دو مفهوم غلط و در واقع دو تهمت را دشمن به عنوان تاکتیک مطرح کرده است: یکی طرح مسئلهی حکومت آخوندی است. میگویند در ایران حکومت آخوندی، حکومت روحانی بر سر کار است. این را نوشتند، گفتند، ترویج کردند، تکرار کردند. دیگری طرح موضوع آخوند حکومتی است؛ تقسیم آخوند به حکومتی و غیر حکومتی. هدفشان از طرح این دو مفهوم انحرافی و غلط این بود که اولاً نظام اسلامی را از پشتوانهی عظیم فکری و نظری و استدلالی و علمی علمای دین محروم کنند؛ ثانیاً روحانیت مسئول را، روحانیت انقلابی را، روحانیت حاضر در صحنه را که در مقابل دشمنیها سینه سپر کرده است، به خیال خودشان منزوی کنند، بدنام کنند. یعنی آخوند یک نوعش حکومتی است، که این بد است، منفی است، ضد ارزش است؛ یک نوعش غیر حکومتی است، که این مثبت است، این منزه است.
نسبت روحانیت با نظام اسلامی، نسبت روشنی است. نسبت روحانیت و حوزههای علمیه با نظام اسلامی، نسبت حمایت و نصیحت است. این را توضیح خواهم داد. حمایت در کنار نصیحت، دفاع در کنار اصلاح. آن دو مفهوم غلط، حقیقتاً انحرافی و خصمانه است؛ به دلیل اینکه اولاً حکومت آخوندی و نسبت دادن جمهوری اسلامی به این مفهوم، حرف دروغی است. جمهوری اسلامی حکومت ارزشهاست، حکومت اسلام است، حکومت شرع است، حکومت فقه است، نه حکومت افراد روحانی. روحانی بودن کافی نیست برای اینکه کسی سلطهی حکومتی پیدا کند. جمهوری اسلامی با حکومتهای روحانیای که در دنیا میشناسیم، در گذشته هم بوده است، امروز هم در نقطههائی از دنیا هست، ماهیتاً متفاوت است. حکومت جمهوری اسلامی، حکومت ارزشهای دینی است. ممکن است یک روحانی ارزشهائی را حائز باشد که از بسیاری از روحانیها برتر باشد؛ او مقدم است؛ اما روحانی بودن هم موجب نمیشود که از کسی سلب صلاحیت شود. نه به تنهائی روحانی بودن صلاحیتآور است، نه روحانی بودن موجب سلب صلاحیت است. حکومت دین است، نه حکومت یک صنف خاص و یک مجموعهی خاص. تقسیم روحانی به حکومتی و غیر حکومتی و ارزش و ضد ارزش قلمداد کردن اینها هم یک غلط فاحش است. رفتن به سمت حکومت و رفتن به سمت هر چیزی غیر از حکومت، اگر برای دنیا شد، بد است؛ اگر برای هوای نفس شد، بد است؛ مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. ما به سمت هر هدفی حرکت کنیم که مقصودمان هوای نفس باشد، مقصودمان منافع شخصی باشد، این ضد ارزش است؛ این همان مصداق دخول در دنیاست که فرمود: «الفقهاء امناء الرّسل ما لم یدخلوا فی الدّنیا»؛ (۲) این مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. اگر هدف، دنیاست، مردود است؛ حکومت و غیرحکومت ندارد؛ اما اگر رفتن به سمت حکومت با هدف معنوی است، با هدف الهی است، این از برترین مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است؛ از برترین مصادیق مجاهدت است؛ این قبول مسئولیتهای سنگین است، یا دفاع از مسئولان صاحب صلاحیت است. اگر روحانىِ حکومتی به آن کسی گفته میشود که برای ادای دین خود، برای ادای مسئولیت شرعی خود، برای خاطر خدا از نظام اسلامی حمایت میکند یا از مسئولینی حمایت میکند، این ارزش است، این ضد ارزش نیست؛ نداشتن این حالت، ضد ارزش است. پس هیچکدام از این دو مفهوم - نه مفهوم حکومت روحانی و حکومت آخوندی، و نه مفهوم آخوند حکومتی، روحانی حکومتی - مفاهیم درستی نیست. طرح اینها پس از انقلاب و تشکیل نظام اسلامی، یک طرح مغالطهآمیز است؛ این مفاهیم متعلق به فرهنگ این انقلاب نیست.
اما متقابلاً دو حقیقت و دو مفهوم دیگر وجود دارد که آنها مفاهیم ارزشی و ارزشآفرین است. یک مفهوم این است که نظام به لحاظ نظری و علمی محتاج علمای دین و حوزههای علمیه و مستظهر به تلاش علمی آنهاست. نظام متکی به حوزههای علمیه است؛ متکی به علما، برجستگان و صاحبنظران دینی است. یک مفهوم دیگر هم این است که حوزه و روحانیت نسبت به نظام دینی بیتفاوت نیست. هیچ روحانیای، هیچ عالم دینی، هیچ خادم اسلامی نمیتواند نسبت به نظامی که بر اساس اسلام پدید آمده است، با انگیزهی اسلام حرکت کرده است و کار میکند، بیتفاوت باشد؛ نمیتواند خود را بیگانه به حساب بیاورد. این هم یک حقیقت دیگر است.
آن حقیقت اول که گفتیم نظام مستظهر به حوزههای علمیه است، به خاطر این است که نظریهپردازی سیاسی و نظریهپردازی در همهی جریانهای ادارهی یک ملت و یک کشور در نظام اسلامی به عهدهی علمای دین است. آن کسانی میتوانند در باب نظام اقتصادی، در باب مدیریت، در باب مسائل جنگ و صلح، در باب مسائل تربیتی و مسائل فراوان دیگر نظر اسلام را ارائه بدهند که متخصص دینی باشند و دین را بشناسند. اگر جای این نظریهپردازی پر نشد، اگر علمای دین این کار را نکردند، نظریههای غربی، نظریههای غیردینی، نظریههای مادی جای آنها را پر خواهد کرد. هیچ نظامی، هیچ مجموعهای در خلأ نمیتواند مدیریت کند؛ یک نظام مدیریتی دیگری، یک نظام اقتصادی دیگری، یک نظام سیاسی دیگری که ساخته و پرداختهی اذهان مادی است، میآید جایگزین میشود؛ همچنان که در آن مواردی که این خلأها محسوس شد و وجود داشت، این اتفاق افتاد.
