فرزند شهید محسن خزایی به تکفیری ها هشدار داد و گفت: تا زمانی که زنده باشم و تصویر پدرم را ببینم آرزوی انتقام از داعشی ها را دارم.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سنت نیوز؛ به نقل از عصرهامون، محمد هادی فرزند شهید محسن خزایی در مراسم تشییع پیکر پدر بزرگوار خود گفت: خود شهید حرفش این بود که هیچ وقت و در هیچ کجا ولایت رو تنها نگذارید. رهبری الان یاور می خواهد. هر که پای کار است . بسم الله.
وی ادامه داد: هشداری به همه تکفیری ها می دهم. تا زمانی که زنده باشم و تصویر پدرم را ببینم آرزوی انتقام از داعشی ها را دارم.
فرزند این شهید بزرگوار در پایان گفت: برای حاج قاسم سلیمانی هم دعا کنید تا بتواند انتقام خون امثال پدر من را بگیرد.
هر شب در آغوش خیالت گریه می کردی
چشمانت انصافا شبیه کاسه ی خون بود
بی تاب بودی مثل شب های همین حالا
افسرده تر از تو ، درخت سیب مجنون بود
باران از آغوش کدامین ابر می آمد
وقتی تو در دنیای غمگین خودت بودی
وقتی که رویای شهادت در سرت بود
تنهایی ات در فکه و اروند و کارون بود
یادت بیاید باد وقتی خسته می آمد
از شانه بی طاقتی ها چه بر می خواست
یادت بیاید اشک ها و بغض سنگینت
در ندبه های تنهایی ات چون بود
یادت نمی آید زمستانی که غمگین بود
یادت نمی آید و این بسیار غمگین است
شاید اگر امروز با ما شعر می خواندی
دنیای ما از بودنت بسیار ممنون بود
اما تو رفتی چون دلت اینجا نبود
اما تو رفتی تا که تنها شعر بنویسیم
دختر بابا منم، طناز عشق - رفته بابایم سفر شهر دمشق
یادم آید آن سحرگاهی که رفت - برنگشته او از آن راهی که رفت
وقت رفتن هست یادم در وداع - گفت بابا میروم بهر دفاع
گفتم از که؟ از کجا؟ ای خوب عشق - گفت از ناموس شیعه در دمشق
گفت بابا، زینب آنجا بیکَس است - حضرت زهرا بر او دلواپس است
خون ز غیرت در رگ بابا به جوش - گفت باید او علم گیرد به دوش
گفت باید تا شود عباس او - از حرم با جان بدارد پاس او
گفت بابا میرود در خاتمه - تا بگیرد انتقام فاطمه
هست یادم بوسههای آخرش - لحظۀِ قران گرفتن بر سرش
در بغل بگرفت و نازم کرد او - غرقه در سوزوگدازم کرد او
رفت بابا مست عطر یاسها - تا شود همسنگر عباسها
رفت بابایم سحرگاهی دمشق - تا که عباسی کند در شهر عشق
رفته بود او یاری سید علی - گفته بود او زود میآید ولی
عید شد بابا نیامد، راز چیست - گفته مادر کرده او پرواز چیست
گفته مادر رفته بابا آسمان - پیش آقا مهدی صاحب زمان
در تحیُر ماندهام پرواز را - میکنم با خود مرور این راز را
آه، بابایم که بال و پر نداشت - پیکرش هم تازه دیدم سر نداشت
بیسر و بیبال و پر آیا توان - پرکشیدن از زمین تا آسمان
یادم آید بعد از آن روزی که من - لالهای دیدم فریبا در کفن
در کفن پوشیدهای آرام عشق – بر دل او داغ بانوی دمشق
دختر بابا منم، طناز عشق - رفته بابایم سفر شهر دمشق
یادم آید آن سحرگاهی که رفت - برنگشته او از آن راهی که رفت
وقت رفتن هست یادم در وداع - گفت بابا میروم بهر دفاع
گفتم از که؟ از کجا؟ ای خوب عشق - گفت از ناموس شیعه در دمشق
گفت بابا، زینب آنجا بیکَس است - حضرت زهرا بر او دلواپس است
خون ز غیرت در رگ بابا به جوش - گفت باید او علم گیرد به دوش
گفت باید تا شود عباس او - از حرم با جان بدارد پاس او
گفت بابا میرود در خاتمه - تا بگیرد انتقام فاطمه
هست یادم بوسههای آخرش - لحظۀِ قران گرفتن بر سرش
در بغل بگرفت و نازم کرد او - غرقه در سوزوگدازم کرد او
