#سردار_شهید_غلامعلی_رشید
🔺 دستخط شهید غلامعلی رشید؛ افشای استفاده از بمبهای اورانیومی در ترور سید حسن نصرالله
🔹 در این دست نوشته ذکر شده 100 تُن بمب آمریکایی آلوده به اورانیوم برای شهادت سید حسن نصرالله استفاده شده است
فرزند شهید سردار رشید در توضیح این دست نویس پشت عکس نوشت:
🔹 پدرم پارسال با آه حسرت باری قلم برداشت و پشتنویسی عکس را(که سال 84 نوشته بود) تکمیل کرد. امسال این عکس بیرون آمده از زیر آوارها داستان دیگری دارد.
سیدجواد نصرالله:
تتا آخرین قطره خون و آخرین نفس با امام خامنهای هستیم
🔻 سیدجواد نصرالله، فرزند شهید نصرالله در میدان التحریر بغداد:
▪️ دغدغه سیدالشهدای امت این بود که پرده از دیدگان جوانان در برابر طرحهای شیطانی آمریکا و دستنشاندههایش برداشته شود.
▪️ سیدِ شهید، عمر خود را در راه خدا و انسانیت فانی کرد.
▪️ ما به همراه همهٔ آزادگان و مجاهدان، عرصههای رویارویی و شرافتمندانه را رها نخواهیم کرد.
▪️ عراقیها بر راه شهید سید حسن نصرالله پایبند.
💬در مسیر طلب علم📚، لحظههایی🕕 هست که آدم دلش میخواد فقط بشینه و فکر کنه:
کدوم جمله از استاد، کدوم آیه، یا کدوم تجربه، مسیرم🤔 رو عوض کرد؟
چی بود که یهدفعه چشمم رو باز کرد، یا دلم رو نرم کرد، یا انگیزهم رو دوچندان کرد؟
🕊️ بنویس برامون🖊️:
📝یه جمله، یه خاطره، یه لحظهی خاص از مسیر طلبگیات که هنوز توی دلت زندهست.
🧕منتظریم بخونیم، تأمل کنیم، و با هم رشد کنیم…
🌹 شهیده شهناز حاجیشاه؛ طلبهای از تبار نور
در روزگاری که آسمان ایران از دود و آتش جنگ تیره شده بود، ستارههایی درخشیدند که با ایمان، علم، و ایثار، مسیر روشن انسانیت را ترسیم کردند. یکی از این ستارگان، شهیده شهناز حاجیشاه بود؛ بانویی طلبه، مؤمن، و عاشق خدمت، که در اوج جوانی، جان خود را نثار حقیقت کرد.
🕊 زندگینامه کوتاه
- نام و نام خانوادگی: شهناز حاجیشاه
- سال تولد: 1333
- زادگاه: دزفول، خوزستان
- تحصیلات: دیپلم متوسطه، سپس ورود به مسیر طلبگی و آموزشهای دینی و فرهنگی
- فعالیتها: طلبه بسیجی، امدادگر، مربی فرهنگی، فعال در آموزشهای رزمی و عقیدتی بانوان
- تاریخ شهادت: هشتم مهر 1359، در خرمشهر
- سن هنگام شهادت: 26 سال
شهناز، فرزند نذر مادرش به حضرت زهرا (س)، با تولدش روشنی را به خانهای آورد که بعدها سه شهید از آن به آسمان پر کشیدند؛ خودش و دو برادرش، حسین و ناصر.
💠 از طلبگی تا جهاد
پس از اخذ دیپلم، شهناز با شوقی درونی به فراگیری علوم دینی روی آورد. او در کلاسهای مذهبی، تفسیر، و عقیدتی شرکت میکرد و با روحیهای طلبهوار، نهتنها در پی دانستن، بلکه در پی رساندن نور ایمان به دیگران بود. در جلسات فرهنگی، مربی بود؛ در آموزشهای رزمی، پیشرو؛ و در جبههها، امدادگری بیادعا.
