غیبت چند نوع است؟ آیا غیبتی داریم که معصیت نباشد؟
غیبت بر سه گونه است:
1. غیبت حرام;
2. غیبت جایز;
3. غیبت واجب.
حقیقت و معنای غیبت آن است که انسان دربارهی شخصی، چیزی بگوید که اگر به گوش او برسد، ناراحت میشود. غیبت به حکم قرآن و احادیث و عقل و اجماع، حرام است و تنها در مواردی که غیبت جایز یا واجب است، معصیت نخواهد بود.
اینک از جنبههای گوناگون به این مسأله میپردازیم:
الف ـ معنای غیبت
حقیقت و معنای غیبت بر اساس آن چه از روایات استفاده میشود، این است که چیزی دربارهی برادر مسلمان و مؤمن خود نزد مردم بگویی که اگر به گوش او برسد، دل تنگ شود و به آن راضی نباشد. فرق نمیکند که آن بدی در بدن او باشد، مانند اینکه بگویی: فلان کس کوتاه قد یا بلند قد یا سیاه چهره است; یا در نسب او باشد، مانند اینکه بگویی: او پسر فلان حمّال یا فلان فاسق است; یا در صفات و افعال او باشد، مانند اینکه بگویی: فلانی بداخلاق است یا بخیل و متکبّر است و مسایل دیگر که منسوب به او باشد و اگر به بدی یاد شود، ناراحت میشود.
پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) میفرماید: «آیا میدانید غیبت چیست؟» اصحاب عرض کردند: «خدای متعال و رسول او داناترند.» حضرت فرمود: «غیبت آن است که برادر مؤمن خود را به چیزی یاد کنی که مایهی کراهت و ملال خاطر او باشد.» شخصی عرض کرد: «ای رسول خدا! اگر آنچه دربارهی او میگوییم، در او باشد، باز هم غیبت است؟» حضرت فرمود: «اگر آنچه در او موجود است، بگویی، او را غیبت کردهای و اگر در او نباشد، به او تهمت زدهای».([1])
ب ـ دلایل حرام بودن غیبت
غیبت کردن به استناد قرآن، روایات، اجماع و عقل، حرام است. خداوند متعال میفرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! غیبت همدیگر را نکنید. آیا دوست دارید گوشت برادر خودتان را بخورید، در حالی که مردار است؟! پس تقوا پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و رحیم است.([2])
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز فرموده است:
از بدگویی و غیبت مؤمنان دوری کنید; زیرا گناه غیبت و بدگویی از گناه زنا کردن بزرگتر است. اگر کسی زنا کند و واقعاً پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبهاش را میپذیرد، ولی غیبت کننده آمرزیده نمیشود، مگر اینکه غیبت شونده از او راضی شود.([3])
همچنین در روایتی دیگر میفرماید:
همانا بدگویی و غیبت بر هر مسلمانی حرام است و بدگویی کردن، کردار شایستهی انسان را نابود میکند، همانگونه که آتش، هیزم را نابود میکند.([4])
همهی علمای گذشته و حال، بر حرام بودن غیبت، اتفاقنظر دارند.
سیر یک روز طعنه زد به پیاز***که تو مسکین چهقدر بدبویی!
گفت: از عیب خویش بیخبری***زان ره از خلق عیب میجویی
گفتن از زشترویی دگران***نشود باعث نکورویی
تو گمان میکنی که شاخ گُلی***به صف سرو و لاله میرویی
یا که هم بوی مشک تاتاری***یا ز ازهار باغ مینویی
خویشتن بیسبب بزرگ مکن*** تو هم از ساکنان این کویی
در خود آن به که نیکتر نگری***اوّل آن به که عیب خود گویی([5])
ج ـ جایز یا واجب بودن غیبت
1ـ اگر به شخصی ستم شده باشد، جایز است پیش حاکم و قاضی، برای دفاع از خود، ستم ستمکار را آشکار کند.
2ـ اگر شخصی در مسألهای با شما مشورت کند یا دربارهی کسی بپرسد، میتوانید و باید عیبی را که در شخص موردنظر وجود دارد، بیان کنید.
3ـ اگر مؤمنی با فاسقی دوست شده است و احتمال دارد فاسد شود، باید مؤمن را از احوال فاسق آگاه کنیم.
4ـ شهادت دادن به سود مظلوم علیه ظالم در پیش قاضی (واجب است).
5ـ بیان احوال کسانی که اهل بدعت و فساد در دین هستند و… .
د ـ درمان غیبت
برای درمان غیبت، دو راه وجود دارد; درمان اجمالی و درمان تفصیلی. در اینجا تنها به راهکار اجمالی میپردازیم و برای آگاهی از روش تفصیلی، شما را به مطالعهی کتابهای معرفی شده فرا میخوانیم.
