• فهرست مطالب 
  • تماس  

اشعار غدیر

24 شهریور 1395 توسط آشنا

* عباس براتي‌پور

تا شد به روي دست نبي (ص) مرتضي (ع) بلند
شد رايت جلال خدا برملا بلند

بشنيد چون كه نغمه «يا ايهاالرسول»
گرديد منبري همه از پشته‌ها بلند

مرآت پاك لم‌يزلي، آيت جلي
شد بر سرير دست حبيب خدا بلند

آيين پاك ختم رسل ناتمام بود
گر بر نمي‌شد آن مه برج ولا بلند

هنگامه شد به كوري چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوي بلند

خورشيد دين، سپهر يقين، ختم مرسلين
شد زين سبب ميان همه انبيا بلند

تا شد به عرش دست نبي ماه عارضش
شد اين ندا ز بارگه كبريا بلند

تكميل شد شريعت پاك محمدي
چونان كه گشت دين خدا را لوا بلند

اي مظهر صفات خداوند لايزال
وي از تو آسمان ولايت به پا بلند

هرجا كه بود پيكر هر ناتوان به خاك
هر جا كه بود ناله هر بي‌نوا بلند

هر جا كه بود طفل يتيمي سرشك‌بار
هرجا كه بود شعله شور و نوا بلند

از بهر دستگيري آنان سپندوار
يك‌باره مي‌شد ا» يد مشكل‌گشا بلند

تا خانه‌زاد خود كُنَدَت كردگار پاك
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند

آهنگ «تفلحوا» چو شنيدي ز كوي دوست
و آواز خوش چو شد ز حريم حرا بلند

يك‌باره دست بيعت خود را از روي شوق
كردي به سوي شمس رُسل، مصطفي بلند

مدحت‌گر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو كرده با سخن «هل اتي» بلند

پا بر حريم خانه چون بگذاري از شرف
فرياد شوق مي‌شود از بوريا بلند

با ذوالفقار تو همه جا آشكار بود
دست بلند شير خدا، «لافتي» بلند

ما ريزه‌خوار خوان ولاي توايم و بس
از لطف توست اين كه بُوَد بخت ما بلند

خمّ غدير بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر يكدانه را بلند

در پهن دشت ظلمت كفر و نفاق و كين
همواره بود آيت شمس الضّحي بلند

باب المراد اهل جهاني و مي‌كنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند

اي نفس قدرت ازلي، - يا علي - نماي
نخل شكوه نهضت «روح خدا» بلند

ما پيروان مكتب سرخ ولايتيم
گر مي‌زنيم گام سوي كربلا بلند

عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تيغي كه گشت بر سر آن مقتدا بلند

تا مست جام توست «براتي» به روزگار
سر مي‌كند به عشق تو روز جزا بلند


* پروانه نجاتي

دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را
چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را

دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد
چنگ زد گيسوي ترديد پريشيدن را

و بيابان چه تبي داشت از انبوه سكوت
تا مبارك كند اين آينه پوشيدن را

عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل كرد
تازه كرد آن خُم نو، چشمه نوشيدن را

پر شد آغوش غدير از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بكوبد هيجانات نيوشيدن را

عطر «من كنتُ…» و غوغاي «علي مولاه»
قافله قافله راند اين همه كوشيدن را


* مهدي رحيمي

دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد
در لحظه «مي» نظم دو تا شانه به هم خورد

دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل
پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد

دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست
دست همه قوم صميمانه به هم خورد

«لبيك علي »قطره باران به زمين ريخت
«لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد

يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد
يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد

پس باده پريد از سر مستان و پس از آن
بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد


* نادر بختياري

السلام اي غدير! مَهبَط عشق!
مقصد دولت مسلّط عشق!

السلام اي غدير! مقصد يار!
وي گل‌افشان ز موج‌موج بهار!

چه بهاري توراست؟ كز خُم تو
مست عشقيم در تلاطم تو؟

تشنگان ولايتيم همه
عطش بي‌نهايتيم همه

لب خشكم ارگ ترَك خورده‌ست
غيرتم بارها محك خورده‌ست

قصه اهل كوفه بودن چيست؟
مست آب و علوفه بودن چيست؟

لب، اگر تر كند علي (ع)، تيغيم
حنجرِ عارفانه تبليغيم

از ولايت هر آن كه دم نزند
نفس از بام صبحدم نزند

عشق را وقت استماع رسيد
وحي در «حجة‌الوداع» رسيد

ما علي (ع) را گرفته‌ايم هنوز
تا نبي (ص) را چو خويش، گُم نكنيم
از سبو مي‌ زديم تا ديگر
جام را در شراب خُم نكنيم

ورنه «مروان»، «معاويه»، «هارون»
همگي از نبي (ص) سخن گويند
من، ولي، دستِ آن كسان بوسم
كز نبي (ص) زينبي (س) سخن گويند

غير آل علي (ع) كه مي‌داند؟
دين احمد، به تيغ، پابرجاست
حقِّ بدعت‌گذار، شمشير است
جايِ احساس و عشق، ديگر جاست

«ابن ملجم» نكشت، مولا را
مرگ، طاقت نداشت پيش علي (ع)
همه گفتند: امام را كشتند
ليك زنده است تا هميشه علي (ع)

لفط بر لفظ، من نمي‌بافم
هر طرف بنگرم، علي (ع) بينم
نه در آن كوچه يا در اين خانه
هركجا بگذرم، علي (ع) بينم

اوست نوري زلامكان و زمان
كه جهان در شعاع‌هاش، گُم است
گر به دنبال ديدن اويي
عكسش افتاده در «غدير خُ«» است

شيعه، سني‌ترين مذهب‌هاست
زان كه سنت، ملاك هر شيعه‌ست
زين سبب هركه اهل سنت شد
دم ز حيدر زند، اگر شيعه‌ست

سني و شيعه را اگر فرقي‌ست
اندك است آن چنان كه دشنه و تيغ
هر دو در قلب خصم، خواهد شد
تا كه خورشيد، سرزند زستيغ

آفتاب، آفتابِ اسلام است
بر سرِ ي، سرِ حسين (ع) ببين
دين، به تيغ دو تيغه، مديون است
«خيبر» و «خندق» و «حنين» بين

ذوالفقارِ ستيز! مولا
كوفيانه را به قعرِ گور فرست
جوشِ رجّاله‌هاست از شش سو
سيصد و سيزده غيور فرست

همرهانم! برادران! ديري‌ست
دشمنان، در كمين ما هستند
نه به دنبال، شوكت مايند
در پي مسخ دين ما هستند

بين‌ ما، تا شكاف اندازند
فرقه‌ها ساختند، بيهوده
اشتراكات را نهان كردند
چون چراغي كه مي‌زند دوده