اینکه بنده دربارهی علوم انسانی در دانشگاهها و خطر این دانشهای ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاهها، هم به مسئولان - به خاطر همین است. این علوم انسانیای که امروز رائج است، محتواهائی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است؛ متکی بر جهانبینی دیگری است؛ حرف دیگری دارد، هدف دیگری دارد. وقتی اینها رائج شد، مدیران بر اساس آنها تربیت میشوند؛ همین مدیران میآیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسی داخلی، خارجی، امنیت، غیره و غیره قرار میگیرند. حوزههای علمیه و علمای دین پشتوانههائی هستند که موظفند نظریات اسلامی را در این زمینه از متون الهی بیرون بکشند، مشخص کنند، آنها را در اختیار بگذارند، برای برنامهریزی، برای زمینهسازیهای گوناگون. پس نظام اسلامی پشتوانهاش علمای دین و علمای صاحبنظر و نظریات اسلامی است؛ لذا نظام موظف به حمایت از حوزههای علمیه است، چون تکیهگاه اوست.
علاوهی بر اینها که نظام اسلامی برای ادارهی ملت و کشور نیازمند به حوزههاست، یک نکتهی دیگر هم وجود دارد و آن این است که امروز شبهههائی مطرح میشود که آماج آن شبههها نظام است. شبهات دینی، شبهات سیاسی، شبهات اعتقادی و معرفتی در متن جامعه تزریق میشود - بخصوص در میان جوانان - هدفش فقط این است که یکی را از یک فکری منتقل کند به یک فکر دیگری؛ هدفش این است که پشتوانههای انسانی نظام را از بین ببرد؛ مبانی اصلی نظام را در ذهنها مخدوش کند؛ دشمنی با نظام است. لذا برطرف کردن این شبههها، مواجههی با این شبههها، پاک کردن این غبارها از ذهنیت جامعه - که به وسیلهی علمای دین انجام میگیرد - این هم یک پشتیبانی دیگر، یک پشتوانهی دیگر برای نظام اسلامی است. پس نظام اسلامی از جهات مختلف متکی به علمای دین و نظریهپردازان و محققان و دانشمندان حوزههای علمیه است.
از آن طرف، حوزههای علمیه هم نمیتوانند بیتفاوت بمانند. حوزهی علمیه، بخصوص حوزهی علمیهی قم مادر این نظام است؛ به وجود آورنده و مولد این انقلاب و این حرکت عظیم است. یک مادر چگونه میتواند از زادهی خود، از فرزند خود غافل بماند، نسبت به او بیتفاوت باشد، در هنگام لازم از او دفاع نکند؟ ممکن نیست. بنابراین نسبت بین حوزههای علمیه و نظام جمهوری اسلامی، نسبت حمایت متقابل است. نظام از حوزهها حمایت میکند، حوزهها از نظام حمایت میکنند؛ همکاری میکنند، به یکدیگر کمک میکنند.
یک مسئلهای در اینجا مطرح است، من هم مطرح میکنم؛ بعد هم چند تا مسئلهی دیگر از مسائل مهم حوزه را انشاءاللَّه مطرح خواهم کرد. این مسئله عبارت است از مسئلهی استقلال حوزهها. آیا حمایت نظام اسلامی از حوزههای علمیه میتواند به استقلال حوزههای علمیه خللی و لطمهای وارد کند یا نه؟ آیا این کار مجاز است یا نه؟ این بحث مهمی است. اولاً حوزههای علمیه همیشه در طول تاریخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حکومتهای معارض با تشیع، بلکه حتّی در دوران حکومتهای شیعی. یعنی آن وقتی که صفویه در رأس کار قرار گرفتند و علمای بزرگی مثل محقق کرکی و پدر شیخ بهائی و بزرگان زیادی به ایران آمدند و در مناصب گوناگون دینی قرار گرفتند، هرگز این علما و شاگردان و تربیت شدگان آنها مقهور سیاست صفویه نشدند و در اختیار آنها قرار نگرفتند. بله، کمک میکردند، همکاری میکردند، از آنها تعریف و تجلیل میکردند؛ اما در قبضهی آنها نبودند، به اختیار آنها نبودند. در بخشی از دوران قاجاریه هم همین جور بود. کاشفالغطاء (رضوان اللَّه تعالی علیه) آن عالم بزرگ به ایران آمد و کتاب «کشف الغطاء» را نوشت. ایشان در این کتاب - هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهای روس و ایران - تجلیل زیادی از فتحعلیشاه میکند؛ اما کاشفالغطاء آدمی نبود که توی مشت فتحعلیشاه و امثال فتحعلیشاه قرار بگیرد؛ آنها مستقل بودند. میرزای قمی در منزل خود در قم مورد احترام و تجلیل پادشاه زمان خودش قرار میگیرد؛ اما زیر بار خواستهی او نمیرود. آنها اصرار داشتند آنچه را که میخواهند، میرزا فتوا بدهد؛ اما میرزا قبول نکرد، زیر بار نرفت. میرزای قمی رسالهای دارد به نام «رسالهی عباسیه» که نظر فقهی خودش را در باب جهاد بیان کرده است. این رساله چند سال قبل از این برای اولبار چاپ و منتشر شد. از ایشان جوری سؤال میکنند که مثلاً وکالتی بدهد، نیابتی بدهد که بتوانند از طرف او جهاد کنند - به گمانم این موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ایشان زیر بار نمیرود و قبول نمیکند. روحانیت شیعه همیشه اینجور بوده، همیشه مستقل بوده، هرگز در قبضهی قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همین جور است، بعد از این هم باید همین جور باشد و به توفیق الهی همین جور خواهد بود.
