تاریخ تکرار می شود
تاریخ تکرار می شود
نخستین شاگرد ممتاز مکتب پیامبر، علی «ع» با همین گرفتاری روبرو گردید.از این نظر، نسخه دوم نفس نبوی، در مراحل زیادی با هم تطابق پیدا نمود.در آن لحظه که امیر مؤمنان از پاک کردن لفظ «رسول الله» امتناع ورزید، پیامبر گرامی «ص» رو به علی «ع» کرد و از آینده پسر عم خود علی که کاملا با وضع پیامبر مشابه بود، چنین گزارش داد:
علی! فرزندان این گروه ترا به چنین امری دعوت می نمایند و تو با کمال مظلومیت به چنین کاری تن می دهی. (13) این مطلب در خاطره علی «ع» باقی بود تا اینکه جریان جنگ صفین پیش آمد و پیروان ساده لوح امیر مؤمنان، تحت تأثیر تظاهرات فریبنده سربازان شام که بفرماندهی معاویه و عمروعاص با علی جنگ می کردند قرار گرفته و علی را وادار کردند که تن به صلح بدهد.
برای نوشتن صلح و قرارداد، انجمنی ترتیب داده شد.
دبیر امیر مؤمنان «عبید الله بن ابی رافع» ، از طرف امیرمؤمنان مأموریت یافت صلح نامه را چنین بنویسد:
«هذا ما تقاضی علیه امیر المؤمنین علی.در این لحظه «عمرو عاص» ، نماینده رسمی معاویه و سربازان شام رو به دبیر علی «ع» کرد و گفت: نام علی و نام پدر او را بنویس، زیرا اگر ما او را رسما امیرمؤمنان می دانستیم، هرگز با او از در نبرد وارد نمی شدیم.در این باره سخن به طول انجامید، امیرمؤمنان حاضر نبود بهانه به دست دوستان ساده لوح بدهد.پاسی از روز با طرفین کشمکش داشت تا اینکه به اصرار یکی از افسران خود، اجازه داد لفظ امیرمؤمنان را پاک کند، سپس فرمود:
«الله اکبر سنة بسنة» : این روش، مطابق روش پیامبر است و داستان حدیبیه و یادآوری پیامبر را به مردم بازگو کرد. (14)
متن پیمان حدیبیه
سرانجام پس از توافق در عناوین پیمان، قراردادی میان پیامبر و قریش، تحت شرایطی بسته شد که مواد آن را یادآور می شویم:
1 قریش و مسلمانان متعهد می شوند که مدت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد یکدیگر ترک کنند، تا امنیت اجتماعی و صلح عمومی در نقاط عربستان مستقر گردد.
2 اگر یکی از افراد قریش بدون اذن بزرگتر خود از مکه فرار کند و اسلام آورد، و به مسلمانان بپیوندد، محمد باید او را به سوی قریش بازگرداند، ولی اگرفردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد، قریش موظف نیست آن را به مسلمانان تحویل بدهد.
3 مسلمانان و قریش می توانند با هر قبیله ای که خواستند پیمان برقرار کنند.
4 محمد و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه باز می گردند، ولی در سالهای آینده می توانند آزادانه، آهنگ مکه نموده و خانه خدا را زیارت کنند، مشروط بر اینکه سه روز بیشتر در مکه توقف ننمایند، و سلاحی جز سلاح مسافر، که همان شمشیر است همراه نداشته باشند. (15)
5 مسلمانان مقیم مکه، به موجب این پیمان می توانند آزادانه شعائر مذهبی خود را انجام دهند، و قریش حق ندارد آنها را آزار دهد، و یا مجبور کند که از آئین خود برگردند و یا آئین آنها را مسخره نماید. (16)
6 امضاءکنندگان متعهد می شوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند، و حیله و خدعه را ترک کرده و قلوب آنها نسبت به یکدیگر خالی از هرگونه کینه باشد.
7 مسلمانانی که از مدینه وارد مکه می شوند، مال و جان آنها محترم است (17).