روشنايي بجو، كه تاريكي
تيه گمراهي است باور كن
مصطفي، آن كه ماه كامل ماست
هم ستاره علي‌ست، آري چون،

علي (ع) آيينه خداوند است
عشق از او، انعكاس مي‌يابد
نور، بر گِرِد قامتش پيچد
ماهِ من، ناشناس مي‌تابد

ياد كن خلوتِ فقيران را
در شبِ سرِ يثرب و كوفه
گريه‌ها، گريه‌هاي مولاوار
رازها، رازهاي مكشوفه

پرده برداشت حيدر از اسرار
هرچه بود و نبود، با من گفت
غصه‌ها را و زخم‌ها را سرخ
دردها را كبود، با من گفت

بعد از آن صحبت غريبانه
اسمان را بنفش، مي‌بنيم
آخرين مرد، خواهد آمد و من
آسب و تيغ و درفش، مي‌بينم

آخرين مرد، آخرين اميد
آخرين حامي ولايت حق
آخرين گردبادِ نوراني
انتشار عدالت مطلق


* رضا اسماعيلي

اي علي، اي ارتفاعت تا خدا
بي نهايت، بيكران، بي‌انتها

اي علي، اي همسر بانوي اب
جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب

اي علي اي خوب، اي تنهاترين
اي ملايك با نگاهت همنشين

اي علي، اي آفتاب حق سرشت
اي قسيم روشني‌هاي بهشت

اي فراتر از تصور، ازخيال
بحر عرفان، آفتاب بي‌زوال

اي تو خورشيد نهان در زير ابر
كوه علم و كوه حلم و كوه صبر

چون تو مردي نيست در اين روزگار
هيچ تيغي نيز، همچون ذوالفقار

جان ما را كن ز عشقت منجلي
اي فدايت جان عالم، يا علي

كاش مي‌كرديم بيعت تا بهار
مي‌شكفتيم از كرامات علي

در بهارستان او گل مي‌شديم
زائر آواز بلبل مي‌شديم

از غدير خم، سبويي مي‌زديم
در صراط عشق، هويي مي‌زديم

زائر كوي تولا مي‌شديم
جرعه نوش عشق مولا مي‌شديم

با نزول سوره سبز غدير
باز مي‌كرديم، بيعت با امير

با علي، آيينه‌دار سرنوشت
وارث بوي خدا، بوي بهشت

شد غدير خم، هلا، اي عاشقان!
مي‌وزد عطر علي از آسمان

چيست تفسير غدير خم؟ علي
عشق را، مولا، عدالت را، ولي

چيست تفسير غدير خم؟ ولا
رستخيز عشق، بيعت با خدا

چيست تفسير غدير خم؟ حريم
رو به روي ما، صراط مستقيم

چيست تفسير غدير خم؟ اميد
مژده رحمت به امت، بوي عيد

چيست آيا اين غدير خم؟ سحر
صبح صادق، نور لبخند ظفر

چيست آيا…؟‌ساقي و ساغر، شراب
اتشي در جان هستي، عشق ناب

چيست آيا… ؟ خنده فتح المبين
روز اكمال رسالت، عيد دين

چيست آيا…؟ سيب سرخي ناگهان
سهم ما از عشق، آري عاشقان

در غدير خم خدا شد منجلي
در دل خورشيدي مولا علي

چيره شد فرمانرواي آفتاب
گشت سهم آفرينش، نور ناب

عشق باريد و زمين آيينه شد
مهرباني وارد هر سينه شد

خاك را بوي نجيب گل گرفت
عالم هستي، تب بلبل گرفت

آسمان شد با زمين همسايه باز
شد زمين مهمانسراي اهل راز

چشم‌ها با نور همبستر شدند
قلب‌ها با هم صميمي‌تر شدند

قبله توحيد، آن جان جهان
روح ايمان ، خاتم پيغمبران

در غديرستان خم، اعجاز كرد
راز معصوم خدا را باز كرد

گفت پيغمبر: ‌علي نور خداست
بعد من، او پيشوا و مقتداست

اي شمايان! امت سبز زمين
در ميان خلق عالم، بهترين

حرف حق اين است و در آن شبهه نيست
هم علي حق است و هم حق با علي‌ست

عشق را در قلب خود دعوت كنيد
با علي،‌نور خدا، بيعت كنيد

اين حقيقت از كسي مستور نيست
جانشين نور، غير از نور نيست

در غدير خم ولايت شد قبول
برد بالا دست مولا را رسول

رفت بالا دست خورشيد غدير
شد امام و متداي ما، امير

عشق، بيعت كرد با نور خدا
شد عدالت، سرور و مولاي ما

نور احمد، برگرفت از رخ نقاب
«آفتاب آمد، دليل آفتاب»

زين بشارت، آسمان خنديد مست
نور باريد و طلسم شب شكست

شد جهان، آيينه باران علي
عالم هستي، چراغان علي

جون علي،‌ آيينه عدل است و داد
دست در دست علي بايد نهاد

چون علي، نور خداي سرمد است
بيعت ما با علي، با احمدست

شد ز عشق حق، وجودش صيقلي
هر كه بيعت كرد، با نور علي

باز دل در كوي مستي گم شده
عالم هستي، غدير خم شده

باز هم مستيم، از جام غدير
باده مي‌نوشيم با نام امير

باز فصل شور و شيدايي شده
در زمين از عشق، غوغايي شده

آمده عيد ولايت، عاشقان
روز اكمال رسالت، عاشقان

در غدير خم، بيا كامل شويم
«ياعلي» گوييم و صاحبدل شويم

«ياعلي» گوييم تا بالا شويم
قطره‌ها، اي قطره‌ها دريا شويم

با علي،‌ نور خدا، بيعت كنيم
عشق را در قلب خود، دعوت كنيم

با علي، هم عهد و هم پيمان شويم
هم زبان و هم دل قرآن شويم

با علي، قرآن ناطق، بوتراب
سوره عصمت، امام آفتاب

چون كه احمد گفت: ‌او نور جلي‌ست
بعد من، اي عاشقان! مولا، علي‌ست


* محمدعلي مجاهدي

چون وجود مقدس ازلي
شاهد دلرباي لم يزلي

وقت پيمان گرفتن از ذرات
با صدايي رسا و بانگ جلي

«اولست بربكم» فرمود
پاسخ آمد از هر طرف كه: بلي

تا بسنجد عيارشان، افرودخت
آتشي در كمال مشتعلي

داد فرمان، روند در آتش
تا جدا گردد اصلي از بدلي

فرقه‌يي ز امر حق تمرد كرد
گشت مطرود حق ز پر حيلي

با شقاوت قرين و مد شد
شد پريشان ز فرط منفعلي

فرقه ديگري در آتش رفت
ز امر يزدان قادر ازلي

نادر شد بهرشان چو خلد برين
كه بود اين سزاي خوش عملي

با سعادت قرين شد و همدم
گشت مقبول حق ز بي خللي

بهر اين فرقه حق عيان فرمود
جلوات نبي و نور ولي

كه منم نور احمد مختار
مهر من نيست غير مهر علي

ناگهان شد عيان در آن وادي
نور مولا علي ز بي حللي

چون به خود آمدند، مي‌گفتند
در حضور خداي لم يزلي

كه: علي دست قادر ازلي‌ست
رشته ما سوا به دست علي‌ست


* نصرالله مرداني

قسم به جان تو اي عشق اي تمامي هست
كه هست هستي ما از خم غدير تو مست

در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست
كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست

نشان از گوهر آدم نداشت هر كه نبود
به خمسراي ولايت خراب و باده پرست

به باغ خانه تو كوثري بهشتي بود
كه بر ولاي تو دل بسته بود صبح الست

در آن ميانه كه مستي كمال هستي بود
به دور سرمدي‌ات هر كه مست شد پيوست

بساط دوزخيان زمين ز خشم تو سوخت
چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست

هنوز اشك تو بر گونه زمان جاري‌ست
ز بس كه آه يتيمان، دل كريم تو خست

ز حجم غربت تو مي‌گريست در خود چاه
از آن به چشمه چشمش هميشه آبي هست

هنوز كوفه كند مويه از غريبي تو
زمانه از غم تنهايي‌ات به گريه نشست

دمي كه خون تو محراب مهر رنگين كرد
دل تمامي آيينه‌ها ز غصه شكست


* مرتضي اميري اسفندقه

صداي كيست چنين دلپذير مي‌آيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير مي‌آيد؟

صداي كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟
كه بود و كيست كه از اين مسير مي‌آيد؟

چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟
صداي كاتب و كلك دبير مي‌آيد

خبر به روشني روز در فضا پيچيد
خبر دهيد:‌كسي دستگير مي‌آيد

كسي بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوست
به دست‌گيري طفل صغير مي‌آيد

علي به جاي محمد به انتخاب خدا
خبر دهيد: بشيري به نذير مي‌آيد

كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره
كسي كه به نرمي موج حرير مي‌آيد

كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست
كسي شبيه خودش، بي‌نظير مي‌آيد

خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت
خر دهيد به ياران: غدير مي‌آيد

به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير مي‌آيد

خبر دهيد به ياران:‌دوباره از بيشه
صداي زنده يك شرزه شير مي‌آيد

خم غدير به دوش از كرانه‌ها، مردي
به آبياري خاك كوير مي‌آيد

كسي دوباره به پاي يتيم مي‌سوزد
كسي دوباره سراغ فقير مي‌ايد

كسي حماسه‌تر از اين حماسه‌هاي سبك
كسي كه مرگ به چشمش حقير مي‌آيد

غدير آمد و من خواب ديده‌ام ديشب
كسي سراغ من گوشه گير مي‌آيد

كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش
به ديده بوسي عيد غدير مي‌آيد

شبيه چشمه كسي جاري و تبپنده، كسي
شبيه آينه روشن ضمير مي‌آيد

علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير مي‌آيد

به سربلندي او هر كه معترف نشود
به هر كجا كه رود سر به زير مي‌آيد

شبيه آيه قرآن نمي‌توان آورد
كجا شبيه به اين مرد، گير مي‌آيد؟

مگر نديده‌اي آن اتفاق روشن را؟
به اين محله خبرها چه دير مي‌آيد!

بيا كه منكر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قيامت اسير مي‌آيد

بيا كه منكر مولا اگر چه پخته، ولي
هنوز از دهنش بوي شير مي‌آيد

علي هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير مي‌آيد…


* ابوالقاسم حسينجاني

آسمان، سرپناه مولا بود
و زمين، كارگاه مولا بود

عاشقي، پابه‌پاي او مي‌رفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود

هرچه مي‌كرد، دلبري مي‌كرد
مهرباني، سپاه مولا بود

عدل و آزادگي، كه گم مي‌شد
چشم مردم، به راه مولا بود

روز، هر چيز داشت؛ از او داشت
و شبان، شاهراه مولا بود

روز و شب را، به كار، وا مي‌داشت:
اين، سپيد و سياه مولا بود!
آب، از الغدير، برمي‌داشت
مَشربي، كه گواه مولا بود

كوفه، هرچند هم، كه بد مي‌كرد
باز هم، در پناه مولا بود!

پدر خاك بود و، خاكي بود
بي‌گناهي، گناهِ مولا بود!


* محمود اكرامي

به آتش مي‌كشم آخر زبان سربه‌زيرم را
به توفان مي‌سپارم اسمان‌هاي اسيرم را

منم من، گردبادي خسته‌ام، زنداني خويشم
بگيريد آي مردم دست‌‌هاي ناگزيرم را

تمام عمر باقي مانده‌اش را گريه خواهد كرد
اگر توفان بخواند خنده‌هاي دور و ديرم را

درختان گردبادي رو به خورشيدند، از آن دم
كه خواندم در مسير باد، اندوه غديرم را

شبي اندوه تابان علي (ع) از چاه بيرون شد
شبي سيراب ديدم جان سر تا پا كويرم را

…

 نظر دهید »

جشن ولایت

24 شهریور 1395 توسط آشنا

اشاره

در فرهنگ مسلمانان، بعضی روزها به دلیل برکت و خیری که در آنهاست، عید نامیده شده است. یکی ازاین روزهای والامقام، روز عید غدیر خم، یعنی هیجدهم ذیحجه است که از سوی رسول گرامی اسلام، برترین عید امت لقب گرفته است. حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز در حدیثی، غدیر خم را اتمام حجت خداوند با مسلمانان می داند تا در برگزیدن جانشین رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به انحراف نیفتند.
معنای غدیر

غدیردرلغت به معنای آبگیر است؛ گودالی در بیابان که آب باران در آن گرد آید. در میان راه دو شهر بزرگ دنیای اسلام، مکه و مدینه، محلی است به نام «جُحفه» که در زمان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، کاروانیان حج گذار در آنجا از هم جدا می شدند و به طرف دیار خود می رفتند. در این محل، غدیر خم جای دارد. علت نام گذاری این غدیر به خم، آن است که آبگیر آنجا به شکل خُمِ رنگرزان بوده و برخی قبایل صحرایی، گاه جامه های رنگ کرده خود را در این آبگیر می شسته اند.
خلاصه واقعه غدیر خم

در سال دهم هجرت، رسول خدا صلی الله علیه و آله به حج رفت و احکام آن را به مردم آموزش داد. به هنگام بازگشت از مکه، در استراحتگاه جُحفه و در غدیر خم، به امر خدا مردمان را گرد آورد و در آن مجمع سترگ، امام علی علیه السلام را به جانشینی خود به آنان شناساند و فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست». البته جانشینی علی علیه السلام سال ها پیش در مکه و در جمع خاندان هاشم انجام گرفته بود، ولی در غدیر، به اطلاع عموم رسید.
غدیر؛ تداوم خط نبوت