اما در اینجا هم مراقب باشید یک مغالطهی دیگری به وجود نیاید؛ استقلال حوزهها به معنای عدم حمایت نظام از حوزه و حوزه از نظام تلقی نشود؛ یک عدهای این را میخواهند. بعضیها میخواهند به عنوان استقلال و به نام استقلال، رابطهی حوزه را با نظام قطع کنند؛ این نمیشود. وابستگی غیر از حمایت است، غیر از همکاری است. نظام به حوزه مدیون است؛ باید به حوزهها کمک کند. البته معیشت طلاب به صورت سنت معمول و بسیار پرمعنا و پررمز و راز باید به وسیلهی مردم اداره شود؛ مردم بیایند وجوهات شرعیشان را بدهند؛ این اعتقاد من است.
انسان هرچه به اعماق این عادت و سنت دیرین که شاید از صد سال، صد و پنجاه سال قبل در میان حوزههای ما رائج است، دقت میکند، آن را مهمتر، پرمعناتر، پررمز و رازتر مشاهده میکند. راز ارتباط مستحکم مردم با حوزهها همین است که احساس خویشاوندی میکنند. مردم توقع زیادی هم از روحانی ندارند، اما خودشان را به پشتیبانی مالی حوزهها و روحانیون متعهد میدانند؛ و همین درست است.
اما مسائل حوزهها فقط مسئلهی معیشت نیست. در حوزهها هزینههائی وجود دارد که جز با کمک بیتالمال مسلمین و کمک دولتها امکان ندارد آن هزینهها تحقق پیدا کند. دولتها موظفند این هزینهها را بدهند، دخالتی هم نباید بکنند. بسیاری از مدارس مهم در شهرهای گوناگون به وسیلهی امراء و سلاطین و بزرگان ساخته شده. در مشهد سه مدرسه بغل هم ساخته شده - مدرسهی نواب و باقریه و حاج حسن - هر سه هم در زمان یکی از سلاطین صفویه و به امر او یا به امر امرای او ساخته شده بود؛ اشکالی ندارد. مدرسهی باقریه، محل تدریس محقق سبزواری - ملا محمدباقر سبزواری، صاحب «ذخیره» و «کفایه» - به وسیلهی آنها ساخته شده؛ این اشکالی ندارد. باید هزینه کنند، دخالت هم نباید بکنند. حوزه پشتیبانیهای گوناگون را از سوی نظام میپذیرد، با عزت و با مناعت. این پشتیبانیهائی که امروز نظام از حوزههای علمیه میکند و باید هم بکند و باید هم بیشتر بشود، اینها وظائفی است که دارد. فقط هم پشتیبانی مادی نیست. امروز بحمداللَّه مهمترین و عمومیترین تریبونهای ملی در اختیار فضلای حوزههای علمیه، در اختیار مراجع معظم است؛ اینها حمایت است، اینها حمایتهای نظام است. نظام اسلامی باید این حمایتها را بکند، به دلیل همان پیوندی که گفته شد. پس این مسئلهی دخالت و استقلال را نبایستی با آن حقایقی که در این باب وجود دارد، مخلوط کرد.
حقیقت این است که این دو جریان عظیم - یعنی جریان نظام اسلامی و در دل آن، جریان حوزههای علمیه - دو جریانی هستند که به هم مرتبطند، به هم متصلند، سرنوشت آنها یکی است؛ این را همه بدانند. امروز سرنوشت روحانیت و سرنوشت اسلام در این سرزمین، وابسته و گره خوردهی به سرنوشت نظام اسلامی است. نظام اسلامی اندک لطمهای ببیند، یقیناً خسارت آن برای روحانیت و اهل دین و علمای دین از همهی آحاد مردم بیشتر خواهد بود. البته نظام زنده است، نظام سرپاست، نظام قوی است و با اطمینان کامل عرض میکنم نظام بر همهی چالشهائی که در مقابلش قرار دارد، فائق و پیروز خواهد شد.
مسئلهی مهم دیگری که مطرح است و در آن باب باید سخن روشن به میان بیاید، مسئلهی تحول در حوزههاست. چند سال است که مسئلهی تحول در حوزههای علمیه، بخصوص در حوزهی مبارکهی علمیهی قم مطرح است. این تحول یعنی چه؟ حوزه میخواهد چه کار کند که اسمش تحول باشد؟ اگر تحول را به معنای تغییر خطوط اصلی حوزهها بدانیم - مثل تغییر متد اجتهاد - قطعاً این یک انحراف است. تحول است، اما تحول به سمت سقوط. شیوهی اجتهادی که امروز در حوزههای علمیه رائج است و علمای دین به آن متکی هستند، یکی از قویترین و منطقیترین شیوههای اجتهاد است؛ اجتهاد متکی به یقین و علم، با اتکای به وحی؛ یعنی از ظن به دور است و استنباط ما استنباط علمی و یقینی است. این ظنون خاصهای هم که وجود دارد، همهی اینها حجیتش باید یقینی و قطعی باشد. حتّی اعتبار اصول عملیهای که ما در فقه از آن استفاده میکنیم، باید اعتبار جزمی و قطعی باشد. تا وقتی که از دلیل قطعی به معتبر بودن این اصل عملی - استصحاب یا برائت یا اشتغال، هر کدام در مجاری خودشان - جزم پیدا نکنیم، نمیتوانیم از این اصل استفاده کنیم. بنابراین یا بیواسطه یا بواسطه، همهی شیوههای استنباط ما در فقه منتهی میشود به قطع و یقین.
اجتهاد در شیعه به معنای تکیه به ظنون غیر معتبر نیست؛ همینی که قدمای ما اصطلاح اجتهاد به رأی، اجتهاد متکی به ظنون غیر معتبر، مثل قیاس، مثل استحسان و امثال اینها را به کار بردند و کتابها نوشتند؛ «الرّدّ علی اصحاب الاجتهاد فی احکام». اسماعیل بن ابوسهل نوبختی، سید مرتضی در «ذریعه»، شیخ در «عدةالاصول» و دیگران و دیگران این اجتهاد متکی به ظنون غیر معتبر را رد کردند. این اجتهاد مردود است. امروز هم تحت هر نامی کسانی به اینجور اجتهادها روی بیاورند، مردود است. اینکه حالا دنیا این را از ما نمیپسندد، این حرف فقهی در دنیا خریدار ندارد، یا این را صریحاً بگویند یا نگویند، اما در دلشان این باشد و اینها را به یک استنباط غلطی بکشاند، این مردود است. متأسفانه در مواردی در گوشه و کنار دیده شده که برای اینکه عرف دنیای متمدن - که عمدتاً مادی است - رعایت شود، در استنباط احکام شرعی دخل و تصرف شده است! حتّی بدتر از این، برای اینکه گاهی دل قدرتهای مادی به دست بیاید - نه حالا عرف دنیای مادی رائج، بلکه عرف قدرتهای مادی و استکباری رعایت شود - فتوا داده شده: تلاش صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی به دلیل اینکه موجب سوء ظن قدرتهای بزرگ است، ممنوع است! خوب، غلط کردند سوءظن دارند.