با آغاز جنگ تحمیلی، دلش آرام نگرفت. به خرمشهر رفت، شهری که در آن روزها هر کوچهاش بوی خون و مقاومت میداد. او با دستانی پر از مهر، به مجروحان رسیدگی میکرد و با قلبی سرشار از یقین، در دل آتش ایستاد.
در هشتم مهر 1359، هنگام کمکرسانی به مجروحان، ترکش خمپاره پیکر نازنینش را نشانه گرفت و او را به وصال رساند؛ وصالی که سالها در دلش شعله میکشید.
🌸 میراثی از ایمان و عشق
شهناز حاجیشاه، طلبهای بود که علم را با عمل، و ایمان را با ایثار درآمیخت. او نه فقط یک شهید، بلکه الگویی از زن مسلمان ایرانی بود؛ زنی که در سختترین روزهای وطن، ایستاد، آموخت، خدمت کرد، و عاشقانه رفت.
نامش جاودانه، راهش پررهرو، و یادش در دلها زنده باد.
دفاع مقدس، روایت بلند ایمان و ایثار
در دل خاک وطن، جایی که آفتاب بر زخمها بوسه میزند، دفاع مقدس چونان افسانهای واقعی در تاریخ ما جاودانه شد. آن روزها، نه فقط جنگ بود، که میدان عشق بود؛ رزمندگان با دلهایی لبریز از ایمان، پا به میدان گذاشتند، بیآنکه به بازگشت بیندیشند.
دفاع مقدس، مدرسهای بود که در آن، نوجوانان به مردان بزرگ بدل شدند و مادران، با اشک و دعا، ستونهای استوار خانههای ایمان گشتند. هر قطره خون شهید، نه تنها خاک را رنگین کرد، بلکه ریشههای غیرت را در دل این سرزمین عمیقتر ساخت.
در آن سالها، خاک ایران با صدای «یا زهرا» و «یا حسین» لرزید، و آسمان، شاهد پرواز دلهایی شد که از مرزهای خاکی عبور کردند و به افقهای نور رسیدند.
دفاع مقدس، فقط یک جنگ نبود؛ یک قیام بود، یک بیداری، یک عهد جاودانه با خدا. و امروز.
ما وارثان آن حماسهایم؛ باید با قلم، با هنر، با عمل، آن شکوه را زنده نگه داریم.
#به_قلم_خودم
سیدعلی خامنهای
زن و خانواده؛ آواز بیکلامی از جنس مهر
زن، آغاز نیست و پایان هم ندارد. او جریان است؛ رودخانهای از مهر که در دل خانه جاریست، بیآنکه صدایش بلند باشد، بیآنکه نامش بر دیوارها نوشته شود. زن، ستون نیست که خانه بر او بنا شود؛ او هواست، نفس است، گرماییست که دیوارها را زنده نگه میدارد.
خانواده، اگر باغی باشد، زن باغبان نیست؛ او خاک است. خاکی که بیادعا، ریشهها را در خود میپرورد، زخمها را میپوشاند، و هر روز بیصدا، بذر عشق را در دل فرزندان میکارد. زن، حافظِ حافظهٔ خانه است؛ خاطرات را در چینهای صورتش نگه میدارد و امید را در نگاهش میتاباند.
او فقط مادر نیست، فقط همسر نیست، فقط دختر نیست. زن، پیونددهندهٔ نسلهاست؛ پلیست میان گذشته و آینده، میان رؤیاهای خاموش و تحققهای بیصدا. در سکوتش، هزاران فریاد نهفته است؛ در اشکش، هزاران لبخند پنهان.
زن، خانه را نمیسازد با آجر و ملات؛ او با صبر و نوازش، با دعاهای شبانه و بیداریهای بینام، خانه را روح میبخشد و خانواده، اگر قلبی داشته باشد، زن ضربان آن است.
در جهانی که گاه صدای زن را نمیشنود، خانواده جاییست که او شنیده میشود، دیده میشود و اگر خوششانس باشیم، ستایش میشود. زن، نه برای فدا شدن آمده، نه برای نادیده ماندن؛ او آمده تا معنا ببخشد، تا عشق را به زبان بیکلام بیاموزد، تا جهان را از درون خانه، انسانیتر کند.
#به_قلم_خودم