واقعه غدیر خم که در آخرین سال زندگی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رخ داد و در آن علی علیه السلام به جانشینی آن حضرت صلی الله علیه و آله برگزیده شد، حادثه ای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست؛ یک تفکر است. غدیر، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوت خبر می دهد. غدیر، نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه داران امامت است. آری، غدیر خم یک سرزمین نیست؛ چشمه ای است که تا پایان هستی می جوشد؛ کوثری است که فنا برنمی دارد؛ و افقی است بی کرانه و خورشیدی است عالم تاب.
غدیر و سرنوشت اسلام

بدون شک واقعه غدیر خم، نقش سرنوشت سازی در تعیین مسیر آینده اسلام داشته است. در این واقعه، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مهم ترین مأموریت دوران پیامبریِ خود را به انجام رساند؛ مأموریتی که انجام آن، به منزله رساندن پیام رسالت حضرت بود، و کوتاهی در مورد آن، به از بین رفتن زحمات چندین ساله ایشان می انجامید؛ چنان که خداوندمتعالی درآیه 67 سوره مائده می فرماید: «هان ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شده است، تبلیغ کن و اگر چنان نکنی، پیام و رسالت او را انجام نداده ای وخداوند تو را از مردم حفظ می فرماید».
حدیث غدیر خم یقینی است.

واقعه غدیر خم، یکی از مسلّم ترین مسائل تاریخ اسلام است و صدها دانشمند از آن یاد کرده اند؛ مانند ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین طوسی. فیلسوف معروف، فارابی نیز بر همین اساس، به تحلیل فلسفه «امامت» پرداخته است. ابن سینا نیز به موضوع نص (حدیث صریح غدیر)، در کتاب شفا اهمیت داده است، و آن را بهترین راه برای تعیین جانشین دانسته است. گذشته از علمای بزرگ شیعه که همه موثّق اند و حجت،ده ها و ده ها دانشمند و محدث و مورّخ و مفسر از اهل سنت نیز حدیث غدیر و واقعه آن را نقل کرده اند؛ مانند طبری و ابن اثیر و احمد حنبل.

اگر می شد…

اگر پس از درگذشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سفارش های روز غدیر و موارد مکرر دیگری که پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام را پیشوا معرفی فرموده بود عمل کرده بودند، اسلام جهان گیر می شد و دین خدا بشریت را به راه می آورد و عدالت و دادگری، آفاق تا آفاق گیتی را می گرفت. از اینجاست که همه هوشمندان تاریخ بشر که به گونه ای ازاین واقعه آگاهی یافته اند، از انحرافی که پس از رحلت پیامبر پیش آمد، اظهار تأسف کرده اند؛ از این جمله است ولتر، فیلسوف مشهور فرانسوی. وی تأسف خویش را چنین اظهار کرده است: «آخرین اراده محمد انجام نشد؛ او علی را به جای خود منصوب کرده بود…».
عید غدیر در احادیث
عید خلافت و ولایت

زیاد بن محمد گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مسلمانان عیدی غیر از عید قربان و عید فطر و روز جمعه دارند؟ فرمود: «آری، روزی که رسول خدا صلی الله علیه و آله ، امیرمؤمنان علی علیه السلام را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد».
برترین عید امت

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «روز غدیر خم، برترین عیدهای امت من است، و آن روزی است که خداوند بزرگ دستورداد برادرم، علی بن ابی طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم به دست او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل، و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را دین آنان قرار داد».
عید آسمانی

حضرت امام رضا علیه السلام به نقل از جدّش امام صادق علیه السلام فرمود: «روز غدیر خم، درآسمان مشهورتر از زمین است».
عید پر برکت

امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعی روز غدیر را می شناختند، فرشتگان روزی ده بار با آنان مصافحه می کردند. بخشش های خدا به کسی که آن روز را شناخته، قابل شمارش نیست».
روز سپاس و شادی

امام صادق علیه السلام فرمود: «عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست، و روز سرور و شادی است؛ به دلیل ولایت ما خاندان که خدا بر شما منت گذاشت. من دوست دارم شما آن روز را روزه بگیرید».
روز نیکوکاری و بخشش

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «یک درهم دادن به برادران با ایمان و معرفت در روز عید غدیر، برابر هزار درهم (در روزهای دیگر) است؛ بنابراین، در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان».
روز ناله نومیدی شیطان

امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلوم علیه السلام نقل کرد که فرمود: «شیطان چهار بار ناله نومیدی سر داد؛ روزی که مورد لعن خدا قرار گرفت، روزی که از آسمان به زمین هبوط کرد، روزی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به پیامبری مبعوث شد، و روز عید غدیر خم».
عید غدیر در کلام حضرت امام خمینی رحمه الله
عید همگان

حضرت امام خمینی رحمه الله ، عید غدیر خم را که کاشتن بذر ولایت در جان همه مسلمانان است، مختص گروه خاصی نمی دانست و در این باره می فرمود: «امروز که روز عید غدیر است، از بزرگ ترین اعیاد مذهبی است. این عید، عیدی است که مال مستضعفان است، عید محرومان است، عید مظلومان جهان است، عیدی است که خدای تبارک و تعالی به وسیله رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای اجرای مقاصد الهی و ادامه تبلیغات و ادامه راه انبیا، حضرت امیر علیه السلام را منصوب فرمودند».
ارزش مولا علی علیه السلام

حضرت امام خمینی رحمه الله معتقد بود که بزرگیِ عید غدیر، از وجود با برکت علی علیه السلام است و می فرمود: «مسئله غدیر، مسئله ای نیست که بنفسه برای حضرت امیر یک مسئله ای پیش بیاورد؛ حضرت امیر مسئله غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد؛ آنکه ارزش دارد، خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول اللّه کسی نیست که [آنچه [دلخواه است انجام بدهد، مأمور می کند رسول اللّه را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن».
الگوی حکومت اسلامی

همه حکومت ها به الگو و نمونه نیاز دارند تا بر اساس آن، رابطه بین حاکم و مردم مشخص شود و حکومت، وظایف خود را به درستی انجام دهد. حضرت امام خمینی رحمه الله بر این عقیده بود که غدیر، الگوی حکومت اسلامی را معیّن کرد. ایشان در این باره می فرمود: «روز عید غدیر، روزی است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تکلیف حکومت را معیّن فرمود و الگوی حکومت اسلامی را تا آخر تعیین فرمود که حکومت اسلام، نمونه اش عبارت از یک همچو شخصیتی است که در همه جهات مهذّب، در همه جهات معجزه است. و البته پیغمبر اکرم این را می دانستند که به تمام معنا کسی مثل حضرت امیر علیه السلام نمی تواند باشد، لکن نمونه را که باید نزدیک به یک همچو وضعی باشداز حکومت ها، تا آخر تعیین فرمودند».
حکومت یا مقام معنوی