اگر اجتهاد با همان شیوهی درست و صحیح خود که تکیهی به کتاب و سنت است، و با آن متد معقولِ صحیحِ منطقىِ حساب شدهی پخته انجام بگیرد، بسیار خوب است. اجتهادها ولو نتائج مختلفی هم داشته باشد، موجب بالندگی است، موجب پیشرفت است. مجتهدین ما، فقهای ما در طول تاریخ فقاهت ما در مسائل گوناگون نظرات مختلفی ایراد کردند. شاگرد بر علیه نظر استاد، باز شاگرد او بر علیه نظر او حرفهائی زدهاند، مطالبی گفتهاند؛ هیچ اشکالی ندارد؛ این موجب بالندگی و پیشرفت است. این اجتهاد باید در حوزه تقویت شود. اجتهاد مخصوص فقه هم نیست؛ در علوم عقلی، در فلسفه، در کلام، اجتهاد کسانی که فنان این فنون هستند، امر لازمی است. اگر این اجتهاد نباشد، خواهیم شد آب راکد.
امروز حوزه نباید در صحنههای متعدد فلسفی و فقهی و کلامی در دنیا غائب باشد. این همه سؤال در دنیا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چیست؟ نه باید غائب باشد، نه باید منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد. فکر نو لازم است، پاسخ به نیازهای نوبهنو لازم است که دارد مثل سیل در دنیا مطرح میشود؛ باید شما برایش جواب فراهم کنید. جواب شما باید ناظر باشد به این نیاز، و نیز ناظر باشد به پاسخهائی که مکاتب و فرقههای گوناگون میدهند. اگر از جوابهای آنها غافل باشید، پاسخ شما نمیتواند کار خودش را انجام دهد. باید پاسخ قوی، منطقی و قانع کننده بیاورید وسط. باید پاسخها در دنیا مطرح شود. دائم بایستی صادرات قم - همان طور که عرض کردیم، این قلب معرفتی دنیای اسلام - پمپاژ بشود. امروز خوشبختانه وسائل ارتباطىِ سریع در اختیار همه هست. شما میتوانید اینجا اقدامی بکنید، در آن طرف دنیا در همان ساعت از شما بشنوند و استفاده کنند.
در زمینههای گوناگون، امروز نیاز وجود دارد؛ هم برای نظام اسلامی، هم در سطح کشور، هم در سطح جهان. تبیین معرفتشناسی اسلام، تفکر اقتصادی و سیاسی اسلام، مفاهیم فقهی و حقوقیای که پایههای آن تفکر اقتصادی و سیاسی را تشکیل میدهد، نظام تعلیم و تربیت، مفاهیم اخلاقی و معنوی، غیره، غیره، همهی اینها باید دقیق، علمی، قانع کننده و ناظر به اندیشههای رائج جهان آماده و فراهم شود؛ این کار حوزههاست. با اجتهاد، این کار عملی است. اگر ما این کار را نکنیم، به دست خودمان کمک کردهایم به حذف دین از صحنهی زندگی بشر؛ به دست خودمان کمک کردهایم به انزوای روحانیت. این، معنی تحول است. این حرکت نوبهنوی اجتهادی، اساس تحول است.
حالا در زمینههای دیگر هم من عرض خواهم کرد آن چیزی که تحول هست، آن چیزی که تحول نیست؛ یا به تعبیر بهتر، آن تحولی که صحیح است، آن تحولی که غلط است. عرض من همیشه این بوده و هست - قبلاً هم در جلسات متعدد با فضلای حوزه این را مطرح کردهایم - که تحول و دگرگونی یک امر قهری است؛ پیش میآید. امروز در اطراف مجموعههای گوناگون صنفی و ملی و غیره در و دروازه و حصار وجود ندارد؛ منتها این تحول و تغییر را یا مدیریت میکنیم، آن را هدایت میکنیم، یا نه، رها میکنیم. اگر رها کردیم، باختهایم. بزرگان حوزه، مراجع تقلید، اندیشمندان، دانشمندان و فضلا باید دامنها را به کمر بزنند، همت کنند، این تحول را برنامهریزی کنند، هدایت کنند، مدیریت کنند. بنابراین معنای اساسی تحول این است: حرکت نوبهنوی محتوائی.
ممکن است یک معنای غلطی از تحول اراده بشود و فهم بشود، که حتماً باید از آن پرهیز کرد. تحول به معنای رها کردن شیوههای سنتىِ بسیار کارآمد حوزه در تعلیم و تعلم و تبدیل این شیوهها به شیوههای رائج دانشگاهىِ امروز نیست؛ اینچنین تحول و تغییر و دگرگونیای غلط اندر غلط است؛ این عقبگرد است.