رفت بابا مست عطر یاسها - تا شود همسنگر عباسها
رفت بابایم سحرگاهی دمشق - تا که عباسی کند در شهر عشق
رفته بود او یاری سید علی - گفته بود او زود میآید ولی
عید شد بابا نیامد، راز چیست - گفته مادر کرده او پرواز چیست
گفته مادر رفته بابا آسمان - پیش آقا مهدی صاحب زمان
در تحیُر ماندهام پرواز را - میکنم با خود مرور این راز را
آه، بابایم که بال و پر نداشت - پیکرش هم تازه دیدم سر نداشت
بیسر و بیبال و پر آیا توان - پرکشیدن از زمین تا آسمان
یادم آید بعد از آن روزی که من - لالهای دیدم فریبا در کفن
در کفن پوشیدهای آرام عشق – بر دل او داغ بانوی دمشق
مادرم گفت او که بابای من است - اینکه تکهتکه و پاره تن است
پیکرش همچون شقایق گشته بود - مادرم میگفت عاشق گشته بود
عاشقِ من او نبود آیا ولی؟ - یا نبودم شاید عشق اولی؟
یادم آمد، بین ما از آنهمه - بهرِ بابا عشق اول فاطمه
عاشقانه یادم آید بَر که زیست - هر شب او از یاد عشقش میگریست
یاد زهرا یاد زینب اشک و آه - کربلا و خیمههای بیپناه
یاد شام و آن خرابات بلا - گوشۀِ ویرانه بر پا کربلا
بسته ناموسِ علی در بند و غُل –مُعجزِ سرنیزههای کرده گُل
بعد از آن از عمه پرسیدم سؤال - تا گذشته بر سر بابا چه حال
گفت عمه رفته بابایم بهشت - بوده بابا را شهادت سرنوشت
با خودم در کنج تنهایی خویش - یاد بابا میکنم با قلب ریش
آه، یعنی او مرا تنها نهاد - دخترش را رفت و بابا جا نهاد
او که هر شب شانه میزد موی من - بوسه میزد عاشقانه روی من
رفت یعنی تا همیشه تا ابد - تا مرا با درد و غم تنها نهد
ای برایت فاطمه عشق نخست - دختر دردانهات دلتنگ توست
کُشتۀِ از عشق زینب در دمشق - بر مزارت خفتهام در خواب عشق
آه ازآن شبها که در آغوش تو - خندهام میبرد عقل و هوش تو
آه آن شبهای رؤیایی چه شد - آنهمه عشق و فریبایی چه شد
مشتریِ نازهای من چه شد - محرم با رازهای من چه شد
عید شد بابا بیا بس کُن فراق - دختر دردانه را کو تاب داغ
دل مسوزانم بیا بابای من - گمشده ای یوسف زیبای من
تُنگ قلبم بی تو باباجان شکست - بی تو سال نو عزا و ماتم است
سبزههای سال نو پژمرده، زرد – سفرههای عیدمان لبریز درد
ای شده عباس زینب در دمشق - کاش میشد بازگردی مرد عشق
کاش میشد لحظۀی تحویل سال - در بغلگیرم تو را من در خیال
شه نشین خانۀِ چشم تو باز- بوسهبارانت کنم بابا به ناز
به امید ظهور حضرت یار …
همسر شهید محسن خزایی گفت: شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه میگفت برایم دعا کنید شهید شوم.
همسر شهید محسن خزایی گفت: شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه میگفت برایم دعا کنید شهید شوم.
مریم رخشانی امشب با بیان اینکه شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه میگفتند برایم دعا کنید شهید شوم، اظهار داشت: شهادت افتخار است و چه افتخاری بالاتر از اینکه همسرم فدای حضرت زینب (س) شده است.
وی با بیان اینکه همسرم مداح و ذاکر اهل بیت(ع) بود، اضافه کرد: شهید خزایی دو پسر و یک دختر 3 ساله دارند.
محسن خزایی 15 آذر سال 51 در خانوادهای مذهبی که ذاکر اهل بیت بودند به دنیا آمد.
او در سال 74 به عنوان متصدی صدا فعالیت خود را در صداو سیما آغاز کرد و سال 80 تا 82 فرمانده پایگاه بسیج شهید برخوردار بود و بخاطر شور و نشاط خاصی که در برنامههای جوان ایجاد میکرد و با جوانان ارتباط زیادی داشت که در سال 83 مدیر باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان شد.