گروهی، خام اندیشانه می پندارند که مسئله غدیر، مربوط به مسائل معنوی امام علی علیه السلام است و ربطی به خلافت و حکومت ایشان بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ندارد؛ ولی حضرت امام رحمه الله با ردّ این مدّعا می فرمود: «نصب حضرت امیر به خلافت، این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد؛ مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود». ایشان سپس در ادامه می فرمایند: «اینکه در روایات ما… غدیر را آن قدر ازش تجلیل کرده اند، نه از باب اینکه حکومت یک مسئله ای است. حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس می گوید که: به قدر این کفش بی قیمت هم پیش من نیست، آنکه هست، اقامه عدل است. آن چیزی که حضرت امیر علیه السلام و اولاد او می توانستند در صورتی که فرصت بهشان بدهند، اقامه عدل را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی رضا دارد، انجام بدهند؛ لکن فرصت نیافتند».
ولایت کلی

حضرت امام خمینی رحمه الله بر روی مقام ولایت کلّیِ امامان معصوم علیهم السلام خیلی تأکید می کرد. ایشان در سخنان خود، این ولایت را غیر از مسئله خلافت و حکومت می دانست که در عید غدیر خم مطرح شد. به نظر مرحوم امام، این ولایت کلی، همان امامت و از اصول مذهب تشیع است که کسی که به آن معتقد نباشد، تمام اعمال نیک خود را باطل کرده است. ایشان در این مورد می فرمود: «آن چیزی که برای ائمه ما قبل از غدیر… مطرح بوده است، این یک مقامی است که مقام ولایت کلی… [و] امامت است… . اگر کسی… آن ولایت کلی را قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامی شیعه هم به جا بیاورد، باطل است؛ این غیر [از] حکومت… [و] از اصول مذهب است».
انحراف بعد از غدیر

پس از واقعه مهم غدیر خم و برگزیدن امام علی علیه السلام به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، عده ای به فاصله اندکی، این مسئله را نپذیرفتند و علی علیه السلام را از خلافت کنار گذاشتند. این کنار گذاشتن معصوم و برگزیدن غیر او، اندک اندک خطی انحرافی پدید آورد؛ به طوری که بعدها معاویه ها و یزیدها خلافت و حکومت را به دست گرفتند و آن را به سلطنت تبدیل کردند. مرحوم امام خمینی، این انحراف ها را سرچشمه گرفتاری های کنونی دنیای اسلام می داند و می فرماید: «انحرافاتی که بعد از غدیر خم پیدا شد و ماها هم غفلت کردیم ـ همه نه ـ بسیاری از ماها، اکثریت شاید غفلت کردند و ما را کناره گیر کردند، نگذاشتند که در امور مسلمین دخالت بکنیم، اسباب این گرفتاری هایی شده است که الان در سرتاسر کشورهای اسلامی داریم می بینیم، در همه جا این مسائل هست… ».
درست زنده نگه داشتن غدیر

شادمانی کردن و مجلس گرفتن در اعیاد اسلامی، عملی نیکوست؛ ولی نیکوتر آنکه، در مورد بزرگی آن عید بیندیشیم. حضرت امام خمینی رحمه الله در مورد درست زنده نگه داشتن عید سعید غدیرخم می فرماید: «زنده نگه داشتن این عید، نه برای این است که چراغانی بشود و قصیده خوانی بشود و مداحی بشود. اینها خوب است؛ اما مسئله این نیست. مسئله این است که به ما یاد بدهند که چطور باید تبعیت کنیم. به ما یاد بدهند که غدیر، منحصر به آن زمان نیست؛ غدیر در همه اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر در این حکومت پیش گرفته است، باید روش ملت ها و دست اندرکاران باشد. قضیه غدیر، قضیه جعل حکومت است. این است که قابل نصب است؛ والاّ، مقامات معنوی قابل نصب نیست».
غدیر در کلام مقام معظم رهبری

عید غدیر، عید بسیار بزرگ و خاطره عظیم تاریخی است.

در کار غدیر باید هدف را مشخص کرد. بنشینید و واقعا روی مسائل فکر کنید. برای این کار وقت بگذارید.

در کار فرهنگی غدیر، باید مانند علامه امینی و مرحوم سیدشرف الدین کار کرد که الغدیر و المراجعات را تحویل دادند.

کسانی به درد کار غدیر می خورند که اهل این کار باشند؛ کار در مورد غدیر باید عمیق و گسترده باشد.

کار در مورد غدیر، کاری بزرگ و پر جاذبه است.

کار در موضوع غدیر باید پیوسته و دائم باشد و در مورد غدیر باید متخصص تربیت کرد.

عید غدیر، عید ولایت است، عید سیاست است، عید دخالت مردم در امر حکومت است، عید آحاد ملت و امت اسلامی است.

[عید غدیر]، حقیقتا روز بزرگ و عید تعیین کننده و عظیم القدری است.

…

 نظر دهید »

وقتی فرماندار زاهدان ...

24 شهریور 1395 توسط آشنا

قتی فرماندار زاهدان، فضای معنوی و شهدایی دعای عرفه زاهدان را با الفاظ رکیک، آلوده می‌کند

فرماندار زاهدان در مراسم عرفه با چند فحش آب نکشیده خطاب به نیروهای مردمی خادم الشهدا، هم تقدیر ویژه‌ای از آنها به عمل آورد و هم حسابی آداب روز عرفه و رسم میزبانی از شهید گمنام را به جا آورد. به گزارش گندم خبر به نقل از زاهدان‌نیوز، محوری‌ترین مراسم روز عرفه در شهر زاهدان به […]
فرماندار زاهدان در مراسم عرفه با چند فحش آب نکشیده خطاب به نیروهای مردمی خادم الشهدا، هم تقدیر ویژه‌ای از آنها به عمل آورد و هم حسابی آداب روز عرفه و رسم میزبانی از شهید گمنام را به جا آورد.

به گزارش گندم خبر به نقل از زاهدان‌نیوز، محوری‌ترین مراسم روز عرفه در شهر زاهدان به همت فعالان فرهنگی آستان شهدای گمنام زاهدان در حالی برگزار شد که مردم خداجوی زاهدانی در این مراسم نورانی میزبان پیکر مطهر یک شهید گمنام نیز بودند. این مراسم به حدی با استقبال مردم زاهدانی روبه‌رو شده بود که خیابان‌های منتهی به آستان مقدس شهدای گمنام زاهدان موسوم به “تپه نورالشهدا” کاملا مسدود شده بود و مردم فوج فوج به سوی شهید گمنام تازه تفحص شده و مراسم نورانی عرفه آمده بودند.