امروز شیوههای گوناگون سنتىِ قدیمی ما دارد در دنیا شناخته میشود؛ بعضی یا از روی تقلید یا از روی ابتکار دارند همین شیوهها را رائج میکنند. ما شیوههای دانشگاهی خودمان را که برگرفته و نسخهنویسیشدهی از شیوههای قدیمی غربی است، بیاوریم در حوزه حاکم کنیم؛ نه، ما این را تحول نمیدانیم. اگر چنین دگرگونیای رخ بدهد، قطعاً ارتجاع و عقبگرد است؛ این را قبول نداریم. ما در حوزهی علمیه شیوههای بسیار خوبی رائج داریم، از قدیم معمول بوده؛ شیوهی انتخاب آزادانهی استاد به وسیلهی طلبه. طلبه وارد حوزه که میشد و میشود، میگردد استاد مورد قبول و مورد علاقهی خودش را پیدا میکند، به درس او میرود. اساس کار طلبگی، فکر کردن و دقت کردن و مطالعه کردن است، نه حفظ کردن. حفظمحوری، همان چیزی است که امروز بلای تعلیم و تربیت جدید ماست و ما مدتهاست که داریم با آن مقابله و مبارزه میکنیم و هنوز هم روبهراه نشده است و باید روبهراه شود. در حوزه، اساس سنتی ما بر پایهی فکر کردن است. طلبه درس را که میخواند، اولاً قبلاً پیشمطالعه میکند، ذهنش را آماده میکند تا از استاد حرف نو بشنود. بعد از درس، آن درس را با یک زمیلی، رفیقی مباحثه میکند؛ یک بار به او درس میگوید، یک بار او به انسان درس میگوید؛ لذا در ذهن جایگزین میشود. در بعضی از حوزهها مثل نجف، تقریر درس استاد معمول بود - در قم کمتر وجود داشت یا نداشت و خیلی بندرت بود - طلبهی فاضلی بعد از درس استاد مینشست، همان درسی را که استاد گفته بود، برای بعضی از طلابی که احتیاج داشتند، دوباره میگفت. ببینید این کار چقدر در عمق بخشیدن به علم و سواد و معلومات محصل و طالب علم تأثیر میگذارد. این سنتها را نباید از دست داد؛ اینها حیف است.
احترام به استاد هم یک مسئله است. یکی از سنتهای رائج حوزههای علمیه، تواضع شاگرد در مقابل استاد بود؛ احترام به استاد. «آداب المتعلمین» مینوشتند، که متعلم در مقابل معلم چه وظائفی دارد و معلم چه حقوقی بر او دارد؛ همچنان که متقابلاً متعلم بر معلم حقوقی دارد. اینکه استاد بیاید بگوید و برود، نه؛ حرف شاگرد را میشنفتند، گوش میکردند. اینها از قدیم معمول بوده است. در همین زمان ما بعضی از بزرگان بودند، الان هم هستند؛ شاگرد بعد از درس، تا خانهی استاد او را همراهی میکرد؛ بحث میکرد، صحبت میکرد، سؤال میکرد. گعده، گعدهی علمی؛ نشست، نشست تحقیقی و سؤال و جواب؛ اینها سنتهای خوب حوزهی ماست. دیگران میخواهند اینها را از ما یاد بگیرند، ما بیائیم اینها را تبدیل کنیم به روشهای دیگران که منسوخ و کهنه است!؟ پس این سنتها باید باقی بماند و تقویت شود. تحول به معنای تغییر اینها نیست.
یکی از چیزهائی که در تحول مثبت حتماً لازم است، این است که ما خودمان را و تلاش و فعالیت علمی خودمان را با نیازها منطبق کنیم. یک چیزهائی هست که مردم ما به آنها احتیاج دارند، پاسخش را از ما میخواهند؛ ما باید آنها را فراهم کنیم. یک چیزهائی هم هست که مردم احتیاجی به آنها ندارند؛ زیاد کار شده، زیاد تلاش شده؛ خودمان را سرگرم آنها نکنیم. اینها خیلی مسائل اساسی و مهمی است.
ما از دانشگاهها میخواهیم که فعالیت خودشان را با نیازهای جامعه تطبیق دهند. با دانشگاه، با اساتید، با دانشجوها که مواجه میشویم، این را مکرر از اینها میخواهیم؛ میگوئیم رشتههای علمیتان را بر نیازهای جامعه منطبق کنید، ببینید چه لازم داریم. این در مورد حوزهها به طریق اولی صادق است.
مسئلهی بعدی، مسئلهی نظام رفتاری و اخلاقی حوزههاست؛ که همین تحول - اگر تحولی انجام میگیرد - باید ناظر به این جهت هم باشد. چند تا سرفصل در این خصوص وجود دارد که من اینجا یادداشت کردهام: تکریم اساتید. نظام رفتاری و اخلاقی ما در حوزهها باید در این جهت حرکت کند؛ تکریم استاد، تکریم عناصر فاضل، بخصوص تکریم مراجع تقلید. هر کسی آسان به حد مراجع معظم تقلید نمیرسد؛ صلاحیتهای زیادی لازم است. غالباً مراجع قلههای علمی حوزههای علمیه محسوب میشوند. بنابراین احترام مراجع بایستی محفوظ باشد؛ باید تکریم شوند.
مسئلهی دیگر در نظام رفتاری و اخلاقی حوزهها، فیض بردن از معنویات است، تهذیب است؛ این خیلی مهم است. جوان امروز حوزه بیش از گذشته به مسئلهی تهذیب نیازمند است. کسانی که رشتههای رفتارشناسی عمومی را مطالعه میکنند و کار میکنند، این را تأیید میکنند. امروز در همهی دنیا اینجور است که وضع نظام مادی و فشار مادی و مادیت، جوانها را بیحوصله میکند؛ جوانها را افسرده میکند. در یک چنین وضعی، دستگیر جوانها، توجه به معنویت و اخلاق است. علت اینکه میبینید عرفانهای کاذب رشد پیدا میکند و یک عدهای طرفشان میروند، همین است؛ نیاز هست. جوان ما در حوزهی علمیه - جوان طلبه؛ چه دختر، چه پسر - نیازمند تهذیب است. ما قلههای تهذیب داریم. در همین قم، مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی، مرحوم علامهی طباطبائی، مرحوم آقای بهجت، مرحوم آقای بهاءالدینی (رضوان اللَّه تعالی علیهم) قلههای تهذیب در حوزه بودند. رفتار اینها، شناخت زندگی اینها، حرفهای اینها، خودش یکی از شفابخشترین چیزهائی است که میتواند انسان را آرام کند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنائی بدهد، دلها را نورانی کند. در نجف بزرگانی بودند؛ سلسلهی شاگردان مرحوم آخوند ملاحسینقلی تا مرحوم آقای قاضی و دیگران و دیگران؛ اینها برجستگانند. به نحلههای فکری و عرفانی اینها هم کاری نداریم. در اینجا مسئله، مسئلهی نظری نیست. بعضیها نحلههای مختلفی هم داشتند. مرحوم سید مرتضی کشمیری (رضوان اللَّه تعالی علیه) یکی از اساتید مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی است؛ اما نحلهی فکری اینها بکلی از هم متفاوت است. ایشان از داشتن یک کتابی بشدت منع میکند، ایشان به آن کتاب عشق میورزد؛ منافاتی ندارد. همین بزرگانی که در مشهد بودند، مردمانی بودند که ما اینها را به تقوا و طهارت و پاکیزگی شناختیم؛ مرحوم حاج میرزا جواد آقای تهرانی، مرحوم حاج شیخ مجتبی و امثال ایشان؛ اینها هم همین جورند. عمده این است که این دل زنگار گرفته را یک زبان معنوی، یک سخن برخاستهی از دل شفا ببخشد و این زنگار را برطرف کند. بنابراین ما اینجا بحث عرفانهای نظری را نداریم.