این متن پیمان صلح حدیبیه است و ما آنها را از مدارک گوناگونی جمع آوری کردیم که به برخی از آنها در پاورقی اشاره شد.پیمان با مواد یاد شده در دو نسخه تنظیم گردید.سپس گروهی از شخصیتهای قریش و اسلام، پیمان را گواهی کرده، یک نسخه به «سهیل» و نسخه دیگر به پیامبر تقدیم گردید. (18)
سروش آزادی
سروش آزادی از لابلای این پیمان به گوش هر خردمند بی غرضی می رسد.با اینکه هر یک از مواد این پیمان قابل تقدیر است، ولی نقطه حساس و شایان توجه آن، همان «ماده دوم» است که آن روز خشم گروهی را برانگیخت.یاران پیامبراز این تبعیض، فوق العاده ناراحت شدند و حرفهائی را که نباید درباره تصمیم رهبری مانند پیامبر اسلام بزنند، زدند، این ماده مانند مشعل فروزان هنوز می درخشد، و طرز تفکر پیامبر را در نحوه تبلیغ و اشاعه اسلام معرفی می نماید و از ظاهر آن، احترام وصف ناپذیری که آن رهبر عالیقدر نسبت به اصول آزادی قائل بود، کاملا هویداست.
پیامبر گرامی در برابر اعتراض دسته ای از یاران خود، که چرا ما پناهندگان قریش را تحویل دهیم، ولی آنان موظف به تحویل فراری ما نباشند، چنین فرمود: «مسلمانی که از زیر پرچم اسلام به سوی شرک فرار کند، و محیط بت پرستی و آئین ضد انسانی را بر محیط اسلام و آئین خداپرستی ترجیح دهد، حاکی از این است که اسلام را از جان و دل نپذیرفته و ایمان او بر پایه صحیح استوار نبوده است و چنین مسلمانی به درد ما نمی خورد.و اگر ما پناهندگان قریش را تحویل می دهیم، از این نظر است که اطمینان داریم خداوند وسیله نجات آنها را فراهم می آورد» (19).
نظر پیامبر با اصول و موازین عقل و منطق همراه بود، و این مطلب با گذشت زمان، به خوبی آشکار شد.زیرا چیزی نگذشت که بر اثر حوادث ناگواری که از این ماده متوجه قریش می گردید، خود آنان، خواستار الغاء این ماده گردیدند.چنانکه مشروحا بیان خواهد شد.
این ماده، پاسخ کوبنده ایست نسبت به غرض ورزی بسیاری از خاورشناسانی که اصرار می ورزند علت پیشرفت اسلام را، همان زور شمشیر قلمداد کنند.آنان نمی توانند این افتخار را برای اسلام ببینند که چگونه در مدت کوتاهی بسیاری از اقطار زمین را فرا گرفت.ناچار برای مشوب ساختن اذهان، غرض ورزی نموده، علت پیشرفت آن را قدرت و زور بازوی مسلمانان معرفی می کنند، در صورتی که این پیمان در شبه جزیره در حضور رهبر، در برابر دیدگان هزاران نفر بسته شد، کاملا می تواند روح اسلام و تعالیم عالی آن را، منعکس سازد.با این همه، بسیاردور از واقع بینی است که بگوئیم: زور شمشیر باعث پیشرفت اسلام و مسلمانان گردیده است.
قبیله «خزاعه» ، در سایه ماده سوم با مسلمانان هم پیمان شده و قبیله «بنی کنانه» که دشمنان دیرینه «خزاعه» بودند، پیوستگی خود را با «قریش» اعلام کردند.