 

فعالان فرهنگی آستان مقدس شهدای گمنام زاهدان نیز برای رعایت کامل آداب میزبانی از زائران شهدا، از چند روز قبل به طور شبانه‌روز در حال آماده‌سازی مقدمات این مراسم بودند.

 

همه چیز به بهترین نحو در حال برگزاری بود که ناگهان اصوات قبیحی شامل ناسزاهای بسیار زشت از قبیل «… خوردید» توجه مردم را جلب کرد. اوج فاجعه این بود که این صداها متعلق به یک فرد لاقید و مزاحم نبود بلکه متعلق به بالاترین مقام اجرایی مرکز استان سیستان و بلوچستان یعنی فرماندار زاهدان بود.

 

فرماندار زاهدان در حالی که گوشش به توصیه اطرافیان مبنی بر رعایت ادب مجلس امام حسین(ع) و پیکر پاک شهدا بدهکار نبود به همراه تیم حفاظتی خود با خادمین شهدا درگیر شده بودند.

 

این که منشأ این اتفاق چه بوده و چرا یکی از خادمین شهدا به فرزند کوچک فرماندار زاهدان تذکر می‌دهد که خودروی دولتی را در مراسم دعا روشن نکند و بعدا با برخورد مسلحانه سرتیم حفاظتی آقای فرماندار روبه‌رو می‌شود، محل بحث ما نیست چرا که باز شدن این ماجرا به شدت به آبروی دولت ضربه خواهد زد.


اما مسأله این جاست که چرا بالاترین مقام اجرایی شهر زاهدان این فضای معنوی را با رکیک‌ترین الفاظ آلوده می‌کند و اوج فاجعه و بدتر از این الفاظ، یک سخن آقای خانجانی بوده است که در همان صحنه درگیری به مسئول خادمین شهدا هشدار می‌دهد که اگر فرد تذکردهنده را به وی معرفی نکنند، درب این مکان را خواهد بست! که در پاسخ به ایشان باید گفت، ای کاش قدرت‌ و فریادهای‌تان را بر سر وهابیون و دشمنان اسلام می‌کشیدید که هر لحظه به دنبال تخریب و پلمپ ابنیه مذهبی و دینی مسلمانان هستند نه این که خود زبان به تهدید بگشایید که من درب خانه شهدا را به روی مردم خواهم بست.

 

اکنون پوشش این اتفاق شرم‌آور، در حالی که فعالان فرهنگی مظلوم دست‌اندرکار این برنامه تلاش داشتند به جایی درز پیدا نکند، با وجود احتمال برخوردهای متعاقب در پایگاه زاهدان نیوز منتشر می‌شود.

 

بی‌شک عدم برخورد مسئولان بالادستی با چنین خطای غیرقابل اغماضی، سیلی بزرگی به صورت کسانی است که با جان و دل در حال تلاش برای زنده نگه داشتن ارزش‌های اسلامی در شهر هستند.

  • تاریخ انتشار مطلب:۱۳۹۵/۰۶/۲۳ - ۰:۵۲

 

…

 نظر دهید »

انتظار

22 شهریور 1395 توسط آشنا

 

سفر کردی غروبی از کنارم
تو را ای کاش میشد ، باز دارم
تو میگفتی که میآیی دوباره
از آن روز دائما چشم انتظارم


 

 

اگر چه عاشق برفم بهار هم خوبست
بدان به خاطر تو انتظار هم خوبست
دلم به خلوت تابوت رفت دلِ تنگم
ولی برای دل من مزار هم خوبست

.

.

.

بدترین قسمت زندگی انتظار کشیدن است
و بهترین قسمت زندگی داشتن کسی است که ارزش انتظار کشیدن را داشته باشد

.

.

.

.

من نمی دانستم ، که سر انجام چه آید به سرم ؟
تو مرا خوب نگر ، شاید اینبار ببینی که تو را منتظرم !

.

.

.

.

انتظارت چه زیباست وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادم
و تو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می آیی

.

.

.

سوز دلم نشنیدی و از بام قلبم پر زدی
رفتی تو از کوی من و بر قلب من خنجر زدی
من ماندم و یک کوله بار از خاطره در خاطرم
چشم انتظار بر درگهم شاید که روزی در زنی

.

.

.

مبادا نامی از عشق بر کوچه پس کوچه های قلبت بنویسی !!!
به جرم دوست داشتن محکوم به انتظار میشوی !

.

.

.

تمام روز و شب با بیقراری
به شوق روی تو بیدار هستم
اگرچه بی غرورم زنده اما
به شوق لحظۀ دیدار هستم

.

.

.

چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست

.

.

.

هجوم خواب ها پلک مرا از پا نمی انداخت
چه شب هایی طلوعت را به جانم منتظر بودم

.

.

.

به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم
منتظر باید بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند !

.

.

.

سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل می گیرد
و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد

.

.

.

امشب دلم از آمدنت سرشار است
فانوس به دست کوچه دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد ، آن یکی بیدار است

.

.

.

تا کی در انتظار میگذاری به زاریم ؟
بازآی بعد از اینهمه چشم انتظاریم

.

.

.

ای انتظار پس کی به پایان می‏رسی ؟

و چون به پایان رسی بی تو چگونه توانم زیست ؟

.

.

.

دلتنگ مباش ، من قلبم را سایه بان دلت کردم و چشمانم را در انتظار دیدنت

.

.

.

انتظار مثل دریا می مونه هر چقدر جلوتر میری عمیقتر میشه

 نظر دهید »

ای منی ای سرزمین اهل دل

20 شهریور 1395 توسط آشنا

ای منی ای سرزمین اهل دل

ای زاشك زائرت دریا خجل
ای منی ای كعبه عشق و وفا

ای منی ای مكتب صدق و صفا
ای منی ای مركز وصل اله

ای به خیل عاشقان میعادگاه
ای منی ای وادی افروخته

ای زآه خسته دل ها سوخته

 

