ارزیابی صلح حدیبیه
ارزیابی پیمان حدیبیه
پیمان صلح میان پیامبر و سران شرک بسته شد و پس از 19 روز توقف در سرزمین «حدیبیه» ، مسلمانان به سوی مدینه و بت پرستان به سوی مکه بازگشتند.
هنگام نوشتن پیمان، و پس از آن، اختلافات و مشاجراتی میان یاران رسولخدا درگرفت.دسته ای آن را به نفع اسلام و گروه انگشت شماری آن را بر خلاف مصالح اسلام تشخیص دادند.اکنون که چهارده قرن از انعقاد پیمان می گذرد، ما با واقع بینی دور از هرگونه تعصب، پیمان حدیبیه را ارزیابی می نمائیم و به گوشه ای از این مشاجرات اشاره کرده و از این فصل می گذریم .
ما تصور می کنیم که این صلح صد در صد به نفع اسلام تمام شد و پیروزی آن را قطعی ساخت .اینک دلائل آن:
1 نبردها و هجومهای پی در پی قریش، و تحریکات داخلی و خارجی آنها که به طور اختصار در بیان حوادث «احد» و «احزاب» از نظر خوانندگان گذشت فرصت نمی داد که پیامبر اسلام، به نشر و تبلیغ آئین اسلام در میان قبائل و نقاط خارج از عربستان بپردازد.از اینرو، اوقات گرانبهای او بیشتر صرف دفاع و عقیم ساختن نقشه های خطرناک دشمن می شد، ولی پس از پیمان، خاطر مسلمانان و قائد اعظم آنان از ناحیه جنوب آرام گشت، و زمینه برای تبلیغ اسلام در نقاط دیگر فراهم گردید.اثر این آرامش پس از دو سال آفتابی شد، زیرا در صلح حدیبیه هزار و چهارصد نفر در رکاب پیامبر اکرم بودند، ولی دو سال بعد که پیامبر به طور رسمی برای فتح مکه حرکت کرد، ده هزار نفر زیر پرچم اسلام همراه پیامبر حرکت نمودند و این تفاوت بارز، نتیجه مستقیم پیمان «حدیبیه» بود.
زیرا دسته ای از بیم قریش نمی توانستند به مسلمانان بپیوندند، ولی پس از آنکه قریش موجودیت اسلام را به رسمیت شناخته، و قبائل را در پیوستن به اسلام آزاد گذاردند، ترس و لرز از قبائل زیادی برداشته شد، و مسلمانان توانستند با فکر آزاد به تبلیغ اسلام بپردازند.
2 دومین نتیجه ای که مسلمانان از این پیمان بردند، این بود که پرده آهنینی که مشرکان میان مردم و آئین اسلام پدید آورده بودند، از میان رفت.در نتیجه، رفت و آمد به مدینه آزاد گردید و آنان در مسافرتهای خود به مدینه، با مسلمانان تماس بیشتری گرفته و از برنامه های سودمند و تعالیم عالی اسلام آگاه شدند.
نظم و انتظام مسلمانان، اخلاص و پیروی بی چون و چرای افراد باایمان از پیامبر، عقل و هوش مشرکان را می ربود.وضوء و نظافت مسلمانان در اوقات نماز، و صفوف فشرده آنها و سخنرانیهای گرم و شیرین پیامبر، آیات لذت بخش قرآن که در نهایت سلاست و فصاحت بود، آنان را به اسلام علاقمند می کرد.از طرف دیگر، مسلمانان پس از این پیمان، به عناوین گوناگونی به مکه و نواحی آن مسافرت می کردند و در تماسهای مختلفی که با بستگان و دوستان دیرینه خود می گرفتند، از اسلام تبلیغ می نمودند و مزایای اسلام و قوانین و آداب و حلال و حرام آن را به آنها گوشزد می کردند.و این خود سبب می شد که دسته زیادی از سران شرک، مانند خالد بن ولید و عمرو عاص پیش از فتح مکه به مسلمانان بپیوندند و این گونه آشنائی به حقیقت اسلام، مقدمات فتح مکه را پی ریزی کرد و موجب شد که پایگاه عظیم بت پرستی، بدون کوچکترین مقاومت، به تصرف مسلمانان درآید و مردم دسته دسته به آئین اسلام وارد شوند.چنانکه در حوادث سال هشتم، به طور مشروح خواهد آمد.این پیروزی بزرگ، نتیجه تماسهای نزدیک، از بین رفتن ترس و وحشت، آزادی دعوت و تبلیغ اسلام می باشد. تماس نزدیک سران شرک به هنگام بستن پیمان با پیامبر، بسیاری از عقده های روحی آنان را گشود.زیرا اخلاق عظیم پیامبر و نرمش و تحمل او در برابر سخت گیری طرف، و تلاشهای صادقانه او برای حفظ صلح، ثابت کرد که او سرچشمه خلق عظیم انسانی است.