آخرین تلاش برای حفظ صلح
مقدمات پیمان و متن آن، کاملا حاکی است که بسیاری از آن جنبه تحمیلی داشته است و اگر پیامبر زیر بار این پیمان رفت، و حاضر شد لقب «رسول الله» را از متن آن بردارند و پیمان، مانند پیمانهای دوران جاهلیت با لفظ «بسمک اللهم» نوشته شود، همه، برای حفظ صلح و برقراری امنیت در محیط عربستان بود.اگر او حاضر شد پناهندگان مسلمان قریش را، به مقامات حکومت بت پرستی تحویل دهد، مقداری برای لجاجت سهیل بود.اگر پیامبر (برای حفظ حقوق این دسته و مراعات افکار عمومی که مخالف با تبعیض در تحویل دادن پناهندگان بودند)، تسلیم خواسته سهیل نمی شد رشته مذاکرات قطع می شد و صلح انجام نمی گرفت.و این نعمت بزرگ که آینده آثار چشمگیر آنرا ثابت کرد، از دست می رفت.از اینرو، پیامبر برای حفظ هدف بالا، همه فشارها و تحمیلها را پذیرفت، تا مقصد بزرگ که این گونه ناملائمات در برابر آن ناچیز است از دست نرود.پیامبر افکار عمومی و حقوق این دسته را مراعات می نمود، «سهیل» روی لجاجت خاصی که داشت، باعث روشن شدن آتش جنگ می شد که جریان زیر شاهد گویای مطلب است :
مذاکرات پیرامون مواد پیمان به آخر رسیده و علی «ع» مشغول نوشتن آن بود که ناگهان «ابو جندل» ، فرزند «سهیل» ، نماینده و نویسنده قرارداد صلح از طرف قریش، در حالی که زنجیر به پای داشت، وارد جلسه شد.همه از ورود او تعجب کردند، زیرا او مدتها بود که در زندان پدر در حالی که پاهای او به زنجیر بسته شده بود بسر می برد.او زندانی بیگناهی بود و گناه او این بود که آئین یکتاپرستی را پذیرفته و در شمار علاقمندان سرسخت پیامبر درآمده بود. «ابو جندل» ، از مذاکراتی که در اطراف زندان صورت می گرفت، به دست آورده بود که مسلمانان در «حدیبیه» (20) فرود آمده اند.از این جهت، با تدبیر مخصوصی از زندان گریخته و از بیراهه از میان کوهها خود را به مسلمانان رسانید.
همین که دیدگان «سهیل» ، به فرزند خویش افتاد به اندازه ای ناراحت شد که از شدت خشم برخاست و سیلی محکمی بر صورت وی نواخت.سپس رو به پیامبر کرد و گفت: این نخستین فرد است که باید به حکم ماده دوم پیمان، به مکه بازگردد.یعنی فراری ما را تحویل بدهی.جای گفتگو نیست که ادعاء «سهیل» کاملا واهی و بی اساس بود، زیرا هنوز پیمان درست روی کاغذ نیامده و به امضاء طرفین نرسیده بود.پیمانی که هنوز مراحل نهائی را طی نکرده است، چگونه می تواند مدرک برای یک طرف شود.از این جهت پیامبر فرمود:
هنوز پیمان امضاء نشده است. «سهیل» گفت: در این صورت من تمام مطالب را نادیده گرفته، و اساس آن را بهم می زنم.او به قدری در گفتار خود اصرار کرد که دو شخصیت بزرگ از قریش، به نام «مکرز» و «حویطب» ، از سختگیری «سهیل» ناراحت شده، فورا برخاستند و «ابو جندل» را از دست پدر گرفته وارد خیمه ای کردند و به پیامبر گفتند: ابو جندل در پناه تو باشد .
آنان از این طریق می خواستند نزاع را خاتمه دهند، ولی اصرار «سهیل» تدبیر آنها را باطل کرد و روی سخن خود ایستاده گفت: پیمان از نظر مذاکره تمام شده بود.سرانجام پیامبر ناچار گشت، آخرین تلاش را برای حفظ پایه صلح که برای انتشار اسلام فوق العاده مغتنم بود انجام دهد.از این جهت، راضی شد ابو جندل همراه پدر خود به مکه بازگردد، و به عنوان دلجوئی به آن مسلمان اسیر چنین گفت:
ابو جندل! شکیبائی را پیشه خود ساز! ما خواستیم پدرت، از طریق لطف و محبت، تو را به ما ببخشد، اکنون که او نپذیرفت، تو صابر و بردبار باش، و بدان خداوند برای تو و گرفتاران دیگر راه فرجی باز می کند.
جلسه به آخر رسید.نسخه های پیمان امضاء شد.سهیل و دوستان او راه مکه را پیش گرفته و ابوجندل نیز در حمایت «مکرز» و «حویطب» به مکه بازگشت و پیامبر به عنوان خروج از احرام در همان نقطه شتر خود را نحر کرد، و سر خود را تراشید، و گروهی نیز از وی پیروی نمودند . (21)
…