یک مسئلهی دیگر در زمینهی نظام رفتاری و اخلاقی حوزه، مسئلهی گرایشها و احساسات انقلابی در حوزه است. عزیزان من! فضای انقلابی در کشور دشمنان عنودی دارد، دشمنان کینهورزی دارد. با حاکمیت فضای انقلابی در کشور مخالفند؛ میخواهند این فضا را بشکنند. شما دیدید در یک دورهای شهادت را زیر سؤال بردند، جهاد را زیر سؤال بردند، شهید را زیر سؤال بردند، نظرات امام را زیر سؤال بردند، پیغمبران را زیر سؤال بردند! مسئله این نیست که فلان زیدی با این مفاهیم مخالف است؛ مسئله این است که این مخالفت از نظر دشمن باید در جامعه مطرح شود؛ فضاسازی شود و فضای انقلابی بشکند. در حوزهی علمیه همه باید به این مسئله توجه کنند. در متن جامعه اینجور است، طبعاً در حوزههای علمیه هم اینجور است. میدانند که شُمای روحانی فقط یک فرد نیستید؛ مستمع دارید، علاقهمند دارید؛ بنابراین در محیط پیرامون خودتان اثر میگذارید. میخواهند فضای انقلابی را بشکنند، روحانی انقلابی را منزوی کنند. تحقیر بسیج، تحقیر شهید، تحقیر شهادت، زیر سؤال بردن جهاد طولانی این مردم اگر خدای نکرده در گوشه و کنار حوزه به وجود بیاید، فاجعه است. بزرگان حوزه بایستی مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند.
یک نکته هم خطاب به جوانان پرشور و انقلابی حوزه است، که متن حوزه غالباً همین جوانهای پرشور و طلاب انقلابی هستند. عزیزان من! آینده مال شماهاست، امید آیندهی کشور شماها هستید؛ باید خیلی مراقبت کنید. درست است که جوان طلبهی انقلابی اهل عمل است، اهل فعالیت است، اهل تسویف و امروز به فردا انداختن کار نیست، اما باید مراقب باشد؛ نبادا حرکت انقلابی جوری باشد که بتوانند تهمت افراطیگری به او بزنند. از افراط و تفریط بایستی پرهیز کرد. جوانهای انقلابی بدانند؛ همان طور که کنارهگیری و سکوت و بیتفاوتی ضربه میزند، زیادهروی هم ضربه میزند؛ مراقب باشید زیادهروی نشود. اگر آن چیزی که گزارش شده است که به بعضی از مقدسات حوزه، به بعضی از بزرگان حوزه، به بعضی از مراجع یک وقتی مثلاً اهانتی شده باشد، درست باشد، بدانید این قطعاً انحراف است، این خطاست. اقتضای انقلابیگری، اینها نیست. انقلابی باید بصیر باشد، باید بینا باشد، باید پیچیدگیهای شرائط زمانه را درک کند. مسئله اینجور ساده نیست که یکی را رد کنیم، یکی را اثبات کنیم، یکی را قبول کنیم؛ اینجوری نمیشود. باید دقیق باشید، باید شور انقلابی را حفظ کنید، باید با مشکلات هم بسازید، باید از طعن و دق دیگران هم روگردان نشوید، اما باید خامی هم نکنید؛ مراقب باشید. مأیوس نشوید، در صحنه بمانید؛ اما دقت کنید و مواظب باشید رفتار بعضی از کسانی که به نظر شما جای اعتراض دارد، شما را عصبانی نکند، شما را از کوره در نبرد. رفتار منطقی و عقلائی یک چیز لازمی است. البته این را هم به همه توصیه کنیم که نیروهای انقلابی را متهم به افراطیگری نکنند؛ بعضی هم اینجوری دوست میدارند. عنصر انقلابی، جوان انقلابی، طلبهی انقلابی، فاضل انقلابی، مدرس انقلابی در هر سطحی از سطوح را متهم کنند به افراطیگری؛ نه، این هم انحرافی است که به دست دشمن انجام میگیرد؛ واضح است. پس نه از آن طرف، نه از این طرف.
خوب، اینها مسائل مربوط به تحول بود. حالا من از شما سؤال بکنم: آیا این تحول پیچیدهی گستردهدامن و همهجانبه و ذواضلاع، بدون یک مدیریت منسجم امکانپذیر است؟ این همان چیزی است که ما چندین سال قبل از این در همین حوزهی علمیه با کسانی که بعضی امروز جزو مراجع معظم هستند و آن روز در جامعهی مدرسین بودند، بعضی از دنیا رفتهاند - که رحمت و رضوان خدا بر آنها باد - مطرح کردیم و پذیرفتند. مدیریت و تدبیر حوزه به وسیلهی یک گروه متمرکزی که مورد تأیید مراجع و بزرگان باشند و در مسائل حوزه صاحبنظر باشند، یک چیز لازمی است، اجتنابناپذیر است؛ بدون این نمیشود. این کار پیچیدهی مهمِ همهجانبه، بدون یک مدیریت قوی امکانپذیر نیست.
دو نکتهی دیگر را هم عرض بکنم و عرایضم را تمام کنم. جلسهی ما خیلی طول کشید. عذرخواهی میکنم از شما برادران و خواهران که با وجود اینکه این فضا بسیار وسیع است، اما شما متراکم و سخت نشستهاید؛ همچنین برادران یا خواهرانی که در بیرون هستند، در صحن یا در شبستانهای مسجد اعظم نشستهاند.