با اینکه او ضربه های سنگینی از قریش دیده بود، ولی قلب او پر از عواطف بشردوستی بود .بویژه، قریش با دیدگان خود دیدند که در بستن پیمان و مواد تحمیلی آن، با افکار دسته قابل ملاحظه ای از اصحاب خود مخالفت کرد و احترام حرم و خانه خدا و زادگاه (مکه) را بر تمایلات گروهی ترجیح داد.
این نوع رفتار، همه تبلیغات سوئی را که پیرامون روحیات پیامبر شده بود، خنثی کرد و ثابت نمود که او یک مرد انسان دوست و صلح جو است که حتی اگر روزی قدرتهای عربستان را قبضه کند، با دشمنان خود از در کینه و عداوت وارد نخواهد شد.زیرا جای گفتگو نیست که اگر پیامبر همان روز از در جنگ وارد می شد، بر همه آنها پیروز می گشت و به تعبیر قرآن همه آنها پا به فرار می گذاشتند، چنانکه می فرماید:
«اگر با افراد کافر نبرد می کردید، آنها فرار می کردند و یار و یاوری پیدا نمی نمودند» . (22)
با این حال، او با مسالمت و نرمش بی مانندش، مراتب عواطف و محبت خود را به جهان عرب ابراز نمود و تبلیغات سوء را بی اثر گذارد.
روی این دلائل، به عظمت گفتار امام صادق «ع» پیرامون این صلح پی می برید که فرمود: «و ما کان قضیة اعظم برکة منها» یعنی: هیچ جریانی در تاریخ زندگانی پیامبر اسلام سودمندتر از پیمان صلح حدیبیه نبوده است.
حوادث آینده ثابت کرد که اعتراضات انگشت شماری از یاران پیامبر که در رأس آنها عمر بن خطاب بود درباره این پیمان و مواد آن کاملا بی اساس بوده است.سیره نویسان، تمام خصوصیات سخنان معترضان را درج کرده اند، برای اطلاع به سیره ابن هشام بازگشت شود. (23)
ارزیابی پیمان از اینجا معلوم می گردد: هنوز پیامبر اکرم به مدینه نرسیده بود که سوره فتح که نوید پیروزی برای مسلمانان می داد، نازل گردید، و این کار را مقدمه پیروزی دیگری که همان فتح مکه است تلقی نمود.چنانکه می فرماید:
«إنا فتحنا لک فتحا مبینا»
قریش برای الغاء یکی از مواد، اصرار می کنند
چیزی نگذشت حوادث تلخ، قریش را وادار کرد که از پیامبر درخواست کنند که ماده دوم پیمان را لغو کند.همان ماده ای که خشم یاران پیامبر را برانگیخت و پیامبر روی سخت گیری فوق العاده «سهیل» زیر بار آن رفت.آن ماده این بود که: «حکومت اسلام موظف است، فراریان مسلمان قریش را به حکومت مکه تحویل دهد، ولی قریش موظف نیستند که فراری مسلمانان را به خود آنها تحویل دهند» .این ماده در آن روز خشم گروهی را برانگیخت، ولی پیامبر با چهره باز آن را پذیرفت و فرمود: خداوند برای ضعفای اسلام که اسیر چنگال قریش هستند، راه نجاتی فراهم می سازد.اینک راه نجات، و علت لغو شدن این ماده:
مسلمانی به نام «ابو بصیر» ، که مدتها در زندان مشرکان بسر می برد، با تدابیر مخصوصی به مدینه گریخت.دو شخصیت بزرگ به نام «ازهر» و «اخنس» ، با پیامبر گرامی مکاتبه نموده و یادآور شدند که طبق ماده دوم، باید «ابو بصیر» را بازگردانید و نامه را به مردی از «بنی عامر» و غلام خود تسلیم کردند که به پیامبر اسلام برسانند.