درمان اجمالی غیبت آن است که با دیدهی بصیرت، ساعتی در آیات قرآن و احادیث اهل بیت(علیهم السلام)ـکهدر موضوع غیبت است ـ بیاندیش و غضب خدای متعال و عذاب روز جزا را به یادآور. آن گاه مفاسد دنیوی غیبت را در نظر بگیر و بیاندیش که ممکن است غیبت به گوش آن شخص برسد و به بغض و کینه و دشمنی بیانجامد و در مقام انتقام گرفتن و اهانت و غیبت تو برآید. پس بیاندیش که اگر کسی از تو نزد دیگری غیبت کند، چگونه آزرده و خشمناک میشوی. بنابراین، مقتضای انسانیّت آن است که آبروی دیگران را نبری و در کردار و گفتار، خود را کنترل کنی و با اندیشه در آنچه میگویی، آرام آرام از غیبت، دست برداری.([6])
….
ﭘﺮﻫﻴﺰ ﺍﺯ ﺭﻓﻴﻖ ﺑﺎﺯﻯ
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻰ ﺍﺯ ﻋﻠﻰ (ﻉ) ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻣﺴﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ:
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﻪ ﻋﻠﻰ (ﻉ) ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﻰ ﻳﻚ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﻳﻤﻦ ﺑﺮﻣﻰ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺣﻠّﻪ ﻫﺎﻯ ﻳﻤﻨﻰ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺑﻮﺩ، ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﻠّﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﻴﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﻨﺪ، ﻳﻜﻰ ﺩﻭ ﻣﻨﺰﻝ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻜﻪ - ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﺞ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ - ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻧﺶ ﺑﺎﻫﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻜﻪ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺭﺳﻴﺪ، ﺩﻳﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻥ ﺣﻠّﻪﻫﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﻋﻠﻰ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭻ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻭ ﺭﻭﺩﺭﺑﺎﻳﺴﺘﻰ ﻭ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﺳﻴﺎﺳﻰ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺍﻭﻝ ﮔﺬﺍﺷﺖ.
ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﺎﻥ ﺭﺍﺿﻰ ﻫﺴﺘﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻴﺪ: ﺑﻠﻰ، ﺍﻣﺎ… ﻭ ﻗﺼﻪ ﺣﻠّﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺽ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ. ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻯ ﺗﺎﺭﻳﺨﻰ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻠﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
( (ﺍﻧﻪ ﻟﺎﺧﻴﺶ ﻓﻰ ﺫﺍﺕ ﺍﻟﻠّﻪ. ) ) ﺍﻭ ﺧﺸﻦ ﺗﺮﻳﻦ ﻓﺮﺩﻯ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺫﺍﺕ ﺧﺪﺍ
ﻳﻌﻨﻰ ﻋﻠﻰ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﭘﺎﻯ ﺍﻣﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﺮﺳﺪ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺼﺎﻧﻌﻪ ﻭ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻛﺎﺭﻯ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ. ﻣﺼﺎﻧﻌﻪ ﻭ ﻣﺼﺎﻧﻌﻪ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﻧﻮﻋﻰ ﺿﻌﻒ ﻭ ﺯﺑﻮﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺍﺻﻮﻟﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻮﻋﻰ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﻗﻮﺕ ﺍﺳﺖ.
ﻧﻬﻀﺘﻬﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺩﺭ ﻳﻜﺼﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺧﻴﺮ، ﺻﻔﺤﻪ 99 - 98
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻱ ﺍﺳﺘﺎﺩ / ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﻄﻬﺮﻱ
…
ﭘﺮﺳﺶ ﺑﻰ ﭘﺎﺳﺦ
ﻣﺴﺎﻓﺮﻯ ﺍﺯ ﻛﻮﻓﻪ ﺑﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻣﺮﺍﺟﻌﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ( (ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﺣﻨﺒﻠﻰ) ) ﺍﻣﺎﻡ ﺣﻨﺎﺑﻠﻪ ﻋﺼﺮ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ. ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻮﻓﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ.
ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻧﻘﻞ ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺑﺎ ﺗﺎﺀﺳﻒ ﺯﻳﺎﺩ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﻫﺎﻯ ﺷﺪﻳﺪ ﺷﻴﻌﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ ﺍﺯ ﺧﻠﻔﺎ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻛﺮﺩ. ﻓﻘﻴﻪ ﺣﻨﺒﻠﻰ ﮔﻔﺖ: ﺗﻘﺼﻴﺮ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺧﻮﺩ ﻋﻠﻰ (ﻉ) ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ.
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﺻﺤﻴﺢ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﻴﻢ ﻳﺎ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ؟ ﺍﮔﺮ ﺻﺤﻴﺢ ﺑﺪﺍﻧﻴﻢ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻫﺎ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﻴﻢ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ! ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺠﻠﺲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺯﺩ.