ای منی ای آفتاب نور عشق

ای منی ای گام گامت طور عشق
ای منی ای محفل قرب خدا

ای زمن كرده منیت را جدا
ساكنانت ساكن قرب خدا

عاشقانت عاشق روی حقند
در كجای دامنت ای خاك پاك

مصطفی صورت نهاده روی خاك
می رسد بر گوش ،‌از این سرزمین

بانك لبیك امیرالمؤمنین
خاك اه دل ، تو صحرا بوده ای

شاهد العفو زهرا بوده ای
در كدامین خیمه ، ای صحرای راز

با خدا كرده حسین راز و نیاز؟
ای كشیده در تو با امر جلیل

كارد بر حلق پسر دست خلیل
دامن خشكت به از باغ گلیست

خرم از اشك حسین ابن علیست
در كجای دامنت از هر دو عین

بوده جاری در دعا اشك حسین؟
كعبه جان قبله دل ها كجاست

خیمه گاه یوسف زهرا كجاست
خاك تو باعطر جان آمیخته

بس كه در آن اشك زهرا ریخته
دوست دارم رو در آن صحرا كنم

جستجوی یوسف زهرا كنم
یاد رویش رو به مسلخ آورم

تا چو قربانی جدا گردد سرم
او نهد پا بر سر بریده ام

بر تن در خاك و خون غلطیده ام
اوست صحرای بلا قربانگهش

بلكه هفتاد و دو قربان همرهش
او به جای موی سر ، سر می دهد

قاسم و عباس و اكبر می دهد
حج او داغ جوانان دیدن است

دور نعش اكبرش گردیدن است
مسلخ او خاك گرم كربلاست

موقف او زیر سم اسب هاست
سعی حج او صفا لا خنجر است

مروه اش قبر علی اصغر است
كعبه اش خون ، زمزمش اشك شب است

در قفایش ناله های زینب است
او رود حجی كه قربانش كنند

دریم خون سنگ بارانش كنند
سجده اش از صدر زین افتادن است

بوسه از حنجر به خنجر دادن است
تا كند در موج خون با حق صفا

سردهد بر دوست اما از قفا

صفحات: 1· 2

 1 نظر

ای امیر عرفه شعر

20 شهریور 1395 توسط آشنا

ای امیر عرفه، دست من و دامانتان جان

به قربان تو و گردش آن چشمانتان

ای امیر عرفه، حال مناجات بده

بر گدای حرمت وقت ملاقات بده

ای امیر عرفه، دیده ی پرآب بده

دل بی تاب مرا با نگهت تاب بده

ای امیر عرفه، بر سر راهت گردم

گر بیایی به خدا دور سرت می گردم

ای امیر عرفه، تنگ غروب است، بیا

سر زدن بر فقرا سرزده خوب است، بیا

ای امیر عرفه، حامی زهرا، برگرد

جان زهرا دگر از خیمه صحرا برگرد

ای امیر عرفه، بر رخ من خنده بزن

جان زینب بده روز عرفه پاسخ من

ای امیر عرفه، روح مناجات تویی

مشعر و سعی و صفا، مروه و میاقات تویی

ای امیر عرفه، ناز مکن چهره نمااز پس پنجره در باز مکن چهره نما

«ای امیر عرفه» ذکر مدام است، بیا

کار این عاشق دلخسته تمام است، بیا

ای امیر عرفه، دیدن رویت عشق است

مردن امشب به خدا بر سر کویت عشق است

ای امیر عرفه، فیض دمت را قربان

دل دریایی لبریز غمت را قربان

ای امیر عرفه، در عرفاتی امروز؟

یا لب علقمه ی شاه فراتی امروز؟!

ای امیر عرفه، هیئت ما نیز بیا

روضه ی تشنه کنار لب دریاست، بیا

ای امیر عرفه، جان گل یاس بیا

قدمی رنجه نما، روضه ی عباس بیا

ای امیر عرفه، شرح بده خود بر من

سر عباس کجا، ضرب عمود آهن

 نظر دهید »

شهید زهرا صفایی فرهانی..

20 شهریور 1395 توسط آشنا

شهید زهرا صفائی فرهانی
عکس پرسنلی زهرا صفائی فرهانی
نام پدر: محمد باقر
تاریخ تولد: ١٣٣٨/٠٣/٠١
محل تولد: شازند
نام عملیات: بمباران
تاریخ شهادت: ١٣٦٦/١٢/٢٠
محل دفن: نا مشخص
محل شهادت: نا مشخص
اقشار: زنان ، آموزش و پرورش

زندگی نامه وصیت نامه

- عنوان خاطره:

هنگامي که چشم هاي خسته ام به يک نقطه خيره مانده بود و سراپايم از درماندگي توصيف اين حالت خبر مي داد به ناگاه حضور گرم و صميميش را در کنار خود احساس کردم. خدايا من او را نديده ام اما او آشناي ديرين من است او آمد و مرا با خود سواربر اسب خاطرات به زمان گذشته برد. با ترنّم دلنواز باريکه ي آبي چشم هايم را گشودم. با نگاهي به اطراف خود را در کوچه اي قديمي با خانه هايي از خشت و گل يافتم. در حياط نيمه بازي توجهم را جلب کرد. داخل شدم. نگاهي به دور و بر حياط انداختم. در و ديوار خانه هم مهرباني و عطوفت صاحبخانه را فرياد مي کرد. اين همان خانه اي است که خانم زهرا صفايي فراهاني در آن به دنيا آمده بود. در سال1338 در شهرستان اراک همزمان با پخش صداي روحنواز اذان صبح در خانه محمدباقر صفايي نوزاد دختري به دنيا آمد. آن روز، روز عيد قربان بود و پدر خانواده هم براي زيارت و پابوسي امام رضا(عليه السلام) به مشهد رفته بود. شادي روز عيد با تولد اين نوزاد دو چندان شد و به ميمنت ورودش گوسفندي را قرباني کردند و وليمه دادند.
نوزاد را در قنداق سفيدي پيچيده بودند. زهرا کوچولو همانند حاجيان، مُحرم شده بود و حاجيه زهرا شد. او فرزند پنجم خانواده بود و علاقه عجيبي به پدر داشت. از ميان بچه ها زهرا از همه زيباتر، مهربانتر و زرنگتر بود. ظرافت و هوش و ذکاوت که از ويژگي هاي انسان هاي بزرگ انديش وشاخص است در او جمع شده بود. زهرا دوره ابتدايي را در دبستان سحاب اراک درس خواند. دوره ي راهنمايي را نيز در مدرسه راهنماي ماندانا گذراند. در کنار تحصيل همزمان به ورزش مي پرداخت و کوهنورد خوبي بود. خطاطي و گلسازي هم مي کرد. او در مدرسه يک دانش آموز پر جنب و جوش و با طراوت و منضبط بود و بالطبع نمره انضباطش هم نمي توانست کمتر از بيست باشد. زري يا همان زهرا سپس در دبيرستان ايراندخت ادامه تحصيل داد و در اين مدت به خواهر کوچکترش نيز درس مي داد. اهل تحقيق بود و براي پيدا کردن پاسخ سؤالات بي شمار بي جوابش بسيار مطالعه مي کرد. آزادي خواه و دورانديش و متين بود و با گام هاي مطمئن حرکت مي کرد. دانشسراي مقدماتي دختران در سال1357 پذيراي زهرا بود تا رشته ي علوم اجتماعي و اقتصاد را در آنجا سپري نمايد. زهرا علاوه بر اينکه کوهنورد خوبي بود طبع شعر خوبي هم داشت. اغلب، عواطف و احساسات لطيف خود را در قالب شعر بيان مي کرد. هر جا جمله اي پرمحتوي و شعر داراي پيامي را مي ديد آن را در دفترچه خاطراتش يادداشت مي کرد و در خلوت زيباي خود زمزمه مي نمود. شايد خودش را در لابه لاي همان سخنان و افکار زنده و زندگي ساز جستجو مي کرد. کتاب توضيح المسائلي که زري به پدر هديه داده جايگاه ويژه اي در ميان انبوه کتاب هاي قديمي پدر دارد چرا که داخل جلد اين کتاب مزين شده به اشعار منتخبي است که به خط خواناي زهرا نوشته شده و يادآور مبدأ و معاد انسان است:
اين جسم من از خاک است، هم خاک شود روزي وين اسم من از دنيا، هم پاک شود روزي
هر کس که مــــرا داند، يا خـــــط مرا خـــــــواند شــــايد که کند يادم، غمناک شود روزي
گم شده ي زهرا در آموزش و پرورش پيدا شد و آرزوي ديرينه اش تحقق يافت. در سال1357 رسماً آموزش و پرورشي شد و او که بهترين دوران عمرش را صرف فراگيري علم کرده بود اکنون آماده مي شد تا همه دانسته هايش را در اختيار دانش آموزان تشنه ي دانستن قرار دهد.
دور جديدي از زندگي خود را آغاز کرده بود و لذت وافري مي برد. او با آن احساسات ظريف و قلب رئوف همانند يک مادر که به فرزندانش توجه دارد به دانش آموزانش رسيدگي مي کرد به مسائل روحي و رواني و تحصيلي آن هاتوجه داشت و معمولاً در نقش يک مشاور دلسوز ظاهر مي شد در آلبومش عکس هاي فراواني با شاگردانش دارد که نشان دهنده رابطه تنگاتنگ عاطفي او با دانش آموزان است. به قول سهراب نقاب و صورتک نداشت. هر دانش آموز به حسب موقعيت و شرايط خود برداشت خاصي از او داشت.
يکي او را مادري مهربان مي ديد. ديگري او را يک معلم قاطع و دلسوز تلقي مي کرد و بيشترشان او را يک دوست دانا مي ديدند. از اين روست که بعد از سال ها از خاطراتش مي گويند. در هر مدرسه و روستايي که مي رفت يادگاري از خود بجا مي گذاشت. زماني که در امامزاده دهچال معلم بود حقوقش را صرف نيازمندان دهچال مي کرد. دارو و لباس برايشان مي خريد.اوحتي چادر سرش را به يکي از زنان روستايي بخشيده بود. عمو علي نوده اي هم زهرا صفايي فراهاني را خوب به ياد دارد. چرا که خانم معلم روستا تمام وسايل زندگيش را به او داده بود. نوعروس روستاي مست عليا هم بي نصيب نماند. چرا که زهرا نتوانسته بود اتاق خشک و خالي او را تاب بياورد، فرشي به عنوان کادوي عروسي برايش تهيه کرده بود. در سال1362 برگ ديگري از کتاب زندگي زهرا ورق خورد. او که خواستگاران فراواني داشت بالاخره به يکي ازخواستگاران که از همکاران فرهنگي و ورزشکار بود، جواب مثبت داد. مهريه اش يک جلد کلام الله مجيد و مبلغ اندکي وجه نقد بود. آنها در شهريور ماه سال1362 با کمترين هزينه مراسم عروسي خود را با رفتن به شاه چراغ برگزار کردند. بعد از ازدواج نيز زهرا که عاشق معلمي بود به شغل خود ادامه داد و به دبستاني در روستاي قلعه آقا حميد شازند منتقل شد. در اينجا نيز او همچنان به کارهاي خيرخواهانه اش ادامه مي داد. بخشي از حقوقش کادوي روستاييان مي شد. در مسايل مختلف زندگي مشاور خوبي براي زنان روستا بود او حتي در پيوند دختران و پسران جواني که هم کفو و هم تراز بودند تلاش مي کرد. در کنار انجام اين فرايض، بي علاقه به دنيا هم نبود و علي رغم دردهاي فراوانش هرگز اظهار خستگي و درماندگي و بيزاري از دنيا نمي کرد.
بنا به معمول هر ماهه که براي ديدار خانواده و بستگانش به اراک مي رفت. روز 20اسفند سال1366 زري لباس پوشيده و آماده مي شد تا به اراک برود. اوج بمباران هوايي شهرهاي ايران بود؛ شهر کوچک شازند هم از بمباران هوايي عراقي ها مصون نماند ساختمان تدارکات سپاه پاسداران و خانه هاي اطراف آن مورد حمله ي هواپيماهاي عراقي قرار گرفت. همزمان با صداي روحبخش اذان، صداي مهيب انفجارهاي متعدد به گوشش رسيد و فرصتي براي او باقي نمانده و موج انفجار راکت او را از حرکت بازداشت. تيغه ي تيز شيشه نيز حنجره اش را پاره کرد و صداي آرامبخش او براي هميشه در گلو خاموش ماند. همان حلقومي که يک حنجره فرياد با خود داشت و صد سينه سخن. خبر شهادتش را به مادر ندادند. گفته بودند او زخمي شده است. برادرش تمام بيمارستان ها را براي يافتن زهرا جستجو کرد اما او را نيافت. بهر حال زهرا رفته و دختر 2ساله اش را تنها و چشم براه گذاشته بود جسم بي جان زهرا به اراک انتقال داده شد. تا زينت بخش خاک اراک باشد و در کنار شهدا دفن گردد. به اين ترتيب بيست و هفتمين برگ زندگاني زهرا ورق خورد و کتاب زندگي پربرکتش براي هميشه بسته شد و دوستدارانش را عزادار رفتن خود کرد همانهايي که هم اکنون مي گويند اگر زري بود زندگي ما از هر نظر بهتر از اين بود که هست.
پاورچين پاورچين از درب حياط بيرون آمدم اما دستم براي بستن در ياريم نکرد و همچنان نيمه باز ماند.

منبع : پله های آسمانی


عنوان خاطره:

شهیده در بمباران شهر شازند به شهادت رسیدند
ایشان معلم بودند در شهر استانه و مشغول تدریس بودند
روبروی منزل ایشان کارخانه قند شازند بود در روز 26 اسفند زمانیکه نیروهای بعثی کارخانه قند را بمباران کردند ایشان بوسیله ترکش خمپاره به شهادت رسیدند
زمانیکه ازدواج کردند ایشان به شازند انتقال یافتند
شبی به خواب مادرش امد ایشان بسیار گریه می کردند و شهید در اب بودند و لبانش کبود بود که هرچه سعی به خارج نمودن ایشان کردند موفق نشدند.

 

 

..

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 78

شب های بی ستاره

Random photo

img-20151208-wa0012.jpgimg-20151208-wa0012.jpg

پخش حرم

آیه قرآن تصادفی

اوقات شرعی

اوقات شرعی

قرآن

آیه قرآن تصادفی
  • تماس