یک مسئله، مسئلهی درس فلسفه و رشتهی فلسفه است. توجه بکنید؛ اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه و رشتهی فلسفه و علم فلسفه؛ هر کدام از اینها مسئولیتی دارند. رشتهی فقه مسئولیاتی دارد، فلسفه هم مسئولیتهای بزرگی بر دوش دارد. پرچم فلسفهی اسلامی دست حوزههای علمیه بوده است و باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانی که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند، این پرچم را برمیدارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه میافتد دست کسانی که شاید صلاحیتهای لازم را برایش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعهی ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفههای وارداتی مختلف، لخت و بیدفاع خواهد ماند. آن چیزی که میتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نیست؛ علوم عقلی است؛ فلسفه و کلام. اینها لازم است. در حوزه، اینها رشتههای مهمی است. رشتهی مهم دیگر، تفسیر است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنی. ما نباید از تفسیر محروم بمانیم. درس تفسیر مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اینها رشتههای بسیار باارزشی است.
نکتهی آخر در مورد پدیدهی خواهران طلبه است؛ خیلی پدیدهی عظیم و مبارکی است. هزاران عالم، پژوهشگر، فقیه و فیلسوف در حوزههای علمیهی خواهران تربیت شوند؛ این چه حرکت عظیمی خواهد بود. ببینید نگاه دنیای مادی نسبت به پدیدهی زن و جنس زن چه نگاه بدی است، چه نگاه تحقیرآمیزی است، چه نگاه منحرفانهای است. حضور دانشمندان اسلامی زن در عرصههای مختلف - مثل حضور دانشمندان فرزانه و فهمیدهی دانشگاهی زن که متدین و متشرع هستند - اثرات بسیار عظیمی را در دنیا میگذارد؛ برای انقلاب آبروست. بانوان باید خوب درس بخوانند. البته هدف نهائی درسخواندن بانوان، تنها مجتهد شدن یا فیلسوف شدن نیست - ممکن است عدهای علاقهاش را داشته باشند، استعدادش را داشته باشند، وقتش را داشته باشند، عدهای هم نه - آشنائی با معارف اسلامی و قرآنی است که میتواند برای خود آنها و برای دیگران مورد استفاده قرار بگیرد.
پروردگارا! آنچه گفتیم و شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! به این گفتهها، به این شنیدهها، به این حرکت عظیمی که در حوزه است، خودت از جانب خود برکت عنایت بفرما. پروردگارا! کار ما را، گفتار ما را، حرکت ما را مشمول توجه و رضای ولیّت قرار بده. قلب مقدس آن حضرت را از ما خشنود کن. روح مطهر امام بزرگوار و شهدای عزیز را که گشایندهی این راه هستند، مشمول رحمت و برکت خود بفرما.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) نهجالبلاغه، خطبهی ۶۲
۲) کافی، ج ۱، ص
-این جنگ نرم ، شما جوانهای دانشجو ، افسران جوان این جبهه اید.2-شرط اصلی فعالیت درست شما در این جبهه ی جنگ نرم ، یکی اش نگاه خوشبینانه وامیدوارانه است .۳-خط اغفال به خصوص خواص و نخبگان از تاثیر دشمن ، یکی از خطوط القائی و تبلیغاتی دشمن است.۴-در میدان تنظیم شده ی از سوی دشمن بازی نکنید…. چون چه ببرید ، چه ببازید ، به نفع اوست.۵-امروز اولویت اصلی کشور مقابله با جنگ نرم دشمن است.۶-در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار و با قالبی مناسب به میدان آورد تا اثرگذار شود .۷-جنگ نرم، صحنه رویارویی دروغ های بزرگ باواقعیت های تردیدناپذیراست .۸-دراین جنگ نرم،کافی است هواداران جبهه حق بیدارباشندو بیکار ننشینند چراکه زبان حق همیشه مؤثرتراز زبان باطل است.۹-فرهنگ یک سیستم است و دارای انواع و اجزائی است و مهندسی فرهنگ به عنوان یک مهندسی سیستم باید انجام پذیرد .۱۰- فرهنگ یک جامعه، اساس هویت آن جامعه است .۱۱-جنگ نرم یعنی ایجاد تردید در دلها و ذهنهای مردم .۱۲-یکی از ابزارها در جنگ نرم این است که مردم را در یک جامعه نسبت به یکدیگر بدبین کنند ۱۳-در جنگ روانی و آنچه که امروز به او جنگ نرم گفته میشود در دنیا، دشمن به سراغ سنگرهای معنوی میآید که آنها را منهدم کند؛۱۴-مؤثرترین سلاح بینالمللی علیه دشمنان و مخالفین، سلاح تبلیغات است؛۱۵-من برنامه های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه می کنم اول: جنگ روانی، دوم جنگ اقتصادی و سوم: مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی.۱۶-کسانی که نسبت به مسائل فرهنگی حساسیت داشته باشند، متوجه مسأله تهاجم فرهنگی خواهند شد.۱۷-کار فرهنگی در ایران اسلامی مسأله ای است که نمی توان لحظه ای از آن غفلت کرد.۱۸-مقابله آمریکا با جمهوری اسلامی ایران عملاً در استمرار جنگ روانی با نظام و ملت ایران، معنا پیدا می کند.۱۹-دشمنان جمهوری اسلامی ایران باورهای سیاسی و دینی و نیز عادات حسنه ملت ما را با تکیه بر ابزارهای فرهنگی هدف گیری کرده اند.۲۰-اکنون فرهنگ اسلام ناب که انقلاب اسلامی براساس آن بنیان نهاده شده است، دقیقاً هدف تهاجم دشمنان اسلام قراردارد.۲۱-برای مقابله اصولی و برنامه ریزی شده با این تهاجم دشمن، لازم است مدیریت متمرکز و هدایت کننده ای در امور فرهنگی به وجود آید.۲۲-شیعه باید مدرن ترین شیوه های تبلیغ را برای رساندن پیام حق خود به دیگران مورد استفاده قرار دهد.۲۳-هدف از عملیات روانی دشمن، تضعیف روحیه ملت ایران و نشانه ای از استیصال دولتمردان آمریکایی است.۲۴-شکی نیست که امروز امواج تبلیغاتی پیچیده و درهم تنیده ی عالم، علیه اسلام متمرکز شده است.۲۵-گستره تهاجم فرهنگیِ جبهه استکبار، همه کشورهای دنیا است اما در این تهاجم مهمترین هدف نظام جمهوری اسلامی است.۲۶-در تهاجم فرهنگی، هدف، ریشه کن کردن فرهنگ ملّی و ازبین بردن آن است .۲۷-تهاجم فرهنگی انجام می گیرد تا فرهنگ خودی را ریشه کن کند .۲۸-فرهنگ مایه اصلی هویت ملت هاست .۲۹-فرهنگ یک ملت است که می تواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، نوآور و دارای آبروی جهانی کند.۳۰-در تهاجم معنوی ، تهاجم فرهنگی ، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمی بینید هوشیاری لازم است 1.