اوج کارش زمانی بود که جریان تکفیری گروهک جندالشیطان در جنوب شرق فعال شده بود. او یکبار از کمین گروهک تکفیری در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت؛ شهید محسن خزایی پس از موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان در سال 87 به عنوان مدیر خبر گیلان معرفی شد و پس از فعالیتهای تخصصی و حرفهای خبر عشق دفاع از حرم او را به سوریه کشاند.
او در سوریه بعد از هر گزارش خبری خود در بین رزمندگان مقاومت مداحی میکرد.
وی دارای سه فرزند یعنی دو پسر و یک دختر است.
همسر شهید محسن خزایی گفت: شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه میگفت برایم دعا کنید شهید شوم.
همسر شهید محسن خزایی گفت: شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه میگفت برایم دعا کنید شهید شوم.
مریم رخشانی امشب با بیان اینکه شهادت آرزوی همسرم بود و همیشه میگفتند برایم دعا کنید شهید شوم، اظهار داشت: شهادت افتخار است و چه افتخاری بالاتر از اینکه همسرم فدای حضرت زینب (س) شده است.
وی با بیان اینکه همسرم مداح و ذاکر اهل بیت(ع) بود، اضافه کرد: شهید خزایی دو پسر و یک دختر 3 ساله دارند.
محسن خزایی 15 آذر سال 51 در خانوادهای مذهبی که ذاکر اهل بیت بودند به دنیا آمد.
او در سال 74 به عنوان متصدی صدا فعالیت خود را در صداو سیما آغاز کرد و سال 80 تا 82 فرمانده پایگاه بسیج شهید برخوردار بود و بخاطر شور و نشاط خاصی که در برنامههای جوان ایجاد میکرد و با جوانان ارتباط زیادی داشت که در سال 83 مدیر باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان شد.
اوج کارش زمانی بود که جریان تکفیری گروهک جندالشیطان در جنوب شرق فعال شده بود. او یکبار از کمین گروهک تکفیری در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت؛ شهید محسن خزایی پس از موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان در سال 87 به عنوان مدیر خبر گیلان معرفی شد و پس از فعالیتهای تخصصی و حرفهای خبر عشق دفاع از حرم او را به سوریه کشاند.
او در سوریه بعد از هر گزارش خبری خود در بین رزمندگان مقاومت مداحی میکرد.
وی دارای سه فرزند یعنی دو پسر و یک دختر است.
فعالیت های تخصصی و حرفه ای خبر، عشق دفاع از حرم او را به سوریه کشاند.
به گزارش ۸دی، محسن خزایی ۱۵ آذر سال ۵۱ در خانواده ای مذهبی که ذاکر اهل بیت بودند به دنیا آمد او در سال ۷۴ به عنوان متصدی صدا فعالیت خود را در صداو سیما آغاز کرد و بخاطر شور و نشاط خاصی که در برنامه های جوان ایجاد می کرد و با جوانان ارتباط زیادی داشت مدیر باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان شد.
اوج کارش زمانی بود که جریان تکفیری گروهک جندالشیطان در جنوب شرق فعال شده بود. او یکبار از کمین گروهک تکفیری در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت. شهید محسن خزایی پس از موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان به عنوان مدیر خبر گیلان معرفی شد و پس از فعالیت های تخصصی و حرفه ای خبر، عشق دفاع از حرم او را به سوریه کشاند او در سوریه بعد از هر گزارش خبری خود، در بین رزمندگان مقاومت مداحی اهل بیت می کرد. وی دارای سه فزرند، دو پسر و یک دختر بود.
سرانجام محسن خزایی عصر امروز در منطقه حلب سوریه در اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار خمپاره به ناحیه سر به شهادت رسید.
گروه خبری خبرگزاری صدا و سیما به همراه سایر رسانه ها برای پوشش آخرین وضع میدان نبرد و پیشروی رزمندگان در منطقه منیان در غرب شهر حلب حضور داشت که تروریست ها با خمپاره این گروه را مورد حمله قرار دادند. شهید خزایی در اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار خمپاره به ناحیه سر به شهادت رسید.
همچنین تامر صندوق تصویربردار خبرگزاری صدا و سیما هم از ناحیه کتف زخمی شده و هم اکنون در بیمارستان بستری است.
ظهر ۲۲ فروردین ۹۲ نیز تروریستها با کمین در جاده فرودگاه بین المللی دمشق و شلیک به خودروی خبرنگار شبکه خبر در سوریه، محسن خزایی را از ناحیه شکم زخمی کرده بودند. در این تیراندازی، خودروی محسن خزایی نیز آسیب دید.