شنبه های بدون تو
12 مهر 1404
جمعه، با تمام شکوهش، آمد و رفت…
دلها به شوق وصال، در تب و تاب انتظار سوختند،
و شنبه، با غمِ نیامدن، در سکوتی سنگین طلوع کرد.
چه غمانگیز است شنبهای که پس از جمعه میآید،
اما بینشانی از آن خورشید پنهان…
گویی زمان، فقط تکرارِ بیوصال است؛
و هر هفته، زخمی تازه بر دلِ منتظران مینشیند.
ای موعود!
ما هنوز در کوچههای جمعه، چشمبهراه تو ماندهایم،
با دلهایی پر از امید، و چشمانی خسته از اشک.
شنبهها را با آه آغاز میکنیم،
و تقویم را ورق میزنیم،
شاید جمعهای بیاید که پایانِ
این فراق باشد…
#به_قلم_خودم