معرفی کتاب “سینمای دفاع مقدس، نگاهی از برون” “سینمای دفاع مقدس، نگاهی از برون” تفسیر نگاه روحانی آوینی به دفاع مقدس از منظر نویسندگان غربی نگارنده : fatehan02 در 1394/11/1 20:53:1 از خامنه تا خرمشهر از خامنه تا خرمشهر کتاب «از خامنه تا خرمشهر» خاطرات خودنوشت اسماعیل اسماعیلی مشنقی است.این کتاب بازگو کننده خاطرات گردان 4 از گردانهای پادگان ولی عصر است که بعدها این گردانها هسته اولیه تشکیل تیپ محمدرسول الله بودند. نگارنده : fatehan1 در 1394/3/5 10:52:0 یک فهرست خواندنی از خرمشهر یک فهرست خواندنی از خرمشهر سهم خرمشهر از کتابهای نوشته شده شاید بیش از هر شهر دیگر درگیر جنگ باشد؛ همانند زخمهایی که بر پیکرش نشسته است. نگارنده : fatehan1 در 1394/3/3 15:25:47 ر ر ر، روایت کننده داستان زندگی شهید رسول حیدری است که اولین شهید ایرانی در جنگ بوسنی و هرزگوین محسوب میشود و نگارش زندگیش را مریم برادران نویسنده با سابقه حوزه ادبیات پایداری برعهده گرفته است. نگارنده : fatehan1 در 1394/2/27 10:55:31 زود پرستو شو بیا زود پرستو شو بیا زود پرستو شوبیا؛ عنوان چهارده خاطره از کسانی است، که در حسرت وصال یار لحظه میشمارند.این اثر به قلم غلامعلی نسائی و توسط نشرعمادفردا به چاپ رسیده است. نگارنده : fatehan1 در 1394/2/19 13:8:22 از هراره تا تهران از هراره تا تهران «از هراره تا تهران» عنوان کتابی است که در آن روایتی از ۲ دوره حضور حضرت آیتالله العظمی خامنهای در اجلاس سران جنبش عدم تعهد آمده که در نوع خود کتابی متفاوت را به خواننده عرضه کرده است. نگارنده : fatehan1 در 1394/2/15 11:41:3 عارفانه عارفانه کتاب “عارفانه ” دربردارنده زندگینامه و خاطرات عارف شهید “احمدعلی نیری” است که از سوی نشر امینان به چاپ رسیده است. در این کتاب مادر، دوستان، استادان و شاگردان این شهید بزرگوار به خاطره گویی از وی پرداخته و از خصوصیات نیک شهید نیری سخن گفته اند. نگارنده : fatehan1 در 1394/2/5 15:38:47 آقای دکتر …! آقای دکتر …! روایت حاج یوسف کشفیآزاد؛ اولین فرمانده بهداری لشکر ۱۴ امام حسین (ع) از خاطرات جذاب دوران پر مخاطرۀ جنگ تحمیلی و حوادث جالب و خواندنی که برای راوی و شهدای رزمی و بهداری لشکر امام حسین(ع) پیش آمده و همچنین نقش بهداری در طول عملیاتهای پر فراز و نشیب هشت سال دفاع مقدس نگارنده : fatehan1 در 1394/1/26 8:7:13 تبسم های جبهه تبسم های جبهه کتاب «تبسمهای جبهه» تألیف «حمید داودآبادی» با موضوع طنزهای رزمندگان در دفاع مقدس از سوی نشر شهید کاظمی به چاپ رسیده است. نگارنده : fatehan1 در 1394/1/15 14:52:0 سرباز سالهای ابری سرباز سالهای ابری خاطرات عبدالحسین بنادری از روزهای پر فراز و نشیب جنگ که توسط سیدقاسم یاحسینی نوشته شده است. این اثر به صورت پرسش و پاسخ تدوین و از مصاحبه تا چاپ این کتاب حدود دو سال و نیم زمان صرف شده است. نگارنده : fatehan1 در 1393/12/16 15:3:7 هورامه هورامه «هورامه» داستان مفقود شدن یک خبرنگار و یک بسیجی بیسیمچی در آبراههای هورالهویزه در کشاکش عملیات خیبر است. شش روز سرگردانی در هور، اتفاقهایی را برای دو رزمنده رقم میزند تا بهانهای شود که هشت سال بعد، خبرنگار برای زدودن غبار جامانده بر خاطرات سرگردانی گذشته، دوباره به هور بازگردد. نگارنده : fatehan1 در 1393/12/11 9:2:59 ستاره روز چهارم ستاره روز چهارم کتاب «ستاره روز چهارم» که به همت کورش هادیان و خانم فاطمه بازوند نوشته شده است به زندگی و خاطراتی از شهید مجتبی آدینه وند پرداخته و با همکاری حجت الاسلام والمسلمین هادی قبادی و مهدیه احمدی و فاطمه نیازی نگارش شده است. نگارنده : fatehan1 در 1393/11/29 12:10:16 بوی باروت عطر نارنج بوی باروت عطر نارنج این کتاب بر اساس زندگینامه شهید شاخص سال 92، شهیده طاهره هاشمی نوشته شده است که در 250 صفحه و 30 فصل نوشته شده است و توسط نشر فاتحان به چاپ رسیده است. نگارنده : fatehan1 در 1393/11/28 9:44:1