بیعت رضوان
بیعت رضوان
بر اثر تأخیر نماینده پیامبر، اضطراب و هیجان عجیبی در میان مسلمانان پدید آمد.وقتی خبر قتل عثمان انتشار یافت، این بار مسلمانان به جوش و خروش افتاده، آماده انتقام شدند .پیامبر نیز برای تحکیم اراده و تحریک احساسات پاک آنها، رو به مسلمانان کرد و چنین گفت :
از اینجا نمی روم تا کار را یکسره کنم.
در این لحظه که خطر نزدیک بود، و مسلمانان با ساز و برگ جنگی بیرون نیامده بودند، پیامبر تصمیم گرفت که پیمان خود را با مسلمانان تجدید کند.از اینرو، برای تجدید پیمان زیر سایه درختی نشست، و تمام یاران او دست وی را به عنوان بیعت و پیمان وفاداری فشردند، و سوگند یاد کردند که تا آخرین نفس از حریم آئین پاک اسلام دفاع کنند.این رویداد، همان پیمان «رضوان» است که در قرآن کریم چنین وارد شده است:
«خداوند از مؤمنانی که زیر درخت با تو پیمان بستند، خشنود شد، و از وفا و خلوص آنها آگاه بود، که آرامش روحی کامل برایشان فرستاد، و آنان را به فتحی نزدیک پاداش داد» . (11)
پس از پیمان، تکلیف مسلمانان روشن شد، یا قریش به آنان راه می دهند و آنان به زیارت خانه خدا موفق می شوند، و یا با سرسختی قریش روبرو شده و به جنگ خواهند پرداخت.قائد بزرگ مسلمانان در این فکر بود که قیافه عثمان از دور پیدا شد، و این خود طلیعه صلحی بود که پیامبر خواهان آن بود.عثمان مراتب را به عرض پیامبر رسانید و گفت: مشکل قریش سوگندیست که یاد کرده اند، و نماینده قریش در پیدا کردن راه حل این مشکل، با شما سخن خواهد گفت.
سهیل بن عمرو با پیامبر تماس می گیرد.
برای بار پنجم «سهیل بن عمرو» ، با دستورات مخصوصی از جانب قریش مأمور شد، که غائله را تحت یک قرارداد خاصی که بعدا می خوانیم خاتمه دهد.وقتی چشم پیامبر به «سهیل» افتاد، فرمود: «سهیل» آمده است قرارداد صلحی میان ما و قریش ببندد.سهیل آمد و نشست، و از هر دری سخن گفت و مانند یک دیپلمات ورزیده عواطف پیامبر را برای انجام چند مطلب تحریک کرد.
او چنین گفت: ای ابو القاسم! مکه حرم و محل عزت ما است.جهان عرب می داند، تو با ما جنگ کرده ای.اگر تو با همین حالت که با زور و قدرت توأم است وارد مکه شوی، ضعف و بیچارگی ما را در تمام جهان عرب آشکار می سازی.فردا تمام قبائل عرب به فکر تسخیر سرزمین ما می افتند، من ترا به خویشاوندی که با ما داری، سوگند می دهم و احترامی را که مکه دارد و زادگاه تو است یادآور می شوم…وقتی سخن «سهیل» به اینجا رسید، پیامبر کلام او را قطع کرد، و فرمود: منظورتان چیست؟
گفت: نظر سران قریش اینست که امسال از این نقطه به مدینه باز گردید و انجام مراسم عمره را به سال آینده موکول کنید.مسلمانان می توانند سال آینده مانند تمام طوائف عرب در مراسم حج شرکت کنند، مشروط بر اینکه بیش از سه روز در مکه نمانند و سلاحی جز سلاح مسافر همراه نداشته باشند.
مذاکرات سهیل با پیامبر سبب شد که یک قرارداد کلی و وسیعی میان مسلمانان و قریش بسته شود.او در شرایط و خصوصیات پیمان، فوق العاده سختگیری می کرد.گاهی کار به جائی می رسید که نزدیک بود رشته مذاکرات صلح قطع شود، ولی از آنجا که طرفین به صلح و مسالمت علاقمند بودند، دو مرتبه رشته سخن را به دست گرفته در پیرامون آن سخن می گفتند.
مذاکرات هر دو نفر، با تمام سختگیری های سهیل به پایان رسید و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظیم گردد و به امضاء طرفین برسد.
بنا به نوشته عموم سیره نویسان، پیامبر علی را خواست و دستور داد، که پیمان صلح را به شرح زیر بنویسد:
پیامبر به امیر مؤمنان فرمود بنویس:
«بسم الله الرحمن الرحیم» و علی نوشت.
سهیل گفت: من با این جمله آشنائی ندارم و «رحمان» و «رحیم» را نمی شناسم.
بنویس باسمک اللهم.یعنی به نام تو ای خداوند.
پیامبر موافقت کرد به ترتیبی که سهیل می گوید، نوشته شود و علی نیز آن را نوشت.سپس پیامبر به علی دستور داد که بنویسد:
هذا ما صالح علیه محمد رسول الله: یعنی این پیمانی است که محمد، پیامبر خدا با سهیل نماینده قریش بست
سهیل گفت: ما رسالت و نبوت ترا به رسمیت نمی شناسیم.اگر معترف به رسالت و نبوت تو بودیم، هرگز با تو از در جنگ وارد نمی شدیم.باید نام خود و پدرت را بنویسی و این لقب را از متن پیمان برداری.در این نقطه، برخی از مسلمانان راضی نبودند که پیامبر تا این حد تسلیم خواسته سهیل شود.ولی پیامبر با در نظر گرفتن یک رشته مصالح عالی که بعدا تشریح می شود خواسته سهیل را پذیرفت و به علی «ع» دستور داد که لفظ «رسول الله» را پاک کند.
در این لحظه علی «ع» با کمال ادب عرض کرد: مرا یارای چنین جسارت نیست، که رسالت و نبوت ترا از پهلوی نام مبارکت محو کنم.پیامبر از علی خواست که انگشت او را روی آن بگذارد تا او شخصا آن را پاک کند و علی انگشت پیامبر را روی آن لفظ گذارد و پیامبر لقب «رسول الله» را پاک نمود. (12)
گذشت و مسالمتی که رهبر عالیقدر اسلام، در تنظیم این پیمان از خود نشان داد، در تمام جهان بی سابقه بود.زیرا او در گرو افکار مادی و احساسات نفسانی نبود، و می دانست که واقعیات و حقائق، با نوشتن و پاک کردن عوض نمی شود.از این جهت، برای حفظ پایه های صلح در برابر تمام سخت گیریهای سهیل، از در مسالمت وارد شد، و گفتار او را پذیرفت.
…