بزن زنگو …خیلی وقته منتظرته…
سلام آقا جان سلامی به گرمی حضورتان ای خورشید پنهان
می دانم لایق نیستم که خود را منتظر بنامم ؛
ولی یوسف زهرا دل ما اسیرتان است ؛
مگر می شود فرزند حیدر و زهرا باشید و بر محب خود سخت بگیرید؟
اصلا من بد آقا جون ؛ من نافورم .، من گنهکار
شما را به خوب ها قسم می دهیم که بیایید آقا جان
..
اولین شهید انقلاب در استان سیستان و بلوچستان
در هشتمین روز شهریور سال 1329 صدای نوزادی از خانواده ای مذهبی، متدین و مستضعف در شهر زاهدان به گوش رسید پدر نام تیمور را بر فرزندش نهاد و به او رسم مردانگی و جوانمردی و گذشت آموخت . شهید تیمور مراد قلی هنگامیکه تحصیلات ابتدایی را به اتمام رساند پدر بزرگوارشان را از دست داد و در همان اوایل نوجوانی سرپرست مادر از کار افتاده و برادر و خواهرش شد .
شهید تحصیلات ابتدایی را در دبستان امیر معزی گذراند و در سال 1348 وارد دانشسرا گردید پس از 2 سال بعنوان معلم مدرسه راهنمایی داریوش سابق زاهدان شروع بکار نمود . ایشان همیشه در مجالس دینی شرکت و هیچ وقت عبادت را ترک نمی کرد.
همزمان با اوج گیری مبارزات انقلابی به رهبری حضرت امام (ره) علاوه برشغل معلمی بعنوان دانشجوی رشته مهندسی برق در حال تحصیل و نقش بسیار تاثیر گذاری را در روشنگری مردم زاهدان داشت . از جمله فعالیتهای ایشان پخش بیانیه ها ، اطلاعیه ها و تصاویر حضرت امام (ره) و برگزاری جلسات ضد رژیم بود .
شهید عالی مقام تیمور مرادقلی از برگزارکنندگان و اداره کنندگان راهپیمایی 17 بهمن سال 1357 در شهر زاهدان بود که در حین راهپیمایی در این روز توسط یکی از ضد انقلابیون طرفدار شاه به درجه رفیع شهادت نائل شد و در گلزار شهدای زاهدان به خاک سپرده شد.
در سال ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند پسر است خانم میرشکار همسر مظلوم این شهید سالهای جوانی عمرشان را در تنهایی و با مشقت گذراند تا فرزندان و یادگاران این شهید را همچون پدر بزرگوارشان به سرانجامی نیکو رهنمون نماید و حالا که به سن میانسالی رسیدند نشستن پای درد دل و گوش دادن به رنج و سختی ها ی این خانواده شهید شنیدنی و عبرت آموز است . الحمد لله فرزند بزرگ به نام محمد مدیر کل سازمان املاک تملیکی استان خراسان جنوبی و فرزند دوم به نام محمد امین کارشناس ارشد IT وکارمند موسسه قوامین استان سیستان و بلوچستان می باشد خاک پاک شهدا ء و خانواده شهداء بودن لیاقت می خواهد که باید از خداوند بزرگ طلب کرد
..
g
پاسدارشهید رحیم مرادقلی فرزند محمد علی
پاسدار شهید رحیم مرادقلی در سال 1346 در خانوادهای مذهبی و متدین در روستای محمد شاه کرم بخش شهرکی و نارویی از توابع زهک دیده به جهان گشود. فردی بود آرام و متین و دستورات پدر و مادر را به خوبی اجرا می کرد در مراسمات مذهبی شرکت و علاقه خاصی به امامان داشت . تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد ولی به علت فقر مالی مجبور به ترک تحصیل گردید. پس از انقلاب در سال 65 به عنوان پاسدار افتخاری به عضویت این نهاد مقدس در آمد و از طریق سپاه چندین مرحله به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد.
ایشان در سال 1366 از طریق بسیج مردمی به جبهه منطقه جنوب اعزام که از ناحیه گردن مجروح می شود پس از بهبودی مجددا اعزام تا اینکه سرانجام در تاریخ 4/3/67 در عملیات تک دشمن در سن 21 سالگی به فیض شهادت نایل آمد. پیکر پاک و مطهرش مفقود گردید و خانواده و ملت شهید پرور را چندین سال در انتظار گذاشت. سرانجام در سال 74 بعد از گذشت 7 سال پیکر پاکش با همت گروه تفحص به زادگاهش بازگردانده و در جوار دیگر شهیدان به خاک سپرده شد.
…
یعسوب الدین یکی از القاب زیبای حضرت امیرالمؤمنین “علیه السلام” است✨
????آیا می دانید یعسوب به چه معناست؟
????عرب به فرمانده زنبورهای عسل یعسوب می گوید
????هنگامی که زنبورهای کارگر گل ها را برای درست کردن عسل می مکند و به کندو باز می گردند، ابتدا مورد بازرسی قرار میگیرند
????بدین صورت که فرمانده زنبورها (یعسوب) در جلوی در کندو می ایستد. آن گاه زنبورها را می بوید و هر زنبوری که بر روی گل بدبو نشسته باشد و توشه بدبو به همراه داشته باشد حق ورود به کندو را ندارد،
????بلکه مورد تهاجم زنبورهای نگهبان قرار می گیرد و اگر موفق به فرار نشود لاشه او مورد عبرت سایر زنبورها خواهد شد.
????آری حضرت امیرالمؤمنین “علیه السلام” در روز قیامت بر در بهشت می ایستد و هر کسی را که بویی از ولایت آن حضرت نداشته باشد از ورود به بهشت محروم می نماید.????
????منابع:
???? بحارالانوار، ج 26، ص 154
???? غررالحكم، ص 118
???? تفسير عياشي، ج 2، ص 17.
….
ای آخرین توسل سبز دعای ماآیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چینبی تو چه زود می گذرد هفته های مادر این فراق تا که ببینی چه می کشیمبگذار چشم های خودت را به جای ماموعود خانواده! کی از راه می رسی؟کی مستجاب می شود “آقا بیای ما"؟کی می شود بیایی و از پشت ابرهاخورشید های تازه بیاری برای ماآقا اگر نیایی و بالی نیاوریاز دست می رود سفر کربلای ماعلی اکبر لطیفیان
ای ناگهان تر از همه ی اتفاقهاپایان خوب قصه ی تلخ فراقهایکجا ز شوق آمدنت باز می شونددرهای نیمه باز تمام اتاقهایک لحظه بی حمایت تو ای ستون عشقسر باز می کنند ترکها به طاقهابی دستگیری ات به کجا راه می بریم؟در این مسیر پر شده از باتلاقهاباز آ، بهار من، که به نوبت نشسته انددر انتظار مرگِ درختان، اجاقهاای وارث شکوه اساطیر، جلوه کنتا گم شود ابهت پر طمطراقها
حل می شود شکوهِ غزل در صدای توای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو هر شب به روز آمدنت فکر می کنمهر صبح بی قرارترینم برای توبیدار می شویم از این خوابِ هولناکیک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای توآدینه ای که می رسی و پهن می شودچون فرش، آسمانِ دلم زیر پای تویک روز گرم و روشن و سرشار می شویمدر خلسه ای که می وزد از چشم های توروزی که با شروع کلام تو ـ مثل قندحل می شود شکوهِ غزل در صدای توپانته آ صفایی