ﻫﻤﻴﻦ ﻗﺪﺭ ﮔﻔﺖ: - ﺍﻳﻦ ﭘﺮﺳﺸﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ﭘﺎﺳﺨﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻥ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﻜﺮﺩﻩﺍﻡ !!
ﺳﻴﺮﻯ ﺩﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻠﺎﻏﻪ(شهید مطهری)، ﺻﻔﺤﻪ 158
…
☀️امام جواد علیه السلام :
????ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ لَمْ يَنْدَمْ تَرْكُ الْعَجَلَةِ وَ الْمَشُورَةُ وَ التَّوَكُّلُ عِنْدَ الْعَزْمِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل
????سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد :
اجتناب از عجله ،
مشورت کردن ،
و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .
???? كشف الغمة (ط - القد
…
ﻣﻨﺎﻋﺖ ﻃﺒﻊ
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻋﻴﺪﻫﺎﻯ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺑﺎ ﻭﺿﻊ ﺑﻰ ﺣﺠﺎﺑﻰ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺑﺎﻡ ﺻﺤﻦ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺁﻗﺎ ﺳﻴﺪ ﺑﺎﻗﺮ ﻧﺎﻇﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺷﻴﺦ ﻣﺤﻤّﺪﺗﻘﻰ ﺑﺎﻓﻘﻰ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺑﺎﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﺿﻊ ﻣﻔﺘﻀﺤﻰ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ.
ﻋﻴﺎﻝ ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍً ﺑﺎ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﻰ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭼﺮﺍ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻯ؟ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻳﻢ ﺗﻮ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﻮﭖ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﻢ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺧﻴﺎﻝ ﻛﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﺧﻮﻧﻴﻦ ﻣﺴﺠﺪ ﮔﻮﻫﺮﺷﺎﺩ ﻣﺸﻬﺪ ﺭﺍ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﻨﺪ. ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻜﻤﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻟﮕﺪﻯ ﺑﻪ ﺿﺮﻳﺢ ﻣﻰ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻯ ﺑﻠﻨﺪﻯ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺷﻴﺦ ﻣﺤﻤّﺪﺗﻘﻰ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟ ﻋﻤﺎﻝ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﺟﻨﺎﺏ ﺷﻴﺦ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ.
ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﺎ ﻟﮕﺪ ﺑﻪ ﻛﻤﺮ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺑﺎﻓﻘﻰ ﻣﻰ ﻛﻮﺑﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺑﺎﻓﻘﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﺒﻌﻴﺪ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﻈﻴﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﻳﻰ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻋﻴﺎﺩﺕ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻬﻰ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ. ﮔﻮﻳﺎ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺗﻘﺎﺿﺎﻯ ﺁﺯﺍﺩﻯ ﻛﻨﻴﻢ.
ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺑﺎﻓﻘﻰ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺷﻤﺎ ﻭ ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﭼﻪ ﺗﻮﻗﻌﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﻣﻦ ﻧﻮﻛﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺑﻜﻨﻴﺪ. (1)
ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﻣَﻦْ ﺍﺳْﺘَﻐْﻨﻰ ﻋَﻦِ ﺍﻟﻨﱠﱠﺎﺱِ ﺍَﻏْﻨﺎﻩُ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﺳُﺒْﺤﺎﻧَﻪُ.
ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯﻯ ﺟﻮﻳﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﻨﻰ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. (2)
1) ﻣﺠﻠﻪ ﺣﻮﺯﻩ، ﺷﻤﺎﺭﻩ 34، ﺹ 64 ﻭ 65.
2) ﻏﺮﺭﺍﻟﺤﻜﻢ
….
«شعر امام زمان» اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داريکي از مسير کوچه قصد عبور داري؟چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابياي آنکه در حجابت درياي نور داريمن غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟برعکس چشمهايم چشمي صبور دارياز پرده ها برون شد، سوز نهاني ماکوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويتکي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
داستانک***
دست گرفتاردرگلدان⚱⚱
روزي دست پسر بچهاي در گلدان کوچکي گير کرد و هر کاري کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبيد. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. گلدان گرانقيمت بود، اما پدر تصميم گرفته بود که آن را بشکند. قبل از اين کار به عنوان آخرين تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشتهايت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر ميکنم دستت بيرون ميآيد.»
پسر گفت: «ميدانم اما نميتوانم اين کار را بکنم.»
پدر که از اين جواب پسرش شگفتزده شده بود پرسيد: «چرا نميتواني؟»
پسر گفت: «اگر اين کار را بکنم سکهاي که در مشتم است، بيرون ميافتد.»
شايد شما هم به سادهلوحي اين پسر بخنديد، اما واقعيت اين است که اگر دقت کنيم ميبينيم همه ما در زندگي به بعضي چيزهاي کمارزش، چنان ميچسبيم که ارزش داراييهاي پرارزشمان را فراموش ميکنيم و در نتيجه آنها را از دست ميدهيم/
…