پیامبر طبق تعهدی که کرده بود به «ابو بصیر» گفت: باید پیش قوم باز گردی و هرگز صحیح نیست ما از در حیله با آنان وارد شویم.من مطمئن هستم که خداوند وسیله آزادی تو و دیگران را فراهم می سازد.ابوبصیر گفت: آیا مرا به دست مشرکان می سپاری تا از دین خدا بازم گردانند .پیامبر باز جمله یاد شده را تکرار نمود و او را به دست نمایندگان قریش سپرد و به سوی مکه حرکت داد.وقتی آنان به «ذی الحلیفه» (24) رسیدند، ابوبصیر از فرط خستگی به دیواری تکیه زد.در آن حال، با قیافه ای دوستانه به آن مرد «عامری» گفت: شمشیرت را بده تا تماشا کنم.وقتی شمشیر به دست او رسید، آن را از غلاف بیرون کشید و در همان لحظه آن مرد عامری را کشت. «غلام» از فرط وحشت پا به فرار گذارد و به مدینه آمد و جریان را به عرض رسول خدا رسانید و گفت: ابوبصیر رفیق مرا کشت .چیزی نگذشت که ابوبصیر وارد شد و سرگذشت خویش را بازگو کرد و گفت:
ای پیامبر خدا تو به پیمان خویش عمل نمودی، ولی من حاضر نیستم به دسته ای که با آئین من بازی می کنند بپیوندم.وی این جمله را گفت و ساحل دریا را که کاروان قریش از آنجا عبور می کرد، در پیش گرفت و در نقطه ای به نام «عیص» مسکن گزید.مسلمانان مکه، از سرگذشت ابو بصیر آگاه شدند، قریب هفتاد نفر از چنگال قریش فرار کرده و در مقر او گرد آمدند .هفتاد نفر مسلمان توانا که از شکنجه قریش به ستوه آمده بودند، نه زندگی داشتند و نه آزادی.تصمیم گرفتند که کاروانهای تجارتی قریش را غارت نمایند و یا به هر کس از آنها دست یابند بکشند.آنان آنچنان ماهرانه نقش خود را بازی کردند که قریش را به ستوه آوردند تا آنجا که قریش با پیامبر اسلام مکاتبه نمودند که این ماده را با رضایت طرفین الغاء کند و آنها را به مدینه باز گرداند.
پیامبر، ماده مزبور را با رضایت هر دو دسته ملغی ساخت و فراریان را که در نقطه عیص مسکن گزیده بودند، به مدینه فرا خواند. (25)
و از این راه وسیله ای برای عموم فراهم آمد و قریش فهمیدند که مرد با ایمان را برای همیشه نمی توان در بند نگاه داشت و بند کردن او از آزاد کردنش خطرناکتر است، زیرا روزی که فرار می کند، با دلی پر از عقده انتقام خود را از دشمنان می گیرد.
زنان مسلمان به قریش تحویل داده نمی شدند
پیمان حدیبیه به امضاء رسید.ام کلثوم دختر «عقبة بن ابی معیط» ، از مکه وارد مدینه شد .برادران او به نام «عماره» و «ولید» ، از پیامبر خواستند که طبق ماده دوم خواهر آنها را بازگرداند.پیامبر فرمود: زنان مشمول ماده یاد شده نیستند و آن ماده راجع به مردان است. (26) و آیه دهم از سوره ممتحنه نیز تکلیف آنها را روشن کرد.مضمون آیه اینست که: «هرگاه زنان با ایمان به سوی پیامبر آمدند، لازم است ایمان آنها آزمایش شود، اگر در ایمان خود استوار بودند نباید به سوی کافران بازگردند، زیرا زن مسلمان بر کافر حرام است» . (27)
این بود سرگذشت «حدیبیه» و در پرتو این آرامش، پیامبر توانست با ملوک و سلاطین جهان مکاتبه نموده و دعوت و نبوت خود را به گوش جهانیان برساند.اینک مشروح این قسمت را در فصل آینده می خوانید.
…